(Minghui.org) از پاییز سال 2003 که تمرینکنندگان مرا تشویق کردند به تیم روشنگری حقیقت از طریق تماسهای تلفنی با چین ملحق شوم، طی 14 سال گذشته هر روز مصرانه چند ساعت را به این کار اختصاص دادهام، بدون اینکه حتی یک روز را هم ازدست بدهم.
من شخص سخنوری نیستم. خاطرم هست اولین باری که گوشی تلفن را برداشتم، دستانم چقدر شدید میلرزیدند. تمرینکنندهای به من گفت که با عبارت «فالون دافا خوب است» شروع کنم و سپس تا زمانی که شخصِ آن طرف خط به من گوش میدهد، از روی متنی حرفهایم را بخوانم.
من یکشنبهها به اعضای تیمم در بستر ارتباطی برای تماسهای تلفنی ملحق میشوم و روزهای دیگر خودم به تنهایی با مردم در چین تماس میگیرم. سابقاً صبح زود با تلفن بیسیمِ صاحبخانهام به پارکینگ میرفتم تا مزاحم خواب اعضای خانوادهام نشوم. حتی اگرچه در زمستان پارکینگ سرد است، برای دو ساعت در پارکینگ میایستادم و با مردم در چین تماس میگرفتم تا حقایق را برایشان روشن کنم.
بعد از اینکه دخترم تلفن همراهی برایم خرید، کارها خیلی سادهتر شدند. میتوانستم به مرکز خرید، سوپرمارکت یا هر مکان آرام دیگری بروم و در آنجا با مردم تماس بگیرم. بعد از اینکه خانه خودمان را خریدیم، چیزها حتی سادهتر شدند. تماس تلفنی با مردم درچین برای چند ساعت در روز، به بخشی از زندگیام تبدیل شده است.
طی این روند با انواع و اقسام واکنشها برخورد کردهام. یک بار با یک مسئول بازنشسته دولت تماس گرفتم. مکالمهمان دوستانه شروع شد، اما بهمحض اینکه گفتم «فالون دافا خوب است»، او عصبانی شد و چیزهای منفی زیادی گفت. درحالیکه برای از بین بردن عوامل شیطانی که او را کنترل میکردند، افکار درست میفرستادم، بهآرامی گفتم: «ناراحت نباش! اگر جیانگ زمین از روی حسادت به فالون گونگ افتراء نمیزد و آن را تحت آزار و شکنجه قرار نمیداد، من این تماس بینالمللی را با شما نمیگرفتم و شما از من عصبانی نمیشدید. من در واقع حامل پیامی برای شما هستم؛ پیامی که حاوی واقعیتهای ارزشمندی است.» او کمی آرام شد. درباره ماجرای واقعی حقه خودسوزی در میدان تیانآنمن، خیانت جیانگ زمین به چین، خروج از حزب کمونیست و غیره به او گفتم. او در نهایت متوجه شد و تصمیم گرفت برای خودش و بهنیابت از خانوادهاش از حزب خارج شود. او بهخاطر تماس من آنقدر سپاسگزار بود که گفت اگر فرصتی برای رفتن به چین داشته باشم، مایل است مرا به شام دعوت کند.
بسیاری از مردم از جمله کارگران، کشاورزان، دانشجویان، متخصصین حقوقی، کارمندان دولت، مسئولین، سربازان و مأموران پلیس، مانند او هستند و ابتدا چیزهای منفی میگویند، اما در نهایت از سازمانهای کمونیستی خارج میشوند. آنها مکرراً از من تشکر میکنند و بسیاری از آنها پیشنهاد میدهند که اگر توانستم به چین بروم، شام مهمانشان شوم.
از همان روز اولِ تماس تلفنی در این گروه، با مشکلات زیادی روبرو شدم، اما متوجه اهمیت این شکل از روشنگری حقیقت و مسئولیتم در این پروژه بودهام. استاد هر چیزی در مسیر تزکیهام را برای رشد و بهبود من نظموترتیب دادهاند. در نهایت از سد عقاید و تصورات بشری عبور کردم و پایدار و مصمم شدم. وقتی به گذشته فکر میکنم، قدردان همه تمرینکنندگانی هستم که در این پروژه مشارکت داشتند. برقراری تماس تلفنی ازطریق این بستر ارتباطی متفاوت از تماس ازطریق تلفن همراه است. من ابتدا اصول اولیه کار کردن با آن را نمیدانستم. تمرینکنندهای که به عنوان پشتیبان فنی در این پروژه، صبورانه خدمت میکرد، مراحل را گام به گام به من آموخت. مدت کوتاهی پس از آن کامپیوتر جدیدم کاملاً ازکار افتاد. سپس این تمرینکننده چند بار برای تعمیر آن کمک کرد. در نهایت یاری کرد رایانه دیگری را نصب کرده و بررسی کنم که همه چیز درست عمل کند. در طول زمانی که کامپیوترم خراب بود، آرامشم را حفظ کردم. درحالیکه برای ازبین بردن مداخله افکار درست میفرستادم، همچنان با شماره تلفنهایی که داشتم، تماس میگرفتم و حتی یک روز را هم از دست ندادم.
طی این روند آموختم که با مسائل مختلف با افکار درست برخورد کنم. میدانم که مرید فالون دافا هستم و باید به استاد در اصلاح فا کمک کنم و موجودات ذیشعور را نجات دهم. هیچ چیزی نمیتواند در این مسیر با من مداخله کند.
اکثر افرادی که با آنها تماس میگیرم، نیکخواه هستند و مایلند به حقایق گوش دهند، اما بهدلیل فشار در کشور چین جرأت نمیکنند به حرفهایم گوش دهند. من از دستورالعملهای استاد پیروی میکنم تا در روشنگری حقایق برای آنها به بهترین نحو عمل کنم. بعضی از آنها میخواهند پیغامی بگذارم و تلفن را قطع کنم. برخی بدون اینکه کلمهای بگویند، از پشت خط گوش میدهند. میدانم که میخواهند بیشتر بشنوند، بنابراین این زمان ارزشمند را گرامی میدارم تا مهمترین اطلاعات را در اختیارشان قرار دهم. بعضی از آنها پس از چند بار تماس، با من صحبت میکنند. مردی گفت: «شما بارها با من تماس گرفتهاید. این را درک میکنم. دختر یکی از دوستانم چند روز پیش در داچینگ دستگیر شد. موفق شدم او را آزاد کنم. متشکرم! مجبور نیستید دوباره با من تماس بگیرید. درحال حاضر میدانم که چگونه چنین چیزهایی را اداره کنم.»
با پیشرفت اصلاح فا، افراد کمتر و کمتری چیزهای منفی میگویند یا بیشازحد میترسند که صحبت کنند و تعداد بیشتر و بیشتری مایلند به صحبتهایم گوش دهند. بعضی صادقانه نظرشان را به من میگویند. یک بار یکی از مسئولین روستا و یک مأمور پلیس گفتند: «ما میدانیم شما افراد خوبی هستید. قلباً این را میدانیم. نگران نباشید!» به آنها گفتم که مسئولین محلی در سراسر چین اخیراً از دستگیر یا متهم کردن تمرینکنندگان فالون دافا اجتناب کردهاند. به آنها توصیه کردم که این روند را دنبال کنند، بهخاطر خودشان دست به انتخابهای عاقلانهای بزنند و صمیمانه آیندهای روشن را برایشان آرزو کردم.
استاد بیان کردهاند:
«در این ساعت پایانی اصلاح فا، در هر قدم از مسیر، خود را بهطور محکم و پایدار تزکیه کنید و مأموریت خود در نجات مردم را به انجام برسانید.» («به کنفرانس فا در فرانسه»)
مایلم به همتمرینکنندگانم بگویم که باید مانند زمانی که تازه تزکیه را شروع کرده بودیم، کوشا بمانیم؛ هرگز سست نشوید یا افسوسی باقی نگذارید. بیایید مریدان دافای شایستهای باشیم که استاد را ناامید نمیکنند.
مطالب بالا درک محدود من است. لطفاً به هر چیز نادرستی اشاره کنید.