(Minghui.org)
30 سال در کسبوکار پوشاک بودهام و سابق براین بهمنظور فروش لباسها، غرفههایی را در جشنوارههای مختلف و سایر مناطق راهاندازی میکردم.
یک بار مبتلا به بیماری سل شدم و داروهایی که برای درمان این بیماری استفاده میکردم، به کبدم آسیب رساندند. سپس مبتلا به فتق دیسک کمر شدم و درمانده شده بودم.
شوهرم تندخود و الکلی بود. زمانی که الکل مینوشید، مشکلاتی برایم ایجاد میکرد. با این ترس زندگی میکردم که چه مشکلاتی برایم ایجاد خواهد کرد.
کسبوکار کوچکمان درآمد زیادی نداشت، چراکه مجبور به پرداخت مالیاتهای متعدد و سایر هزینهها بودیم. شوهرم پولش را برای الکل و سیگار خرج میکرد، در حالی که من برای دارو پول خرج میکردم. زندگی برایم آسان نبود.
فالون دافا خانوادهام را نجات داد
مادرشوهرم در سال 1998 شروع به تمرین فالون دافا کرد و سلامتیاش را بازیافت. با دیدن این تأثیرات شفادهی شگفتانگیز، در سال 2003، یعنی چهار سال بعد از شروع آزار و شکنجه فالون دافا، تمرین را شروع کردم.
بدنم تغییرات فوقالعادهای را تجربه کرد، سرفه مزمن، هپاتیت و کمردردم ناپدید شدند. بعد از خواندن تعالیم اصلی فالون دافا در کتاب جوآن فالون و تماشای فیلم سخنرانیهای استاد لی (بنیانگذار دافا)، پاسخ بسیاری از سؤالاتم را پیدا کردم. آموزههای استاد اصول بسیاری را درباره زندگی به من آموختند و نارضایتی عمیقم را ازبین بردند. شوهرم نیز در همان زمان تمرین فالون دافا را شروع کرد. او الکل و سیگار را کنار گذاشت و آرامتر شد. همه میگفتند که فرد متفاوتی شده است. دختر ضعیفم نیز سالم و تندرست شد.
خانواده ازهم پاشیدهام هماهنگ و آرام شد و کسبوکارمان بهتدریج رشد کرد. همه این پیشرفتها بهخاطر فالون دافا بود.
لغزش در تزکیه
بعد از برطرف شدن بیماریهایم، کوشا بودنم در تزکیه کمتر شد. یک شب بهشدت سرفه میکردم و نمیتوانستم بخوابم. همچنین نمیتوانستم چیزی بخورم. احساس سردرگمی داشتم و گیج بودم.
بعد از شروع تمرین فالون دافا، برای چند سال رها از هرگونه بیماری بودم، بنابراین چه مشکلی در من وجود داشت؟ متوجه شدم که برای مدتی طولانی تمرین نکردهام. شوهرم گفت که ضعیف شدن جسمم نتیجه مطالعه نکردن فا نیز است. آن شب پیشنهاد کرد تمرینها را انجام دهیم و بایکدیگر افکار درست بفرستیم تا به پاکسازی بدنم کمک کنیم. بعد از آن ذهنم شفافتر شد و از نظر جسمی احساس بهتری داشتم.
آن شب بلافاصله به خواب رفتم و رؤیایی دیدم. دو مرد را دیدم که در کنارم ایستادهاند. یکی به دیگری گفت: «او محافظت استادش را دارد. نمیتوانیم او را با خودمان ببریم. بیا برویم.»
روز بعد همه علائم بیماریام ازبین رفتند. با فکر کردن درباره آن رؤیا، از استاد تشکر کردم و نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
جان سالم بهدر بردن از یک حادثه رانندگی
یک بار تصادف شدیدی داشتم. کامیون ما با یک سهچرخه موتوری پر از سنگ برخورد کرد که باعث شکسته شدن همه پنجرهها شد. سهچرخه در نهایت واژگون شد.
رانندهمان وحشتزده شده بود. او رفت که ببیند حال راننده سهچرخه چطور است و بعد از اینکه فهمید آسیب ندیده است، به کامیونمان بازگشت. در عین حال جلوی کامیون بهشدت آسیب دیده بود و پاهایم زیر داشبورد له شده بود. راننده با استفاده از برخی از ابزارها، مرا از کامیون بیرون آورد. هیچ دردی را احساس نمیکردم و نترسیده بودم. فقط در پاهایم احساس ضعف و ناپایداری داشتم.
شوهرم باخبر شد و پرسید که قصد دارم چه کار کنم. به او گفتم که تعالیم استاد را بهخاطر دارم و هیچ مشکلی در ارتباط با پاهایم وجود نخواهد داشت.
مرا به بیمارستان بردند. اسکن نشان داد که عضلهای در پاهایم له شده بود، اما استخوانهایم آسیب ندیده بودند. پاهایم متورم، کبود و بیحس شده بودند.
رانندهمان سعی کرد مرا متقاعد کند که در بیمارستان بستری شوم. به او اطمینان خاطر دادم که هیچ مشکلی نخواهم داشت. همچنین از پذیرش پولی که راننده سهچرخه به من پیشنهاد کرد، خودداری کردم. به آنها گفتم که بهیاد داشته باشند فالون دافا خوب است.
روز بعد پاهایم بسیار متورم و تقریباً سیاه و کبود شده بودند. تمرینکنندهای به خانهام آمد تا با من فا را مطالعه کند و تمرینها را انجام دهد. سه روز بعد توانستم راه بروم و در چهارمین روز بهبود یافتم. قدرت شفادهی شگفتانگیز فالون دافا را مجدداً مشاهده کردم.
من معنای شادی را نمیدانستم تا زمانی که تمرین فالون دافا را آغاز کردم.