(Minghui.org) من یک پزشک هستم و مطب خصوصی خودم را دارم. در حالی که بهترین روشهای درمانی ممکن را به بیمارانم ارائه میکنم، تجربههایم درباره تمرین فالون دافا را نیز با آنها بهاشتراک میگذارم؛ فالون دافا روشی معنوی بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری است. بسیاری از بیمارانم خوبی دافا را تحسین میکنند و به همین دلیل بیماریهایشان بهسرعت بهبود مییابد.
بهبودی تومور مغزی پسری چند روز پس از ملاقات با من
روزی پسر خردسالی همراه پدرش به درمانگاهم آمد. او چند روزی در بیمارستان تخصصی سرطان در همان نزدیکی، بستری شده بود، اما امید چندانی به بهبودیاش نبود.
به پسر داروهایی تزریق کرده و نهایت تلاشم را کردم تا پدر پریشانش را آرام کنم. سپس آنها دوباره به بیمارستان برگشتند.
صبح روز بعد، پدر دوباره به درمانگاه آمد و گفت که پسرش که مدتی بیانرژی بود، برای اولین بار پس از تشخیص بیماری، برای صبحانه دو تکه نان بخارپز و دو کاسه آش برنج خورده است. پدر مدام تکرار میکرد که من دارای مهارتهای شگفتانگیزی در علم پزشکی هستم.
به پدر گفتم که در آن حد هم عالی نیستم، اما باور دارم تمرینکنندگان فالون دافا مانند من، انرژی مثبتی دارند که برای بیماران نیز مفید است. او را تشویق کردم تا دافا را امتحان کند و او نیز فوراً یک نسخه از جوآن فالون را درخواست کرد.
روز سوم کل خانوادهاش به درمانگاه آمدند. متوجه شدم که پسرشان سرشار از انرژی است.
مادرش گفت: «دافا واقعاً اعجابانگیز است! دیشب ما سه نفر بر سر خواندن کتاب با هم مجادله داشتیم. سپس توافق کردیم با هم کتاب را بخوانیم. دو سخنرانی را یکجا خواندیم! هر چه بیشتر میخواندیم، احساس بهتری داشتیم. حالا مصمم هستیم تمرین فالون دافا را شروع کنیم!»
همسر بیمار، ناگهان پرانرژی شد
زن و شوهری از دوستان خوب من هستند. شبی شوهر تماس گرفت تا برای معاینه همسرش که چند روز دچار تب و حال تهوع بود، به دیدارشان بروم.
او گفت که با شوهرش مجادلهای داشته و شوهر چند بار سر او را به درب کوبانده است.
نگران شدم که دچار آسیب مغزی شده باشد. به همین جهت توصیه کردم معاینهای کلی انجام دهد. صبح روز بعد او را به بیمارستان همراهی کرده و پس از پایان آزمایشها از او دعوت کردم به خانهام بیاید.
به او توصیه کردم عبارت «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است»، را تکرار کند و او نیز موافقت کرد.
بهطور غیرمنتظرهای سه تن از اقوامم به خانهمان آمدند. به همین دلیل مقدار زیادی غذا پختم. قبل از اینکه آماده خوردن شام شویم، پسرخالهام تماس گرفت و اصرار کرد که آن بستگانم برای شام به خانه او بروند.
من نگران غذای زیادی بودم که پخته بودم. اما دوستم که چند روز بهخوبی غذا نخورده بود، بیش از نیمی از آن را خورد و زمانی که شوهرش بهدنبالش آمده بود، هنوز مشغول خوردن بود. شوهرش از اینکه میدید او با خوشحالی در حال غذا خوردن است، شاد شد.
او به شوهرش گفت: «به محض اینکه قدم به داخل این خانه گذاشتم، احساس راحتی و سبکی کردم.» شوهرش به عکس استاد لی اشاره کرد و گفت: «استاد دافا، سلامتیات را به تو بازگرداندند.»
به این زوج یادآور شدم: «شما حالا شاهد قدرت معجزهآسای دافا بودهاید. باید بهیاد داشته باشید که فالون دافا خوب است.» آنها موافقت کردند.
از ساخت پول تقلبی تا فروشندگی ماهی
مردی حدود چهل ساله با شکایت از دلدرد به من مراجعه کرد. در مورد شغلش پرسیدم و گفت که پول تقلبی درست میکند.
با دیدن دردی که در چهرهاش نمایان بود، با او همدردی کردم و تصمیم گرفتم درباره دافا با او صحبت کنم، چراکه میدانستم تنها استاد لی میتوانند به او کمک کنند تا تغییر مثبتی در خود ایجاد کند.
درحالی که برایش توضیح میدادم که دافا از مردم میخواهد اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال کنند، او سرش را به علامت تأیید تکان میداد. همچنین گفتم که اعمال بد سبب انباشته شدن کارما میشوند.
او اعتراف کرد: «حرفی که شما زدید کاملاً منطقی است. من پول زیادی جمع کردم تا زندگی دو پسر و پدرم را تأمین کنم. اما با پول نمیتوان سلامتی و شادی را خرید. پدرم دچار ناراحتی ریه شده است و خودم نیز وضعیت بهتری ندارم. بهنظر میرسد پول تقلبی این مشکلات را برایم ایجاد کرده است. میخواهم از اصول دافا پیروی کنم و فرد خوبی شوم.»
او کمی بعد به دیدارم آمد و گفت: «من فرد متفاوتی شدهام! دیگر پول تقلبی درست نمیکنم. حالا ماهی میفروشم!»