(Minghui.org) در دسامبر سال ۲۰۰۹، در سن ۴۷ سالگی فالون دافا را یاد گرفتم و برای اولین بار در زندگیام درک کردم که خوشبختی واقعی چیست.
۱- زندگی آکنده از بدبختی من
من در کوچو واقع در استان سیچوان بزرگ شدم. سپس به استان شاندونگ نقل مکان کردم. من فرزند چهارم در میان هشت فرزند خانواده هستم و ما خانوادهای بسیار فقیر بودیم. هنگامی که به مدرسه میرفتم، برادر کوچکم را روی پشت حمل میکردم و خواهر کوچکم را هم نگه میداشتم. یک بار طی زنگ دوم مدرسه، برادرم شروع به گریه کرد و خواهرم ناراحت شد. معلم مرا به خانه فرستاد تا وضع کلاس را مختل نکنم. باوجود اینکه هیچ فرد دیگری نبود تا از خواهر و برادر کوچکترم مراقبت کند، بهسختی میتوانستم به مدرسه بروم و تنها چند حرف چینی را یاد گرفتم.
وقتی که تنها ۲۰ سال داشتم ازدواج کردم. شوهرم فرد بددهن و فحاشی بود و مرا از نظر جسمی مورد آزار قرار میداد. پدر و مادر شوهرم نیز افرادی نامعقول بودند و بهخاطر کوچکترین مسائل بر سرم فریاد میزدند. آنها چهار دخترشان را فرامیخواندند تا بیایند و فقط بر سرم فریاد بزنند و مرا تحقیر کنند. زندگیام پر از بدبختی بود و میخواستم طلاق بگیرم. بااینحال، شوهرم موافقت نکرد. دست به خودکشی زدم، اما نتوانستم خودم را از بین ببرم.
پس از بیش از ده سال زندگی پر از بدبختی، دچار بیماریهای بسیاری از جمله مشکلات معده، هپاتیت B، بیماریهای زنان و سردردهای میگرنی شدم. احساس میکردم که بهتر است بمیرم تا اینکه این زندگی را ادامه دهم.
سرانجام، برای پیداکردن یک شغل به شهر رفتم. سپس سر کارم دچار یک حادثه شدم و پایم شکست. در مجموع به مدت هفت ماه در دو بیمارستان بستری شدم، اما مشکل پایم برطرف نشد. تمام پولی را که داشتم برای پرداخت صورتحساب بیمارستان خرج کردم و هیچ چارهای نداشتم جز اینکه برای کمک نزد پدر و مادرم بازگردم. ازآنجاکه نمیتوانستم بهطور مستقل زندگی کنم، باری بر دوش پدر و مادرم شدم. واقعاً میخواستم خودم را بکشم، اما یک پسر داشتم که هنوز بزرگ نشده بود و به من نیاز داشت.
۲- فرصتی دوباره برای زندگی
در وضعیتی ناامیدکننده بودم که یک تمرینکننده فالون دافا از روستای محل زندگیام را ملاقات کردم. او به من گفت که اگر بهطور مکرر جملات «فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را ازبر بخوانم و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کنم، بیماریام درمان میشود. دچار شک و تردید بسیاری شدم. درباره پزشکانی فکر کردم که حتی باوجود اینکه پول زیادی پرداخت کردم نتوانستند پای مرا در بیمارستان درمان کنند. پس چگونه تکرار آن کلمات میتواند تمام بیماریهای مرا درمان کند؟
بااینحال، در آن زمان مستأصل و درمانده بودم و ازآنجاکه هیچ هزینهای برای من نداشت، سعی کردم آن را امتحان کنم. پس از حدود دو هفته، درواقع بهبود و پیشرفتهایی حاصل شد و در صدد برآمدم تا چیزهای بسیاری درباره فالون دافا یاد بگیرم. لنگلنگان به خانه تمرینکننده مزبور رفتم و به او گفتم که میخواهم فالون دافا را تمرین کنم. او مرا دعوت به ماندن کرد. تمرینها را به من آموخت و باهم فیلم سخنرانیهای استاد را تماشا کردیم. همچنین جوآن فالون را با هم مطالعه کردیم. هرچند بسیاری از حروف را نمیشناختم، او با صبر و حوصله به من آموخت که تمام حروف در کتاب را بخوانم و تشخیص دهم.
در عرض یک ماه پس از شروع تمرین، پایم بهطور کامل بهبود یافت و میتوانستم بهطور معمول راه بروم. اندک زمانی بعد دیگر هیچ بیماری نداشتم و بسیار سالم و پرانرژی بودم.
۳- اعتباربخشی به فا
یک بار دختر جدیدی به محل کارم آمد. او کوچکاندام با پشتی قوزکرده بود و بااینکه تنها ۱۶ سال سن داشت، مانند یک خانم مسن به نظر میرسید. هیچ کس تمایلی نداشت وقتش را با او بگذراند، اما من با او صحبت کرده و به او کمک کردم. با او درباره حقیقت فالون دافا صحبت کردم و او را متقاعد کردم که از ح.ک.چ کنارهگیری کند. او به خوبیِ دافا باور پیدا کرد و متوجه شد که آزار و اذیت عملی اشتباه است.
چند روز بعد، با پشتی صاف برگشت و حالت ظاهریاش بهبود پیدا کرد. او از من بسیار تشکر کرد، اما به او گفتم که باید از استاد و دافا تشکر کند.
دختر مزبور گفت: «استاد دافا خیلی خوب هستند. به بسیاری از مردم آموختهاند که افراد خوبی باشند. من هم میخواهم یاد بگیرم، میخواهم مثل شما فرد خوبی باشم.»
۴- ازدواج مجدد
قبل از اینکه فالون دافا را یاد بگیرم از شوهر طلاق گرفته بودم. چند سال بعد، یکی از دوستان پیشنهاد کرد که مجدداً با او ازدواج کنم چراکه ممکن است شوهر سابقم بعد از مجرد بودن طی این مدت فرد بهتری شده باشد. نتوانستم ناکامیهای گذشته را فراموش کنم. وقتی که پیشنهاد او را رد کردم، دوستم خشمگین شد.
بعد شوهر سابقم از طریق دوستم به من پیشنهاد ازدواج مجدد داد. با پیروی از اصول فالون دافا، موافقت کردم. سعی کردم ابتدا افراد دیگر را مد نظر قرار دهم و مهربان باشم. هرچه باشد، ما زمانی زن و شوهر بودیم. دوستم درک کرد که دافا بسیار خوب است چراکه من فردی مهربان شده بودم و با شوهر سابقم با مهربانی رفتار میکردم.
پس از ازدواج دوباره، در رفتارم با شوهرم و پدر و مادرش از اصول دافا پیروی میکردم. رعایت حال شوهرم را میکردم و با پدر و مادر شوهرم با مهربانی رفتار میکردم باوجود این واقعیت که آنها در گذشته مرا مورد آزار و اذیت قرار میدادند. درحال حاضر، ما یک خانواده شاد هستیم و آنها میدانند که فالون دافا واقعاً خوب است.
دقیقاً مانند آنچه استاد به ما آموختند:
«نور بودا همه جا میدرخشد، درستی و پسندیدگی همه چیر را هماهنگ میکند.» (جوآن فالون)
در تابستان سال ۲۰۱۶، پدرشوهرم در بیمارستان بستری شد. چهار دخترش برای دیدار او آمدند، اما هیچکدام از آنها مراقبت از او را به عهده نگرفتند. من تنها کسی بودم که شب در بیمارستان کنارش ماندم و از او مراقبت کردم. بااینکه باید در طول روز سر کار میرفتم و مراقبت از او برایم آسان نبود، این مسئولیت را پذیرفتم بهخاطر اینکه درست بود این کار را انجام دهم. ازآنجاکه یک تمرینکننده دافا هستم، واقعاً میتوانم کارهایی را انجام دهم که سایر افراد نمیتوانند. تا زمان مرگ او که حدود یک هفته بعد اتفاق افتاد از او مراقبت کردم. شوهرم از اینکه مصممانه از پدرش مراقبت کردم بسیار تحتتأثیر قرار گرفت. او به خواهرانش گفت که باید با من بهخوبی رفتار کنند.
مردم در بیمارستان از توجه من به پدرشوهرم تحتتأثیر قرار گرفتند. آنها میتوانستند بهوضوح شاهد باشند که فالون دافا خوب است. برخی میگفتند که تمرینکنندگان فالون دافا افراد بسیار خاصی هستند بهخاطر اینکه آنها با افراد مسن بهتر از بچههای خودشان رفتار میکنند.
برای اینکه افراد بیشتری بتوانند از دافا بهرهمند شوند و برای ترویج و اعتباربخشی به دافا، یک مکان کوچک تولید مطالب روشنگری حقیقت در خانهام راه انداختم. درحالیکه سر کار بودم، این مطالب را به مردم ارائه میدادم تا به حقیقت درباره فالون دافا آگاه شوند و به آنها کمک میکردم که از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کنند. پس از اتمام کارم، اغلب برای بالابردن سطح آگاهی در این زمینه بیرون میرفتم. همچنین این اطلاعات را برای مردم در مکانهای عمومی نصب میکردم تا آنها را مشاهده کنند. برخی از پوسترهایی که نصب کرده بودم تا حدود ۴۰ روز در آنجا باقی میماند.
با تزکیه در فای بیکران و محافظت از سوی استاد بزرگمان، به شیوههای مختلف از مزایای بسیاری بهرهمند شده و بسیاری از چیزهای شگفتانگیز را تجربه کردهام. بسیار خوشحال و مفتخرم که یکی از شاگردان خوششانس فالون دافا هستم و این ضرورت را احساس میکنم که باید فا را بیشتر مطالعه کرده و با مردم بیشتری درباره خوبی فالون دافا صحبت کنم.