(Minghui.org)
21 سال است که فالون دافا را تمرین میکنم. قبل از شروع این تمرین، به 8 بیماری مختلف مبتلا بودم، از جمله انواع مشکلات معده و میگرن، اما همه آنها در کمتر از یک ماه پس از تمرین دافا درمان شدند. از آن موقع به بعد هیچ دارویی مصرف نکردهام. همچنین فرد سخاوتمند و فروتنی شدهام، بر خلاف گذشته که فردی کوتهفکر و متکبر بودم.
شخصاً احساس میکنم اگر واقعاً دافا را تمرین کنیم، تندرستی و رشد خصوصیات اخلاقیمان تنها به زمان بستگی دارد و دیر یا زود اتفاق میافتد. بهعنوان نمونه من و خانوادهام را در نظر بگیرید.
پدرم پس از 30 سال، سیگار کشیدن را ترک کرد
پدرم بیش از ۳۰ سال، به کشیدن توتون معتاد بود. بهندرت میتوانستید او را بدون پیپش ببینید.
در نوامبر ۱۹۹۸، کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون را به خانه آوردم و دافا را به پدر و مادرم معرفی کردم. پدرم کتاب را از دستم قاپید و بلافاصله شروع به خواندن آن کرد.
روز بعد، بخش «موضوع خوردن گوشت» را در سخنرانی هفتم میخواند. وقتی به قسمتی از آن رسید که استاد لی در مورد سیگار کشیدن صحبت میکنند، بهطور ناگهانی دیگر هیچ علاقهای به سیگار کشیدن نداشت و حتی با اشاره به سیگار کشیدن، حالت تهوع پیدا میکرد.
پدرم شگفتزده شده بود.
او با تعجب گفت: «سایرین حتی پس از تحمل دردهای شدید نمیتوانند سیگار کشیدن را ترک کنند. من فقط این کتاب را خواندم و فوراً آن را ترک کردم. این کتاب فوقالعاده شگفتانگیز است!»
روماتیسم کمری پدرم نیز پس از خواندن جوآن فالون درمان شد. اگر چه او خودش فالون دافا را تمرین نمیکند، اما به دافا باور دارد و خیلی از آن حمایت میکند.
مادرم دو بار از خطر مرگ نجات پیدا کرد
در صبح روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳، مادر ۶۹ سالهام، سوارِ قایق کوچکمان شد تا خواهرزادهام را به آن طرف رودخانه به مدرسه ببرد. وقتی برمیگشت، بهطور تصادفی با سر به داخل رودخانه افتاد.
او نمیدانست چگونه شنا کند و سعی کرد برای کمک فریاد بزند. در حال خفه شدن بود. بهتدریج احساس کرد که در حال غرق شدن است، اما بهدلیلی نترسید.
ناگهان عبارات روی نشان یادبود فالون دافا را بهیاد آورد که به او داده بودم. بارها و بارها عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را در قلبش تکرار کرد.
پس از آن، طناب نایلونی ضخیمی را در کنارش دید و آن را گرفت. او طناب را کشید و بهآرامی پس از نیم ساعت به ساحل رسید.
وقتی به رودخانه نگاهی انداخت، کسی را ندید. متوجه شد که دافا او را نجات داده است. او بعداً برای کل خانواده تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است.
او برای ابراز قدردانیاش از استاد، تصمیم گرفت تعدادی فشفشه بخرد و آنها را در جشنواره نیمه پاییز روشن کند.
در ۱۷ اوت ۲۰۱۳، مادرم در حیاط خلوت، مشغول چیدن خرمالو بود. او از درخت بالا رفته بود. ناگهان شاخهای که روی آن ایستاده بود، شکست و او از فاصلهای بیش از سه متر سقوط کرد.
شاخه شکسته شده، سمت راست بدنش را خراشید. قفسه سینهاش نیز بهطور جدی خراش برداشت و بهنظر میرسید گردنش شکسته، زیرا نمیتوانست سرش را بلند کند.
او هیچ توانی نداشت، نمیتوانست چشمانش را باز کند و نمیتوانست چیزی بشنود. اما میدانست که خواندن عبارت «فالون دافا خوب است» میتواند او را نجات دهد. با صدای بلند، بارها و بارها این عبارات را تکرار کرد.
در ابتدا نمیتوانست صدای خودش را بشنود، اما پس از خواندن این عبارت برای مدتی طولانی، بهتدریج صدای خودش را شنید. همانطور که این عبارت را تکرار میکرد، توانست چشمانش را باز کند و بلند شود. در نهایت، حتی توانست یک کیسه خرمالو را تا خانه حمل کند.
کل این حادثه دو ساعت بهطول انجامید. زمانی که به خانه آمد، هیچ دارویی مصرف نکرد و روز بعد برای برداشت برنج به مزرعه رفت، گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.
پس از این دو حادثه، مادرم تمرین دافا را شروع کرد و در حال حاضر حدود هفتاد سال دارد. او هنوز هم ذهنی روشن و دید کاملی دارد و حتی برای قلابدوزی به عینک نیاز ندارد.
همسرم پس از مشاهده معجزاتی که مادرم تجربه کرد، تمرین فالون گونگ را شروع کرد
همسرم پس از مشاهد دو معجزهای که برای مادرم رخ داده بود، برای دافا احترام قائل شد. هر بار سر کار میرفتم، او مخفیانه جوآن فالون را میخواند.
بهدلیل اینکه دافا را تمرین میکنم، خانوادهام در گذشته، بهشدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. همسرم نمیتوانست این سختیها را تحمل کند و همیشه سعی داشت مرا از تمرین فالون گونگ منصرف کند. حالا او نیز میخواست دافا را تمرین کند، اما میترسید اگر متوجه شوم به او بخندم. بنابراین هیچ وقت به من نگفته بود که کتابم را میخواند.
پس از تمرین فالون گونگ، رینیت (التهاب مخاط بینی) و سردی مداوم دست و پاهایش در طول زمستان ازبین رفتند. او نسبت به پدر و مادرم، خواهر و برادرانم و فرزندان آنها نیز مهربانتر شد.
تغییر عظیم در سلامتی همسر برادرم، رئیس اداره ۶۱۰ را تحت تأثیر قرار میدهد
همسرم که بعد از تمرین دافا اثرات شگفتانگیزِ داشتن بدنی سالم را احساس میکرد، در تابستان ۲۰۱۴ بارها با همسر برادر کوچکترم تماس گرفت و او را ترغیب کرد که به خانهمان بیاید و دافا را یاد بگیرد.
همسر برادرم از بیماری کلیوی شدیدی رنج میبرد. این بیماری سبب شده بود، پس از کلاس دوم دبستان، ترک تحصیل کند. هر سال، او مقدار زیادی پول صرف داروهایش میکرد. پزشکان به او گفته بودند که نمیتواند باردار شود.
او چاق و فربه بود و بدنش ورم داشت. پوستش تیره و خشک بود. بهخاطر شیمیدرمانی موهایش را از دست داده بود. همیشه بعد از کمی راه رفتن نیاز به استراحت داشت و عادات غذاییاش اصلاً شبیه یک رژیم غذایی طبیعی نبود.
همسرم قبل از اینکه دافا را تمرین کند، هیچ وقت به کسی خدمت نمیکرد، حتی به پدر و مادر خودش. پس از تمرین دافا، او تغییر کرد و به همسر برادرم خدمت کرد. او لباسهایش را میشست و برایش آشپزی میکرد.
پس از یک ماه که همسر برادرم در منزل ما بود، صداقت و خلوص همسرم به وی آرامش ذهنی داد. همسرم خواندن جوآن فالون را به او یاد داد. او پس از چهار روز تمرین، همه داروهایش را دور انداخت، زیرا احساس میکرد آنها اثر چندانی روی او ندارند. در عوض، بر این باور بود که دافا میتواند بیماریاش را درمان کند.
درحالی که فالون گونگ را تمرین میکرد، ورم بدنش بهتدریج ناپدید و پوستش روشنتر شد. پرانرژیتر شد و کمکم توانست مسافتهای طولانیتر و طولانیتری را بپیماید.
او پس از شش ماه، به خانهاش برگشت و پدر و مادرش آنچه را که با چشمانشان میدیدند، باور نمیکردند. دخترشان باریک شده بود و چهرهاش گلگون بود. همه اعضای خانواده از استاد لی تشکر کردند. پدرش شروع به خواندن جوآن فالون کرد و مادرش از آنجا که بیسواد است، به سخنرانیهای صوتی استاد گوش میدهد.
وقتی همسر برادرم برای درخواست کارت اعتباری به بانک رفت، بانک از دادن کارت به او اجتناب کرد، زیرا او با عکس کارت شناساییاش بسیار فرق داشت. کارکنان بانک فکر کردند که او قصد دارد از هویتی جعلی استفاده کند و در نهایت مجبور شدند کارت شناسایی جدیدی برایش صادر کنند.
همسر برادرم در گذشته وقتی هنوز بیمار بود، بهعنوان پرستار بچه در خانه یک کارمند حزب کار میکرد. پس از اینکه بهبود یافت، دوباره به سر کارش برگشت.
وقتی آن خانواده تغییرات او را دیدند، پرسیدند که چگونه به این خوبی بهبود یافته است. او به آنها گفت که تمام داروهایش را دور انداخته و بیماریهایش از طریق تمرین دافا درمان شدهاند.
هنگامی که صاحبخانه این را شنید، کارت شناساییاش را بیرون آورد تا نشان دهد که رئیس اداره ۶۱۰آن شهر است. همسر برادرم شوکه شد. اما آن شخص با دیدن تغییرات در همسر برادرم، تحت تأثیر قرار گرفت و او را تشویق کرد که به تمرین فالون گونگ ادامه دهد.
این شخص خواهر بزرگتری دارد که در آن زمان خیلی مریض بود. او در حال حاضر با کمک همسر برادرم جوآن فالون را میخواند.
باور به حقیقت، نیکخواهی، بردباری منجر به این شد که دخترم نتایج خوبی در آزمون کسب کند
دخترم از همان زمان که کلاس اول بود، همیشه معتقد بود که دافا خوب است. در دوران دبیرستان، نتایج درسیاش متوسط بودند، اما وقتی در سالن امتحان عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کرد، آرام شد و امتحانش را بهخوبی گذراند. سپس به یک دانشگاه خوب رفت و حتی برنده جایزه کشوری شد.
افسردگی جوانترین برادرم پس از سه بار خواندن جوآن فالون ازبین رفت
جوانترین برادرم در شهر دیگری کار میکند. او در گذشته دچار اضطراب بود، همیشه این احساس را داشت که هر لحظه ممکن است اتفاق بدی بیفتد، همواره نگران و چهرهاش همیشه غمناک بود.
در مارس ۲۰۱۳ که او به خانهام آمد، دو تمرینکننده نیز در منزلم بودند. یکی از آنها بهمحض دیدن چهره رنگپریده برادرم گفت: «چه تلخ و غمناک!»
سپس برادرم برایشان توضیح داد که همیشه ترس غیرقابلتوضیحی در وجودش هست و تصمیم دارد به پیشنهادِ شروع تمرین دافا عمل کند.
او طی چند روز، سه بار جوآن فالون را خواند. در نهایت با آرامش گفت: «در حال حاضر احساس بهتری دارم. در قلبم احساس آرامش بیشتری میکنم.»
یک هفته بعد، برادرم برای پروژهای با اتوبوس به استان هونان سفر کرد. در طول مسیر، تخته سنگ بسیار بزرگی از بالای تپه به پایین افتاد. تخته سنگ یک متر آنطرفتر از اتوبوس فرود آمد و راننده اتوبوس ترمز کرد. برادرم آشفته نشد و خیلی آرام باقی ماند.
درحالی که به تمرین کردن ادامه داد، سلامتیاش بهبود یافت. او قبلا گوژپشت بود، اما حالا کمرش صاف شده است. همسر و خانواده همسرش با مشاهده تغییرات او، دافا را تأیید کردهاند.
خواهرزاده و برادرزادهام نیز از مزایای دافا بهرهمند شدهاند
هم خواهرزاده و هم برادرزادهام نیز از مزایای دافا بهرهمند شدهاند.
خواهرزاده ۹ سالهام بهعلت اشتباه مادربزرگ مادریاش، دچار مشکلات معده بود و در صحبت کردن مشکل داشت.
وقتی که کمتر از یک ماه داشت، مادربزرگ مادریاش (که کمی مشکل ذهنی دارد) به دیدن او آمد. همانطور که ناهار میخورد، کمی از برنجش که شامل فلفل قرمز بود را به خواهرزادهام داد و آن بیش از حد تحملِ دستگاه گوارش یک نوزاد بود.
از آن زمان، خواهرزادهام اشتهایش را از دست داد و دهانش بهشدت زخم شد. خانوادهاش سعی کردند با کمکهای پزشکی او را درمان کنند، اما بهبود نیافت. در نهایت، بهدلیل مشکلات مالی از درمانهای پزشکی دست کشیدند.
در سالهای اخیر، خواهرزادهام پس از همراهی با مادرم در تکرار عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» بهطور کامل بهبود یافته است.
برادرزادهام از خواهرزادهام یک سال کوچکتر است. وقتی او 7 ماهه بود، به صرع وخیم مبتلا شد. پزشکان در بیمارستان شهر نمیتوانستند دلیل صرع او را پیدا کنند. آنها به خانوادهاش پیشنهاد دادند به بیمارستان بزرگتری در پکن مراجعه کنند، اما خانوادهاش بهدلیل مشکلات مالی، نتوانستند او را به آنجا ببرند.
در سن ۶ سالگی، برادرزادهام هنوز نمیتوانست حرف بزند یا راه برود. او نمیتوانست بنشیند و همیشه آب از دهانش سرازیر بود. در نهایت در ژوئیه ۲۰۱۴، خانوادهاش بهاندازه کافی پول دستشان رسید تا بتوانند به بیمارستان معروفی در استان بروند.
پزشکان تشخیص دادند که کودک مبتلا به توبروز اسکلروزیس (یک بیماری چندسیستمی ژنتیکی نادر) است و هیچ داروی خاصی برای درمان آن وجود ندارد. آنها بهدلیل مشکلات مالی دست از درمانهای پزشکی کشیدند.
کل خانواده امیدشان را به دافا بستند. مادرم همیشه در گوش او عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را زمزمه میکرد. کودک در نهایت کلمه «خوب» را بعد از مدتی بهزبان آورد.
پس از سال نوی چینی ۲۰۱۵، بهبودی آشکاری در وضعیتش مشاهده شد، چراکه شروع به راه رفتن کرد. در نیمه دوم سال، او در راه رفتن خود با ثباتتر شد و میتوانست صحبتهای ما را درک کند. از سال ۲۰۱۶، او توانست بدود و کلمات بیشتری بر زبان آورد.
در کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون، آمده است: «از آنجا که شما یک راه درست را تمرین میکنید، تزکیه شما به دیگران فایده میرساند.»
از آنجا که بسیاری از اعضای خانوادهام تمرین دافا را شروع کردهاند، پس منطقی است که برادرزادهام نیز همراه با سایرین از مزایای این تمرین بهرهمند شود.