(Minghui.org) حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) طی سالها فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار داده است. سابقاً با سایر تمرینکنندگان همکاری میکردم تا مطالبی درباره فالون دافا و آزار و شکنجه را در شهر توزیع کنیم. از سال 2010 که متوجه شدم معمولاً روستائیان اطلاعاتی در این مورد دریافت نمیکنند، به روستاها رفتم.
من تمام روستاهای مجاور 3 شهرستان در استان خودم را تحت پوشش قرار دادم. حالا شهرستان چهارم را نیز به آن اضافه کردم.
هدفم این است که هیچ خانهای را از قلم نیندازم. در پایان هر سفر، آخرین جاییکه کارم به اتمام میرسد را مینویسم تا بار دیگر از همان جا شروع کنم.
رنج را به مثابه شادی قلمداد کردن
در سالهای اول مطالب چاپ شده زیادی نداشتم، از اینرو هفتهای یک بار به روستاها میرفتم. همچنان که بستههای بیشتری از تمرینکنندگان میگرفتم، بازدیدهایم به هر سه روز یک بار، دو روز یک بار و حالا هر روز افزایش یافته است.
در آغاز اگر کسی در خانه نبود بسته فالون دافا را همان جا میگذاشتم. اگر کسی بود، ابتدا درباره دافا صحبت میکردم و سپس بسته را همراه چند دیویدی به آنها میدادم. کمی بعد، ابتدا بستهها را میگذاشتم و سپس برای صحبت باز میگشتم تا در همان قدم اول وقفهای ایجاد نشود.
بارها مجبور میشدم برای رسیدن به یک روستا، در حالی که مطالب را حمل میکردم، چندین کیلومتر راه بروم. در زمستان دستانم از سرما یخ میزد و در تابستان لباسم از عرق خیس میشد. اما وقتی به این فکر میکنم که حالا مردم فرصت بهتری برای درک دافا به دست آوردهاند، غرق در شادی میشوم.
بعضی دلیل کارم را پرسیدهاند و من به آنها گفتهام: «نه بخاطر شهرت است و نه سود و منفعت. فقط میخواهم شما حقیقت را بدانید.»
نگاه به درون برای اجتناب از خطر
در فوریه 2016 به روستائی در فاصله 50 کیلومتری رفتم که درپشت کوه قرار داشت و در معرض دید نبود.
مردم آنجا هرگز مطلبی درباره دافا نشنیده و فقط تبلیغات منفی حزب علیه دافا را شنیده بودند.
اولین باری که به آنجا رفتم، گروهی از مردم مرا گرفتند. فکر کردم آنها نباید مرتکب جرم بازداشت تمرینکنندگان دافا شوند یا نباید مطالب تهیه شده بهدست تمرینکنندگان دافا را هدر دهند. فرار کردم و بقیه بسته را در خیابان دیگری پخش کردم.
دو بار دیگر به آنجا رفتم تا مطالب دافا را به در هر خانه برسانم. دفعه سوم خانمی مرا گرفت. در حین تقلایم با او به درون نگاه کردم و فهمیدم نسبت به او احساس تنفر دارم.
برای پاک کردن عوامل شیطانی پشت او، افکار درست فرستادم و به خودم یادآوری کردم که باید در مقابل او نیکخواه باشم. درست بعد از این فکر او گفت: «خواهر، کمی استراحت کنید.» و کمی دستش را سست کرد. با او درباره دافا صحبت کردم. او گوش داد و سپس رهایم کرد.
بار دیگر توسط دو مأمور بازداشت و به اداره پلیس برده شدم. اما پس از اینکه ده دقیقه درباره دافا با آنها صحبت کردم، اجازه دادند بروم.
احساس کردم حتماً شکافی داشتهام که باعث بازداشتم شده بود. به درون نگاه کردم و متوجه شدم به روابط دنیای بشری وابستگی دارم. چندی پیش برای کمک به یک فرد غیر تمرینکننده در یک پروژه با چند تمرینکننده کار کردم اما سرانجام کار انجام نشد و احساس کردم مسئولیت بخشی ازعدم موفقیت آن کار با من است.
در این روند متوجه شدم دلیل بروز مشکل این بود که ما نباید در روابط مردم عادی درگیر شویم.
استاد بیان کردند:
«نمیتوانند رابطه کارمایی مسائل را ببینند، یعنی، آیا آن مسائل خوب هستند یا بد، یا اینکه چه نوع رابطهی کارمایی وجود دارد. یک تمرینکننده معمولی که به چنین سطح بالایی نرسیده است نمیتواند این مسائل را بفهمد، درنتیجه نگران است کاری که در ظاهر خوب بهنظر میآید وقتی آنرا انجام دهد به چیز بدی تبدیل شود.» (سخنرانی هشتم «تزکیه گفتار» جوآن فالون)
تمرینکنندهای که بیش از ده سال با من کار کرده بود، به شدت مرا سرزنش کرد. مشوش نشدم و فکر کردم که باید تحمل کنم و او باید به درون نگاه کند. با وجود اینکه گفتگوی طولانی با او داشتم اما هنوز از من عصبانی بود.
چند بار به درون نگاه کردم، اما هیچ مشکلی در خودم پیدا نکردم. سپس در قلبم از استاد درخواست کمک کردم: «استاد شما از من خواستید تا کارهای میان تمرینکنندگان را هماهنگ کنم. اما کارم را به خوبی انجام ندادم.»
مرتب شعر استاد را تکرار کردم: «روشنبینان بزرگ از هیچ سختیای نمیهراسند» («افکار درست و اعمال درست» هنگیین 2 ) ناگهان نیرویی نیکخواه وارد بُعدهای میکروسکوپی بدنم شد. اشکهایم سرازیر شد.
ناگهان شکافم را یافتم. من کاملاً و بدون قیدو شرط به درون نگاه نمیکردم. وقتی به درون نگاه میکردم، میخواستم دیگران نیز همین کار را انجام دهند. من هنوز به دیگران نگاه میکردم.
بهمنظور عذرخواهی، با آن تمرینکننده تماس گرفتم و رفتار او نیز فوراً تغییر کرد. حالا دوباره بهخوبی با هم کار میکنیم.
استاد بیان کردند: «تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول «چرا گونگ شما با تمرین افزایش نمییابد؟»( جوآن فالون)
بازتاب مثبت
تمرینکنندگان بسیاری در محله ما به بازار کشاورزان در شهرستانهای دیگر میروند تا با روستائیان درباره فالون دافا صحبت کنند. آنها میگویند مردم مناطقی که من قبلاً مطالب دافا را در آنجا توزیع کردهام، آمادگی بهتری دارند که حرفهای تمرینکنندگان را بشنوند و ح.ک.چ را ترک کنند.
گاهی به افرادی بر میخورم که بهخوبی میدانند از جیانگ زمین رهبر سابق ح.ک.چ که آزار و شکنجه آغاز کرد، در چین و خارج از کشورشکایت شده است.
چون اغلب از اتوبوس برای سفرهای طولانی به روستاها استفاده میکنم، رانندهها به من احترام میگذارند و حتی برای صحبت با دیگران درباره دافا به من کمک میکنند. بعضی از مسافران اتوبوس صرفاً میگویند: «نیازی نیست بیشتر از این صحبت کنید. من بسته دافا را دریافت کردهام و آن را خواندهام. لطفاً کمکم کنید ح.ک.چ را ترک کنم.»
وقتی برای توزیع مطالب دافا به روستاها میروم، بسیاری از ساکنین مرا برای ناهار دعوت یا به من میوه و آب تعارف میکنند.
کمک به مأموران پلیس
به مأموری برخوردم که مرا میشناخت و شروع کرد به ناسزا گفتن. برای اینکه مانع ارتکاب جرم او شوم، افکار درست فرستادم. سپس اجازه داد بروم. برایش متأسف شدم چرا که تحت شستشوی شدید مغزی ح.ک.چ قرار گرفته بود. به ادارهای که در آنجا بود رفتم تا مطالب دافا را به او بدهم.
اغلب مطالب دافا را به اداره پلیس محلی میبردم و بارها با رئیس گروه امنیت داخلی صحبت کرده بودم. گروه او اولین نیروی پلیسی بود که تمرینکنندگان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار داده بود. یک دستگاه پخش صوت خریدم و برنامههای زیادی درباره فرهنگ سنتی چین در آن ریختم و به عنوان هدیه به او دادم. همچنین درباره جزئیات دادخواهی از جیانگ زمین برایش صحبت کردم.
در نتیجه هر گاه پلیس محلی مرا بازداشت میکرد، او به آنها میگفت مرا رها کنند و دو دستگاه پخشی که از خانهام توقیف کرده بودند را به من بازگرداند.
میدانم در هر کاری که در آن موفق شدم، بخاطر قدرت دافا و استاد بوده است. توزیع مطالب دافا در روستاها کار یک نفر نیست. من حمایت بسیاری تمرینکنندگان دیگر را نیز دریافت کردهام و فقط پخشکننده هستم.