(Minghui.org) نوزده سال است که فالون دافا را تمرین میکنم. باوجود اینکه نزدیک ۶۰ سال دارم، سالم و فعال به نظر میرسم. باملاحظه و صبور هستم و سود و زیان شخصی را سبک میگیرم. مایل هستم برخی از تجربههای تزکیهام را به اشتراک بگذارم.
بهبود یافتن از بیماریها
در سال ۱۹۹۷ کتاب جوان فالون به من معرفی شد. طی یک روز آن را خواندم، آنچه را که جستجو میکردم پیدا کرده بودم. شروع به انجام تمرینات کردم و هر روز فا را مطالعه میکردم. احساس خوبی داشتم و سرشار از خوشی بودم.
خیلی زود متوجه شدم که باید فرد خوبی باشم، اگر میخواستم وضعیت سلامتیام رشد و بهبود پیدا کند، باید با مردم مهربان باشم و ابتدا دیگران را در نظر بگیرم. با بهبود شخصیتم، بدنم دستخوش تغییرات حیرتانگیزی شد. از بیماریهای روماتیسم، درد معده، سرفههای مزمن، نامنظمبودن ضربان قلب، هموروئید و مشکلات زنانگی بهبود یافتم.
بدنم احساس سبکی میکرد. برای بالا رفتن از پله هیچ مشکلی نداشتم و بعد از دوچرخهسواری به مدت بیشتر از یک ساعت، احساس خستگی نمیکردم. هرچند تقریباً ۶۰ ساله هستم، اما ۴۰ ساله به نظر میرسم. پوستم نرم و با طراوت شده است.
استاد لی چشم سومم را باز کردند، صحنههایی را از بعدهای دیگر دیدم. یک روز دیدم که استاد موجودات را از جهنم بیرون میآورند و آنها را نجات میدهند. چقدر استاد مهربان و دلسوز هستند!
فالون دافا به من خرد عطا کرد
در اوقات فراغتم به نقاشی و خطاطی چینی میپرداختم. با نگهداری از کودکم، کار و خانهداری مشغول بودم، اما احساس خستگی نمیکردم. یکی از بهترین شاگردان کلاس بودم. همکلاسیهایم هرگاه مشکلی در درسهایشان داشتند برای کمک نزد من میآمدند.
همچنین در کارم سرآمد بودم. قادر به انجام هر کاری در شرکت بودم، بنابراین شرکت نیازمند کارمند بیشتری نبود. برای فرزندان دوستان، بستگان و همسایگان کلاسهای نقاشی رایگان میگذاشتم. این کار باعث میشد کودکانی که والدینشان توانایی پرداخت هزینههای مدرسه را نداشتند هنر یاد بگیرند. والدین خیلی تحتتأثیر قرار میگرفتند و درباره فالون دافا پرسوجو میکردند.
من سرشت مهربان و مثبت آنها را تقویت میکردم. درباره حقایق دافا با آنها صحبت میکردم و از آنها میخواستم که در هنگام مواجهه با مشکلات عبارت «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند. همه آنها از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کردند.
شاگردان من در مسابقات بینالمللی نقاشی برنده جایزه طلا شدند که اولین جایزه مسابقات نقاشی وابسته به شهرداری و یک جایزه برتر در مسابقات محلی بود.
شناکردن برخلاف جریان آب
زمانیکه برای انجام کارها یا معاملات از شرکت بیرون میرفتم، اغلب اوقات ناهار سادهای میخوردم و در ازای آن هیچ مبلغی را درخواست نمیکردم. از پذیرفتن هدایا و خوراکیهای مشتریان خودداری میکردم. همکاران و مدیران از شیوه کارکردن من راضی و خشنود بودند.
داوطلبانه از شانسم برای درخواست واحدهای مسکونی رایگانی که شرکت در اختیار گذاشته بود صرفنظر کردم، به دلیل اینکه تعداد کارمندان متقاضی از تعداد واحدهای مسکونی بیشتر بود. شرکت سوددهی نداشت و مجبور بود برای پرداخت به کارمندانش وامهایی را تدارک ببیند و کارمندان کار چندانی نداشتند. من به منظور کمکردن بار مسئولیت شرکت، بدون ادعای هیچ غرامتی از کار کنارهگیری کردم.
رفتار کردن با اشخاص با خلوص نیت و مهربانی
بعد از ترک کار زندگی برایم سخت شده بود. یک گالری هنر موافقت کرد نقاشیهای مرا به فروش برساند و سفارشات مشتریان را بپذیرد. پدرشوهرم بهطور ناگهانی در بیمارستان بستری شد و من باید مقداری از وقت محدودم را برای مراقبت و غذاپختن برای او صرف میکردم. بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد، مادر شوهرم پیشنهاد کرد که با ما زندگی کنند و من پذیرفتم.
زمانیکه محل کار شوهرم به یک شرکت خصوصی تغییر کاربری داد، ما به مقدار قابلتوجهی پول برای خرید سهام نیاز داشتیم. تصمیم به فروش آپارتمانمان گرفتیم، اما مادرشوهرم موافقت نکرد چرا که آنها قصد داشتند با ما زندگی کنند. با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری، از فروش منزل صرفنظر کردم. آنها در کنار ما خیلی خوشحال بودند. در سالهای اخر عمرشان، بیمار شدند و در بستر افتادند. من به خوبی از آنها نگهداری کردم تا زمانی که درگذشتند.
سال گذشته منطقهای که والدین شوهرم در آنجا زندگی کرده بودند در برنامه تخریب قرارگرفت. آنها قبل از فوتشان نامهای نوشته بودند به این مضمون که پسر کوچکشان باید تمام پولی را که آنها بهعنوان جبران خسارت پرداخت کرده بودند دریافت کند، اما نامه مذکور ثبت قانونی نشده بود. بهعنوان پسر بزرگتر، شوهرم این کار را انجام داد. برادر شوهرم تصمیم گرفت از ما به دادگاه شکایت کند، شوهرم از رفتار او بسیار دلخور شد.
من شوهرم را تشویق کردم که با اطرفیان با مهربانی برخورد کند. در نتیجه او موافقت کرد که بیشتر از صد هزار یوان به برادرشوهرم بپردازد. شوهرم از من بسیار قدردانی کرد و ابراز کرد که از او مهربانتر هستم و اینکه او در خودش به این اندازه عطوفت و خیرخواهی نداشته است که چنین پیشنهادی را بدهد. برادرشوهرم بسیار تحتتأثیر قرار گرفت. او و تمام خانوادهاش از حزب کمونیست چین و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کردند.