(Minghui.org) بهمدت 19 سال فالون دافا را تمرین کردهام. گرچه، همیشه تزکیهام با آرامش پیش نرفته است، اما میتوانستم هرچیزی را که دافا از تمرینکنندگانش میخواهد انجام دهم. تمام کارگران در کارخانهای که سابقاً کار میکردم حقیقت را درباره دافا میدانستند و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای جوانانش خارج شدند. اما چون مجبور بودم اضافهکاری کنم، در جستجوی کار دیگری بودم.
در ژوئیه 2013 کار جدیدم را شروع کردم. همسر کارفرما پرستار بیمارستان بود. در اولین روز کاریام حقایق را روشن کردم. او شرارت آزار و شکنجه را تشخیص داد و با خروج از حزب موافقت کرد. با او بیشتر درباره دافا و آزار و شکنجه وحشیانه صحبت کردم. میتوانستم درک کنم که تحتتأثیر قرار گرفته است. او ویدئوی ضبط شده سخنرانی فای معلم را تماشا کرد و شروع به مطالعه این آموزهها کرد.
رشد شینشینگ
پس از جشن سال نوی چینی 2014، مقداری پسمانده غذا را در فریزر و بخش کوچکی را در یخچال گذاشتم. همسر کارفرمایم دریافت که روی آن بخشی که چند روز قبل در یخچال گذاشتم کپک رشد کرده و ناراحت شد، از کوره در رفت و بر سرم فریاد کشید.
فوراً عذرخواهی کردم، اما او آرام نشد و با ناراحتی اتاق را ترک کرد. حتی وقتی برای صرف ناهار به آنجا آمد، با من صحبتی نکرد.
دریافتم که زمان آن رسیده که شینشینگم را بهبود دهم. اصول فا را دنبال کردم. با او خوشبرخورد و صبور بودم و آن سردی که میان ما بوجود آمده بود، بهسرعت برطرف شد. او عذرخواهی کرد و از من خواست که رفتار اشتباهش را ببخشم.
او را به خانه تمرینکننده دیگری بردم. ما تمام بعدازظهر افکارمان را بهاشتراک گذاشتیم. او دوباره عذرخواهی کرد.
گفتم: «متشکرم، شما به من کمک کردید تا شینشینگم را بهبود دهم. یک تمرینکننده برای رشد باید تحمل کند. اگر یک تمرینکننده نبودم، نمیتوانستم با رفتار بد شما کنار بیایم.»
مادرشوهر علاقهمند به یادگیری دافا بود
به خانواده پرجمعیت کارفرمایم کمک کردم که این فرصت را به من بدهند تا با آنها درباره دافا صحبت کنم. مادر کارفرمایم به بانویی خشن معروف بود. بارها برای کمک در نظافت خانهاش به آنجا رفته بودم.
وقتی درباره دافا صحبت میکردم، گفتم: «به من نگاه کن، حدوداً 50 ساله هستم. تصویری از سلامتی هستم و انرژی بیپایانی دارم. هر کاری که انجام میدهم، خودم را با استانداردهای دافا، حقیقت نیکخواهی، بردباری میسنجم.»
او گفت که مرا تحسین میکند. آنگاه او را تشویق کردم جوآن فالون را بخواند. چند روز بعد کتاب را به من بازگرداند. مطمئن بودم که خواندن کتاب را تمام نکرده است. اما، هرموقع که به دیدارمان میآمد صحبت درباره دافا را با او ادامه میدادم.
او به من گفت: «من فرد آزاردهندهای هستم. بدون توجه به اینکه چقدر سخت برایم کار میکنی، قدردانی نمیکنم و بدون توجه به اینکه تا چه حد زخم زبان میزنم یا عصبانی میشوم، توهمیشه صبور و خوشحال هستی. من خیلی تحتتأثیر قرار میگیرم.»
پاسخ دادم: «ممکن است من بهاندازه کافی خوب عمل نکردهام، یا شما مرا سرزنش نکردهاید!»
آنگاه او پرسید آیا میتواند دوباره جوآن فالون را قرض بگیرد، میگفت این بار مایل است کتاب را تا انتها مطالعه کند. با دیدن علاقه مادرشوهرش به دافا، کارفرمایم در انجام این تمرین کوشاتر شده بود.
بهبودی پدربزرگ 90 ساله کارفرمایم
پدربزرگ کارفرمایم 90 ساله بود. او در زمان جنگ کره به ارتش ملحق شد. او پرتره مائو را در خانهاش داشت و چند مدال در زمان جنگ به او اهدا شده بود. وقتی برای اولین بار حقایق را روشن میکردم و سعی داشتم کمکش کنم از حزب خارج شود، بهنظر میرسید ترسیده است و از گوش کردن به صحبتهایم خودداری میکرد.
تابستان گذشته، شنیدم که پزشکان تشخیص دادند که به سرطان مبتلا شده و در بیمارستان بستری شده است. به ملاقاتش رفتم. رنگپریده بهنظر میرسید. پیشنهاد کردم برای بهبودیاش این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
او این دو عبارت را تکرار کرد و درست 10 روز بعد از بیمارستان مرخص شد. او هنوز این عبارات را که به او یاد دادهام روزانه تکرار میکند و بهبود یافته است.
دخترش از او خواسته بود که آهستهتر تکرار کند تا هیچ کسی نتواند صدایش را بشنود، خصوصاً وقتی که مأموران پلیس در آن نزدیکی بودند، اما به دخترش اعتنایی نکرد. از او خواستم از شر تصویر پرتره و مدالهای ح.ک.چ خلاص شود و او فوراً آن کار را انجام داد.
در چند روز اخیر، مبتلا به اسهال شد و مقداری دارو خریداری کرد، اما حتی قبل از اینکه اولین دوز آن را مصرف کند، حالش خوب شد.
روز بعد درباره آن برایم صحبت کرد و به او گفتم که بدنش پاک میشود. او بهتدریج بهبود یافت- نیرویش را بهدست آورد، اشتهایش بازگشت و چهرهاش گلگون شد. افراد بسیاری از خانوادهاش که شاهد بهبودی او بودند نیز شروع به یادگیری فالون دافا کردند.