فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

استاد درست در کنار من هستند، مرا تشویق می‌کنند که کوشاتر باشم

22 سپتامبر 2016

(Minghui.org) در این مقاله، یک خانم ۷۲ ساله تجربیات معجزه‌آسایش را در تزکیه فالون دافا به اشتراک می‌گذارد.

چطور تمرین فالون دافا را شروع کردم

یک روز در آوریل ۱۹۹۷، مچ پایم به‌طور ناگهانی جابه‌جا شد و من به‌سختی می‌توانستم راه بروم. سه مرتبه رفتم که آن را جا‌ بیاندازم، اما آن مؤثر نبود. دخترم مرا به یک مرکز ماساژدرمانی برد اما آن فقط تورم و درد را تشدید کرد. سپس برای عکس‌برداری با اشعه ایکس مرا به بیمارستانی بردند و پزشک گفت که استخوانم شکسته است و مقداری دارو به من داد و مرا به خانه فرستاد. طولی نکشید که پای دیگرم نیز متورم شد و من کاملاً در تخت بستری شدم. خسته بودم و درد می‌کشیدم.

در‌حالی‌که نمی‌دانستم که چه کاری باید انجام دهم، کتاب جوآن فالون به ذهنم آمد. دختر عمویم یک نسخه از آن را مدتی قبل به من داده بود. از دخترم خواستم که آن را برایم بیرون بیاورد. زمانی که کتاب را باز کردم حیرت‌زده شدم. کتاب مانند طلا با رنگ‌های زیبا می‌درخشید. حروف در کتاب بزرگ بودند و دور هر حرف دایره‌ای کشیده شده بود که دائماً تغییر رنگ می‌داد، از قرمز تا سبز و از سبز تا قرمز. شدیداً هیجان‌زده شدم: این حقیقتاً کتابی فوق‌العاده است، یک کتاب حقیقتاً ارزشمند!

نمی‌توانستم خواندن آن را متوقف کنم و زمانی که پاراگراف درباره اینکه استاد یک فالون در ما کار می‌گذارند را خواندم، احساس کردم که چیزی بسیار سریع در ناحیه پایین‌تر شکمم می‌چرخد. زمانی که بخش مربوط به استاد بدن تمرین‌کنندگان را پاکسازی می‌کنند را خواندم، دچار اسهال شدم.

در عرض فقط دو روز، پایم کاملاً به حالت عادی بازگشت و توانستم سوار دوچرخه‌ شوم و انواع و اقسام کارهای خانه را انجام دهم. آن حقیقتاً معجزه‌‌آسا بود! بیشتر اینکه همه بیماری‌های مزمنی که داشتم مانند تورم کلیه‌ها، پیشاب خونی و آرتریت روماتوئید همگی ناپدید شدند. از آن زمان به بعد نیاز به مصرف یک قرص یا هرگونه تزریق نداشته‌ام. کاملاً سلامتی‌ام را بازیافته‌ام!

به محض اینکه شروع به تمرین فالون گونگ کردم، استاد چشم سومم را باز کردند و صحنه‌های فوق‌العادۀ بسیاری را دیده‌ام. زمانی که سخنرانی‌های فای استاد را تماشا می‌کردم، استاد را دیدم که در یک لحظه به یک بودای طلایی تبدیل می‌شدند و یک لحظه بعد به ظاهر بشری‌شان برمی‌گشتند. زمانی که در یک میدان محلی با هم‌تمرین‌کنندگان تمرین‌ها را انجام می‌دادم، دیدم که با یک کمربند طلایی با قطر حدود ۲۰ سانتی‌متر احاطه شده‌ایم، درست مانند آنچه که استاد در جوآن فالون بیان کردند:

«بسیاری از تمرین‌کنندگان ما با توانایی‌های فوق‌طبیعی این میدانی را که فالون دافای ما دارد دیده‌اند، و آن با نور قرمز پیچیده شده، همه چیز قرمز است.»

همچنین دیدم که هر تمرین‌کننده دایره درخشانی در بالای سرش دارد؛ زمانی که در حال مطالعۀ فا یا انجام تمرین‌ها بودم، اغلب برخی حیوانات کوچک را می‌دیدم که با چشمان کاملاً باز به من نزدیک می‌شدند و بادقت به من گوش می‌دادند.

موجوداتی را در همه جا می‌دیدم، روی زمین، روی میز، حتی داخل کف بتنی. برخی از آنها بزرگ و برخی کوچک بودند و آنها همه‌جا در اطراف می‌دویدند. برخی در شکل انسان و به بلندی ۲۰ تا ۳۰ سانتی‌متر بودند و سایرین در شکل‌های دیگر بودند. همچنین انواع بسیار زیادی از موجودات را در همه جا می‌دیدم. گاهی اوقات می‌خواستم آنها را بگیرم یا پا روی آنها بگذارم اما نمی‌توانستم. سپس متوجه شدم که آنها موجوداتی در بُعدهای دیگر هستند. استاد در جوآن فالون بیان کرده‌اند:

«به غیر از انسان‌ها و حیوانات، گیاهان نیز دارای زندگی هستند. هر ماده‌ای، در بُعدهای دیگر به شکل زندگی ظاهر می‌شود.»

محافظت استاد

در ژوئیه ۱۹۹۹، در‌حالی‌که مدیتیشن نشسته را انجام می‌دادم، مقدار زیادی ماده سیاه دیدم که از بُعدهای دیگر به پایین فشرده می‌شد. در آن زمان نمی‌دانستم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. کمی بعد از آن، جیانگ زمین آزار و شکنجه فالون گونگ را شروع کرد.

صرف‌نظر از اینکه چه اتفاقی می‌افتاد، مصمم بودم که به تمرین فالون گونگ ادامه دهم. همچنین می‌خواستم به‌منظور اعتباربخشی به فا به پکن بروم اما در ایستگاه راه‌آهن تمرین‌کننده‌ای با من تماس گرفت و به من گفت که استاد مقاله جدیدی نوشته‌اند و ما باید آن را چاپ کنیم و به‌دست هم‌تمرین‌کنندگان برسانیم. بنابراین مسئولیت توزیع مقالۀ جدید استاد به تمرین‌کنندگانی که ده‌ها مایل دورتر زندگی می‌کردند را به عهده گرفتم.

با‌ اینکه آزار و شکنجۀ شیطانی لگام‌گسیخته بود، من با هیچ مشکلی مواجه نشدم.

یک بار به دو روستا برای توزیع مطالب رفتم. منشی حزب در روستایی به من گفت: «دیگر اینجا نیا. پلیس می‌خواهد تو را بازداشت کند.» با اعتماد به‌نفس پاسخ دادم: «نه، آنها نمی‌توانند.» همانطور که در طول مسیر با کیفی از مقالات جدید استاد راه می‌رفتم، خانمی که سوار یک دوچرخه موتوری بود به سمتم آمد و پرسید که آیا من یک تمرین‌کننده فالون دافا هستم. گفتم: «بله» سپس او مرا به تمام نقاط آن دو روستا برد و ما مقاله جدید استاد را به همۀ تمرین‌کنندگان آنجا دادیم. با محافظت استاد همه چیز به‌آرامی پیش رفت.

سرکوب شیطان

در ماه مه ۲۰۰۳، هم‌تمرین‌کننده‌ای در محل تولید مطالب روشنگری حقیقت‌، به‌طور غیرقانونی بازداشت شد. سپس من نیز بازداشت شدم و به بازداشتگاهی برده شدم.

به‌محض اینکه وارد بازداشتگاه شدم دمای بدنم تا ۳۹ درجه سانتی‌گراد بالا رفت و زمانی که به اداره پلیس برگردانده ‌شدم تا ۳۶ درجه پایین آمد. مرا دوبار در روز به آن بازداشتگاه می‌بردند و هربار دمای بدنم بالا و پایین می‌رفت.

۱۵ روز بعد پلیس مرا به یک مرکز شستشوی مغزی فرستاد. هر روز روی زمین می‌نشستم و فا را ازبر می‌خواندم. بسیاری از هم‌تمرین‌کنندگان به من گفتند که مأموران امنیتی و حامیان‌شان بسیار بی‌رحم هستند. اما هیچ‌کدام از آنها برایم دردسر ایجاد نکردند. درک کردم که این قدرت دافا بود که عناصر شیطانی پشت آنها را از‌بین برد و این دلیل ناتوان‌شدن آنها بود.

سپس با کمک مردم روستایم که برای آزادی‌ام درخواست کرده بودند، به قید وثیقه آزاد شدم.

زمانی که تمرین‌کنندگان شروع به ارسال شکایات کیفری علیه جیانگ زمین کردند، در منطقۀ ما شایعاتی وجود داشت که بسیاری از تمرین‌کنندگان، تحت آزار و شکنجه قرار خواهند گرفت. زمانی که در حال انجام مدیتیشن نشسته بودم، از طریق چشم سومم فهرستی از اسامی افرادی را دیدم و اسم من نیز در آن لیست قرار داشت. فهمیدم که شیطان می‌خواهد دوباره کارهای بدی انجام دهد، بنابراین به‌منظور نفی همه نظم و ترتیبات شیطانی، شروع به فرستادن افکار درست کردم. همچنین این موضوع را با هم‌تمرین‌کنندگان به‌اشتراک گذاشتم و ما بر اساس فا درک کردیم که فقط آنچه استاد بیان می‌کنند به‌حساب می‌آید و اینکه به‌‎عنوان مریدان دافا ما فقط از آنچه که استاد گفته‌اند انجام دهیم پیروی می‌کنیم. از طرق مختلف حقایق را برای پرسنل مربوطه روشن کردیم و هم‌زمان فرستادن افکار درست‌مان را تشدید کردیم تا شیطان را نابود کنیم. در پایان با موفقیت نظم و ترتیبات شیطانی را از‌بین بردیم و به انجام سه کار به‌طور پیوسته ادامه دادیم.

از زمانی که تزکیه در دافا را شروع کرده‌ام تقریباً ۲۰ سال گذشته است. من فقط یک زن خانه‌دار معمولی هستم، با این‌حال شاهد اتفاقات معجزه‌آسای بسیاری بوده‌ام. استاد راه بازگشت به خانه را برای موجودات ذی‌شعور در همه بُعدها باز کرده‌اند. بیایید این فرصت ارزشمند را گرامی بداریم.

http://en.minghui.org/html/articles/2016/7/15/157829.html