(Minghui.org) من تمرینکننده قدیمی فالون گونگ هستم که این تمرین را پیش از شروع آزار و شکنجه در ژوئیه 1999 شروع کردم. نهایت تلاشم را انجام دادهام تا همانطور که استاد از ما خواستهاند سه کار را انجام دهم و در تمام جنبههای زندگی با خودم سختگیر هستم.
با این حال بیش از 10 سال دردی در اطراف شانهها و گردنم وجود داشت. درد هر از گاهی پدیدار و قطع میشد، حتی زمانی که برای از بین بردن آن افکار درست میفرستادم به همین شکل بود. به درون نگاه کرده بودم و میدانستم که در شینشینگم شکافی وجود دارد اما نمیتوانستم آن را دقیقاً پیدا کنم. اخیراً این مشکل تا حدی شدید شده بود که روی شنواییام نیز تأثیر گذاشته و خیلی هم دردناک بود.
با اینکه در محیط شیطانی قرار داریم، اما بهلطف استاد همچنان سایت مینگهویی را بهعنوان فضایی برای مریدان داریم تا تجربههای تزکیهشان را به اشتراک بگذارند. پس از اینکه چاپ 813 هفتهنامه مینگهویی را خواندم، از یکی از مقالههای همتزکیهکنندگان مبهوت شدم. معمولاً بعد از خواندن تبادل تجربه همتزکیهکنندگان به درون نگاه میکنم.
این تزکیهکننده دچار دندان درد شدیدی بود که با زندگی و شغلش مداخله میکرد. حتی بعد از اینکه دندان را کشیده بود اما درد جریان داشت. فرستادن افکار درست هم تأثیری به حالش نداشت. فقط زمانی که تمرینات را انجام میداد درد از بین میرفت. این تزکیهکننده در تحمل سختیها بسیار خوب عمل میکرد. او پیش از اینکه کمی استراحت کند، تمرینات را در 4 نوبت انجام میداد.
وقتی این مشکلش را با سایر همتزکیهکنندگان مطرح کرد، آنها به او یادآوری کردند: «آیا تا حالا پس از اینکه از بازداشت یا زندان آزاد شدی یک «اعلامیه رسمی» [برای باطل و بیاعتبار کردن همه حرفهایی که زده و به دافا بیاحترامی کرده بود] برای سایت مینگهویی فرستادهای؟ آن زمان بود که تشخیص داد شیطان از این شکاف استفاده کرده بود. به محض پیدا کردن این شکاف، آن را اصلاح کرد و همه چیز به حالت عادی بازگشت.
تحت تأثیر ماجرای این تزکیهکننده، به دنبال شکاف خودم گشتم و واقعاً آن را پیدا کردم. سپس همه چیز را به یاد آوردم! یک بار در آوریل 2004 تمرینات را با چند نفر از همتزکیهکنندگان انجام میدادم که دستگیر شدیم. در طی آن مدت اداره 610 کلاسهای به اصطلاح درسی (جلسات شستشوی مغزی) را به مدت یک هفته برگزار کرد. آنها ما را تهدید کردند که تمرینات را انجام ندهیم و گفتند که تمرین را رها کنیم. پلیس طی یک مکالمه خصوصی از من خواست تمرین را متوقف کنم. در آن زمان ذهنیت روشنی درباره اصول فا نداشتم و تحت تأثیر فرهنگ شیطانی حزب قرار گرفتم. به طور حیلهگرانهای از افکار بشری استفاده کردم تا به موقعیتی که در آن بودم پاسخ دهم.
اینطور استدلال کردم که «آنجا و در آن لحظه» قول میدهم که دیگر فالون گونگ را تمرین نکنم. اما چون میدانستم این تمرین چقدر عالی است نمیتوانستم بهراحتی آن را متوقف کنم و در خانه به انجام آن ادامه دادم. یک لحظه لغزش در افکار درست باعث شد تا نامم در یک سند توافق به تمرین نکردن ثبت شود. این موضوع در اثر مشغولیت زیاد طی سالها از خاطرم پاک شده بود.
حالا میفهمم که تزکیه جدی است. من قاطع نبود و کارم بیاحترامی به استاد و دافا بود و بسیار متأسفم. پس از پیدا کردن این شکاف دردم بلافاصله از بین رفت. شکاف و قصورم را بهدرستی پیدا کرده بودم. استاد به ما گفتند که نگاه به درون بسیار ارزشمند است. این حقیقتاً شگفتانگیز بود.