(Minghui.org) من کشاورزی 71 ساله از شمال شرقی چین هستم. همه زندگیام را صرف کار و زحمت در مزرعه کردم که به سلامتیام آسیب رساند، اما فالون گونگ بسیاری از بیماریهایم را درمان کرد. فرزندانم با دیدن تغییرات در من، تشویقم کردند که تمرینهای فالون گونگ را انجام دهم.
زندگی در درد و رنج
دچار شرایط دردناک مغزی بودم که باعث میشد کابوسهای مکرر نیز داشته باشم. در سرم احساس سنگینی میکردم. در طول روز گیج بودم و بیناییام تار بود.
تودهای در گوش چپم وجود داشت که برای شنواییام مزاحمت ایجاد میکرد. کمرم بهخصوص در روزهای بارانی بهطور طاقتفرسایی درد میکرد. پسرم چند بار مرا به نزد دکترهای مختلف برد، اما آنها نتوانستند علت کمردردم را تشخیص دهند.
زانوی راستم ناگهان متورم شد و درد غیرقابلتحمل بود. پزشکان میگفتند باید با عمل جراحی خارهای استخوانم را بردارند، چراکه آنها باعث این درد میشدند. پسرم چند صد یوآن برای داروها هزینه کرد، اما مؤثر واقع نشد. با این وجود توان مالی عمل جراحی را نداشتیم. برای کاهش دردم با عصا راه میرفتم و نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم.
زمانی که نتوانستم با طب غربی به جایی برسم، به روشهای درمانی جایگزین روآوردم. بودایی شدم و درطلب این بودم که بودیسم بتواند به تسکین برخی از دردها و کاهش بدبختیهای زندگیام کمک کند.
اما به مدت 17 سال اصلاً بهبودی حاصل نشد.
در نهایت مقداری پول برای عمل جراحی جمع کردیم تا توده داخل گوشم را برداریم، اگرچه میدانستیم که بهزودی باید برای بیماریهای کلیه و قلبم تحت عمل جراحی قرار بگیرم.
فالون گونگ من و خانوادهام را نجات میدهد
شخصی کتابی درباره فالون گونگ را جلوی درب خانهام گذاشته بود. آن را برداشتم و خواندم. آن کتاب شامل داستانهایی بود درباره اینکه چطور بیماریهای مردم از طریق این تمرین شفا یافته است. آن داستانها حقیقتاً مرا تحت تأثیر قرار دادند. بعد از خواندن کتاب، متوجه شدم که زانویم دیگر خیلی درد نمیکند و میتوانستم بدون عصا راه بروم.
تمایل داشتم فالون گونگ را یادبگیرم، اما نمیدانستم از کجا یک تمرینکننده فالون گونگ بیابم. یک بار با تمرینکنندهای در خانه دوستم ملاقات کرده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم به خانه دوستم بروم.
در کمال شگفتی وقتی به دیدار دوستم رفتم، آن تمرینکننده آنجا بود. به او گفتم که چرا آنجا هستم و او نسخهای از جوآن فالون را به من قرض داد. این کتاب حاوی تعالیم اولیه فالون گونگ بود. او تمرینها را نیز به من یاد داد.
حدود یک هفته بعد، احساس کردم که گویا چیزی داخل گوش چپم را لایهروبی میکند. سه روز بعد این احساس ازبین رفت. سپس متوجه شدم که شنواییام بهبود یافته و آن توده کاملاً ناپدید شده است. از آن زمان به بعد، سرم درد نمیکند و میتوانم شبها بخوابم. بیناییام بهبود یافته و درد زانوهایم کاملاً برطرف شده است.
در حال حاضر میتوانم کارهای خانه را انجام دهم و حتی میتوانم خودم آب را با سطل از چاه بیرون بکشم. زمانی که باران میبارد دیگر کمرم درد نمیکند. میتوانم در تمام طول روز، بدون خستگی در مزرعه کار کنم.
یک شب رؤیایی دیدم که در آن سعی داشتم تمرین پنجم را انجام دهم، اما نمیتوانستم حرکات دست را بهدرستی انجام دهم. در رؤیایم صرفنظر از اینکه به کجا نگاه میکردم، بنیانگذار فالون گونگ، معلم لی هنگجی، را در حال انجام تمرین پنجم میدیدم.
چند روز بعد پسرم گفت که قصد دارد مرا برای عمل جراحی گوش به بیمارستان ببرد. به او گفتم که نیازی نیست، چراکه گوشم شفا یافته و کل بدنم پاک شده است.
در یک روز تعطیل که فرزندانم همگی در منزل بودند، پسرم گفت: «مادر، اگر فالون گونگ برای سلامتیات خوب است، به پیش برو و به انجام آن ادامه بده.»
به آنها گفتم معلم لی به مردم میآموزند که مهربان باشند و از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنند. نگرش شوهر و فرزندانم درباره فالون گونگ تغییر کرده، چراکه همگی شاهد بودهاند چطور فالون گونگ بیماریهای مرا شفا داده است.