(Minghui.org) من از ماه مه 1996 فالون دافا را تزکیه کردهام. در حال حاضر 70 ساله هستم و در 20 سال گذشته، احتیاجی به استفاده از دارو نداشتهام. در سلامتی کامل بهسر میبرم.
همکارانم که همسنم هستند بهتدریج ابزار تعمیرشان را میفروشند، فکر میکنند که پیر شدهاند و دیگر به آنها احتیاجی ندارند. من ابزارهایشان را خریدهام و در مواقع لزوم از آنها استفاده میکنم.
وقتی سایر تمرینکنندگان احتیاج به کمک دارند، مانند جایگزین کردن دریچه، نصب کمدها، برش لولههای فولادی و غیره. من آچارها، درل، دستگاه برش و سایر ابزار لازم را برمیدارم و به مکانهای آنها میروم و بهسرعت کار را تمام میکنم.
هرگز خودم را مردی مسن درنظر نمیگیرم. هر موقع سایر تمرینکنندگان به من بهعنوان «پیرمرد» اشاره میکنند، فوراً صحبتهایشان را تصحیح میکنم: «من پیر مرد نیستم. من یک مرید دافا هستم.»
بهعنوان فردی بازنشسته شروع به رانندگی کردم
برای اعتبار بخشی بیشتر به فا، روشنگری حقیقت و نجات افراد بیشتر، پارسال ماشینی خریدم و رانندگی را یاد گرفتم. بهطور کلی، اگر کسی در 70 سالگی شروع به رانندگی کند، اعضای خانواده نگران میشوند. اما، از زمانی که ماشین را خریدم، با آن حدود 19955 کیلومتر رانندگی کردهام و هر چه بیشتر تمرین میکنم رانندگیام بهتر میشود.
تا شهر میشان مکانی که جشن عروسی برگزار شده بود، رانندگی کردم. نوه برادرم به من گفت: «در هفتاد سالگی، بهتازگی رانندگی را یاد گرفتهاید. هرچه پیرتر شوید، رانندگی سختتر میشود!» من بهوضوح میدانم که دافا مرا دوباره خلق کرده است. آنچه را که انجام میدهم و چشمانداز زندگیام خوبیهای فالون دافا را نشان میدهد.
رفتن به مکانهای ساخت و ساز برای اشاعه حقایق
این تابستان، یک یخچال 30 لیتری بزرگ خریدم. آن را پر از خرمالوی خنک و خیارهای کوچک کردم و به طرف مکانهای ساخت و ساز رانندگی کردم تا با مردم درباره فالون گونگ و آزار و شکنجه صحبت کنم.
دو کارگر را دیدم که شن و ماسه غربال میکنند؛ به آنها گفتم: «مردان جوان، لطفاً استراحتی بخود بدهید و از این خیارهای خنک لذت ببرید.» درحالیکه مشغول خوردن بودند، از آنها پرسیدم: «چند کلاس درس خواندید؟ آیا به پیشگامان جوان ملحق شده یا به لیگ جوانان ملحق شدهاید؟»
یکی از آنها نامش را به من گفت و اینکه به لیگ جوانان کمونیست ملحق شده است. دیگری گفت که به مدرسه نرفته است و به هیچیک از سازمانهای حزب کمونیست (ح.ک.چ) ملحق نشده است.
به اولی گفتم: «خواهش میکنم از لیگ جوانان خارج شو و بهخاطر داشته باش فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. آنگاه آینده خوبی در انتظارت خواهد بود.»
او بدون لحظهای تأمل گفت: «حتماً! متشکرم!»
آنگاه دو مرد دیگر آمدند؛ و از آنها دعوت کردم خیار بخورند. نامهایشان را به من گفتند. هردوی آنها موافقت کردند که از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند.
و دو مرد دیگر نیز نزد ما آمدند. میخواستند هندوانهای را قاچ کنند، اما چاقو نداشتند. چاقویم را قرض دادم و با آنها صحبت کردم. آنها نیز موافقت کردندکه ازسازمانهای ح.ک.چ خارج شوند.
نجات جان افراد در همه جا
روزی، کارگر جوانی را دیدم که در ایستگاه اتوبوس منتظر بود. ماشین را نزدیک او نگهداشتم و پرسیدم: «کجا میروی؟ فکر کنم بتوانم برسانمت.»
او پاسخ داد: «متشکرم. اتوبوس دارد میآید. من سوار اتوبوس میشوم.»
گفتم: «مرد جوان، خواهش میکنم هنگام انجام کارهای ساختمانی مراقب سلامتیات باش. ما همه خانوادهمان را باید حمایت کنیم، زندگی آسان نیست. خارج شدن از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن میتواند به تو اطمینان دهد که آینده مطمئنی داشته باشی. آیا به یکی از سازمانهای ح.ک.چ ملحق شدهای؟»
او گفت که به لیگ جوانان ملحق شده است. به او گفتم: «خواهش میکنم از ح.ک.چ ملحد و سازمانهای وابسته به آن خارج شو. اگر این کار را انجام دهی زندگی آرامی خواهی داشت.» او موافقت کرد که این کار را انجام دهد. آنگاه توضیح دادم: «الحاد دروغ بزرگی است. آنهایی که تمرینکنندگان فالون گونگ را آزار و شکنجه کردهاند، بدون توجه به موقعیتشان، مجازات میشوند. اما موجودات الهی وجود خواهند داشت.»
روز دیگر، مردی را دیدم که دوچرخهای را روی پل هل میداد. از او پرسیدم: «آیا تایرها پنچر شده؟ من تلمبه باد دارم میتوانی از آن استفاده کنی.»
او گفت: «نه، تایرها مشکلی ندارند. بهقدری خسته هستم که نمیتوانم دوچرخه را روی پل برانم.»
«پس، اجازه بده درباره چیزی خوب برایت صحبت کنم.» درباره فالون دافا و آزار و شکنجه برایش توضیح دادم. صحبتهای ما دوستانه بود و او با استفاده از نام واقعیاش از ح.ک.چ خارج شد.
گاهی اوقات، در کنار جاده جایی که سبزیفروشها هستند، توقف میکنم. هنگام خرید سبزیجات با صاحبان غرفهها صحبت میکنم. میگویم: «امیدوارم در کسب و کارتان موفق باشید! آیا تا بحال به ح.ک.چ یا سایر سازمانهایش ملحق شدهاید؟ اگر اینطور است، برای اطمینان از آیندهای ایمن از آنها خارج شوید.»
یکی از صاحبان غرفه گفت که به لیگ جوانان کمونیست ملحق شده است. به او گفتم: «خواهش میکنم بهخاطر داشته باش فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. "حادثه خودسوزی میدان تیانآنمن حقهای بیش نبود که ح.ک.چ برای فریب مردم آن را ترتیب داد. هرگز آن را باور نکن.»