(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در ماه مه 1996 آغاز کردم و اکنون 51 ساله هستم. پیش از شروع این تمرین غرق بیماریهای زیادی از جمله هپاتیت ب، بزرگکبدی، بزرگطحالی، ورم مفاصل، آندومتریوز، وزوز گوش، بیخوابی، فشار خون پایین، سرگیجه، تاندون ملتهب و غیره بودم.
نمیتوانستم کارهای بدنی انجام دهم و مدام سرما میخوردم. بهآسانی احساس خستگی میکردم و همواره کسل و ناامید بودم.
بهدلیل نداشتن مادر و آموزش ندیدن، خودخواه و لجباز بزرگ شدم، بهراحتی خشمگین شده و باعث ایجاد تنش زیادی در خانوادهام میشدم.
پس از خواندن جوآن فالون و سایر کتابهای دافا، یادگرفتم که خودم را براساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری اداره کنم و تمرینات را نیز انجام میدادم.
طولی نکشید که بهتر شدم و از آن زمان کاملاً تندرست بودهام. سرشار از انرژی هستم، بدنم سبک است و نیاز به مصرف هیچ دارویی ندارم. خلقوخویم نیز تغییر کرده است و به شخصی شاد و خوشمعاشرت تبدیل شدهام.
همکارانم شاهد تغییرات من بعد از تمرین فالون دافا بودند
در زمستان 1997 افراد بسیاری در محل کارم دچار آنفلوانزا شدند. پنج تن از همکارانم در دفتر تب داشتند و سرفه میکردند. عدهای برای اینکه از سرایت ویروس جلوگیری کنند، در دفتر سرکه میجوشاندند.
آنهایی که با من کار میکردند، میدانستند که فالون دافا را تمرین میکنم. یکی از همکارانم که کنار من مینشست، گفت: «اگر این بار بیمار نشوی، متقاعد میشوم و فالون دافا را تمرین میکنم.»
طی این جریان من بیمار نشدم و او در زمان استراحت برای ناهار، همراه من فالون دافا را یاد گرفت. با اینکه برای چند دهه سیگار میکشید، پس از مدت کوتاهی سیگار کشیدن را ترک کرد و حالا کاملاً تندرست است.
پنج نفر دیگر از همکارانم با دیدن تغییرات مثبتِ من، تمرین دافا را شروع کردند و در وقت ناهار به دفترم میآمدند تا تمرینات را بهصورت گروهی انجام دهیم.
طولی نکشید که رژیم کمونیست تحت فرمان جیانگ زمین، آزار و شکنجه وحشیانه تمرینکنندگان فالون دافا را آغاز کرد. اگر این آزار و شکنجه صورت نمیگرفت، تعداد بیشتری از مردم دافا را تمرین میکردند.
استاد بیان کردند:
«و اگر شما کارمند هستید، شما نیز باید شغلتان را بهخوبی انجام دهید و واقعاً دستمزد و پاداش خود را بهدست آورید، درست است؟ چراکه یک تمرینکننده باید نشان دهد که در هر کجایی فرد خوبی است.» («آموزش فا و پرسش و پاسخ در گوآنگژو» از– تشریح قانون جوآن فالون)
با پیروی از آموزههای استاد، در کارم کوشا بودهام و سر کار به منافع شخصی، اهمیت کمی دادهام. برای بهانجام رساندن کارهای فوری، از هیچ کوششی دریغ نکردهام و بدون دریافت حقوق بیشتری، بهطور اضافهوقت کار کردهام.
یک بار یکی از همکارانم گفت: «تو کارت را با جدیت انجام میدهی و هرگز از سختی یا سایر همکاران شکایت نمیکنی. یک بار مدیرکل به همه گفت برای شرکتمان خیلی خوب میشد اگر تو را الگوی خود درنظر میگرفتند.»
همکار دیگری که برای بیش از 10 سال با من کار کرده بود، یک بار گفت: «طی تمام سالهایی که با هم کار کردهایم، هرگز دچار هیچ حادثهای نشدهایم و دلیل آن این است که تو خیلی مهربان هستی و همیشه مسیر درست را برای انجام کارها انتخاب میکنی. من شخصیت شرافتمندانه تو را تحسین میکنم و چیزهای زیادی از تو یاد گرفتهام.»
به او گفتم: «برای تمرینکنندگان فالون دافا ضروری است که سایرین را در نظر بگیرند و در مواجهه با هر تضادی، برای پیدا کردن کاستیهایشان به درون نگاه کنند.» سپس شعر استاد به نام «یک شخص درست» از هنگیین را خواندم:
«آنکه برای شهرت کار میکند
زندگیای از خشم و نفرت دارد.
آنکه برای سود کار میکند
سرد است، خویشاوندانش را نمیشناسد.
آنکه برای احساسات کار میکند
رنج بسیاری برای خودش میآورد.
شدیداً با دیگران میجنگد
درطول زندگیاش کارما میسازد.
بهدنبال شهرت نبودن،
زندگی سبکبار و خشنودکننده است
با سودجویی نکردن،
شخص به مهربانی و درستی مشهور است
با تحت تأثیر احساسات نبودن
ذهن آرام است، امیال کم است
مهربان است، خود را تزکیه میکند،
درطول زندگیاش تقوا جمع میکند.»
و او سرش را به علامت تأیید تکان داد.
تمرین کردن دافا همچنین باعث شده که جوانتر از سنم بهنظر برسم. همکارانم اغلب با حسادت به من میگویند: «حتی در مقایسه با سالها قبل جوانتر بهنظر میرسی. آیا آن ربطی به تمرین فالون دافایت دارد؟» با لبخند پاسخ میدهم: «دقیقاً. من هر روز کتابهای دافا را میخوانم و تمرینهای دافا را انجام میدهم.»
کمتوجهی به پول برای خانوادهای هماهنگ
پدر و نامادریام چند ملک در اطراف شهر داشتند. اواخر سال 2014 پدرم خانهای که در آن بزرگ شده بودم را فروخت. من که خاطرات خوب زیادی در آن خانه داشتم، سعی کردم آنجا را به همان قیمتی که پدرم برای فروش به سایرین تعیین کرده بود، بخرم. اما او آنجا را به شخص دیگری فروخت.
من که خشمگین شده بودم، از طریق مشاوره با وکیلم مطلع شدم که بر اساس قانون و مقررات محلی، نیمی از ملک و متعاقباً نیمی از سود فروش آن به من تعلق دارد. حتی بعضی از خویشاوندانم ترغیبم کردند این مسئله را بهصورت قانونی پیگیری کنم.
آرام شده و متوجه شدم که نمیتوانم اجازه دهم با چنین افکار و عقاید بشریای زندگیام را اداره کنم. این موضوع که آزارم میداد را با تمرینکننده دیگری مطرح کردم و او توصیه کرد که فا را بهصورت فشرده مطالعه کنم و منافع شخصی را سبک بگیرم.
با حرفهای آن تمرینکننده آگاه شدم و شعر استاد با نام «یک شخص درست» از هنگیین را بهخاطر آوردم:
«آنکه برای شهرت کار میکند
زندگیای از خشم و نفرت دارد.
آنکه برای سود کار میکند
سرد است، خویشاوندانش را نمیشناسد.»
استاد همچنین در جوآن فالون بیان کردند:
«یک حقیقت را به شما میگویم: تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگیهای بشری است. در اجتماع انسانی فقط برای کمی سود بردن، مردم با یکدیگر مبارزه میکنند، همدیگر را فریب میدهند و به دیگران آسیب میرسانند. تمام این افکار باید از بین بروند. مخصوصاً برای افرادی که امروز این تمرین را یاد میگیرند، این افکار حتی بیشتر باید رها شوند.»
این آموزههای دافا را تکرار کردم و به خودم گفتم که باید وابستگی به آن خانه را رها کنم. من باید شخص خوبی باشم که بر طبق استاندارهای بالای یک تمرینکننده رفتار میکند، نه کسی که تقوا را بهخاطر منافع شخصی رها میکند.
سرانجام توانستم منافع شخصی را سبک بگیرم و خانوادهام هماهنگ شد. طی این روند پدر و نامادریام بیشتر متقاعد شدند که فالون دافا خوب است. اگر من دافا را تمرین نمیکردم، شرایط کاملاً متفاوت میبود.