(Minghui.org) در سال 2018 تقویمهای رومیزی مینگهویی را میان همسایگانم توزیع میکردم. مردم از طریق این تقویمها با فالون دافا آشنا میشوند. آنها حاوی اطلاعاتی دربارۀ نحوه ترک حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) نیز هستند.
اخیراً در حال عبور از یک ساختمان مسکونی بودم که متوجه شدم درب خانهای باز است. به سمت در رفتم و مرد مسنی را داخل خانه دیدم و پرسیدم که آیا تقویم میخواهد.
او تقویم را گرفت و گفت: «فالون دافا تمرین خوبی است. نسخهای از کتاب جوآن فالون را دارم و آن را میخوانم.»
از او پرسیدم که آیا قبلاً آن را تمرین کرده است. او پاسخ منفی داد و گفت که خانم جوانی درباره این تمرین با او صحبت کرده و مطالب اطلاعرسانی و نسخهای از جوآن فالون را به او داده است.
سپس به من نگاه کرد و پرسید: «آیا شما همان خانم جوان نیستید؟» فکر کردم: «پس او به همین خاطر آشنا بهنظر میرسد! یک سال قبل با او صحبت کرده بودم.»
برخوردی اتفاقی
یک سال پیش این مرد مسن را دیدم که به یک دستگاه پخش سیدی گوش میداد. وقتی شروع کردم درباره فالون دافا با او صحبت کنم، فریاد زد: «شما فالون دافا را تمرین میکنید؟!»
لحن صدایش مرا شوکه کرد و فکر کردم که میخواهد گزارش مرا به پلیس بدهد. او توضیح داد که بارها بروشورهای فالون دافا را در راهروی ساختمانش پیدا کرده و امیدوار بود تمرینکنندهای را ببیند تا بتواند بیشتر با این تمرین آشنا شود. او گفت که از دیدن من بسیار هیجانزده است.
از اینرو درباره تمرین و آزار و شکنجه با او صحبت کردم. کمکش کردم ح.ک.چ را نیز ترک کند و دو مجله فالون دافا به او دادم، اما باز هم میخواست بیشتر با تمرین آشنا شود.
روز بعد نسخهای از جوآن فالون و کارت حافظهای حاوی اطلاعات درباره فرهنگ چین باستان را به او دادم. از او خواستم کتاب را با احترام بخواند. از آن زمان دیگر او را ندیده بودم و فکر نمیکردم دیگر با او برخورد کنم.
دیدن دوباره مرد مسن به من یادآوری کرد که کارم را بهطور کامل و جامع انجام دهم
او مایل بود بیشتر صحبت کند و به همین جهت مرا به داخل دعوت کرد. گفتم این من بودم که کتاب را به او دادم و پرسیدم که آیا آن را خوانده است. او گفت که هر روز جوآن فالون را میخواند و اطلاعات کارت حافظه را نیز گوش کرده است. او اظهار کرد که فالون دافا تمرین شگفتانگیزی است و رهبر سابق ح.ک.چ که آزار و شکنجه را راهاندازی کرده، مرد فاسدی است.
او گفت که هنگام معاشرت با سایر افراد مسن، درباره آزار و شکنجه با آنها صحبت میکند و از اینکه آشکارا این کار را میکند، هراسی ندارد. همچنین گفت که مطالب اطلاعرسانی فالون دافا را که سایرین دور انداختهاند، جمع میکند، به خانه میآورد، آنها را میخواند، تمیزشان میکند و دوباره آنها را توزیع میکند. او یک هفتهنامه مینگهویی را نشانم داد که در خیابان پیدا کرده بود.
گفت: «اما کتاب را نگه میدارم. آن را میخوانم و ارج مینهم.»
تحت تأثیر قرار گرفتم و گفتم که چون فالون دافا را ارج مینهد، مورد برکت قرار خواهد گرفت. متوجه شدم که او نسبت به سال گذشته جوانتر و سالمتر شده بود.
او مرا تا درب منزل بدرقه کرد و گفت: «این بینظیر است که تمرینکنندگان با هزینۀ خودشان مطالب اطلاعرسانی را تهیه میکنند! به من بگویید چه کمکی میتوانم کنم.»
گفتم خیلی عالی میشود اگر دوستان و خانوادهاش را ترغیب کند که ح.ک.چ را ترک کنند.
دیدن دوباره او باعث دلگرمیام شد. با اینکه نمیخواست تمرینات را یادبگیرد، اما خوبی دافا را درک کرده بود.
استاد بیان کردند:
«افرادی که به درکی از حقایق رسیدهاند رسانههای متحرکی میشوند و آنها نیز حقایق را روشن میکنند. آن تأثیری بزرگ بر اجتماع گذاشته است.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2003 غرب میانه ایالات متحده»)
دیدن آن مرد مسن برای بار دوم به من یادآوری کرد که باید حقایق را بهطور کامل برای مردم روشن کنم. اخیراً به جای اینکه اطلاعات دافا و آزار و شکنجه را کاملاً تشریح کنم، بیشتر بر تعداد افرادی که با آنها صحبت میکنم، تأکید داشتم. حالا متوجه میشوم که باید آن را از صمیم قلب انجام دهم تا مردم حقیقتاً بتوانند خوبی فالون دافا را درک کنند.