(Minghui.org) در تزکیه، وابستگیهایم به ترس و احساسات یک مشکل برایم بودهاند. فکر میکردم در اداره کردن چیزها از اصول فا استفاده میکنم، اما نتایج معمولاً متفاوت از آن چیزی بودند که انتظار داشتم.
اخیراً با یک تمرینکننده ۸۰ ساله ملاقات کردم و به مطالعه گروهی فا در منزلش ملحق شدم. فکر میکردم که میتوانم با تهیه مطالب و مطالعه فا به او کمک کنم، اما برخلاف انتظارم او به من کمک کرد تا عقاید و تصورات بشریام را ببینم.
او بهطور عمده در توزیع مطالب بهصورت رودررو تمرکز دارد. ازآنجاکه مطالب سنگین هستند، معمولاً از یک سبد خرید برای حمل آنها استفاده میکند و درحالیکه در مسیرش قدم میزند، مطالب را به سایرین میدهد. گاهی اوقات به بازار میرود تا تقویمها را بین مردم توزیع کند.
یک بار گزارش او را به پلیس دادند و او را به اداره پلیس بردند. از او پرسیدم که آیا در آن زمان ترسیده بود. پاسخ داد: «نه. فقط فکر کردم که باید استاد آن را نظم و ترتیب داده باشند تا به آنجا بروم و آنها را نجات دهم و اینکه نهایت تلاشم را بهکار خواهم گرفت.»
در ابتدا، 2 مأمور پلیس درخصوص منبع تهیه مطالبش از او بازجویی کردند. او گفت که بهخاطر خود آنها نمیتواند این موضوع را به آنها بگوید تا مبادا مرتکب جرم بزرگتری شوند.
بعداً 6 مأمور همزمان از او سؤال میپرسیدند و میخواستند کیف دستیاش را مورد بازرسی قرار دهند، اما او تقاضای آنها رد کرد و همچنان حقایق را برایشان روشن کرد. در پایان، 5 تن از آن 6 مأمور موافقت کردند از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوند. سپس او آزاد شد. این در واقع از سوی استاد برنامهریزی شده بود.
من معمولاً توزیع مطالب را بهصورت رودررو انجام نمیدهم. حتی وقتی گاهی اوقات آن را انجام میدادم، ابتدا یک خروجی برای خودم پیدا میکردم یا منتظر میماندم تا فقط یک نفر در فروشگاه باشد و سپس حقایق را برایش روشن میکردم. بهاینترتیب، حتی اگر گزارش من را میدادند، میتوانستم بهموقع فرار کنم.
فکر میکردم ازآنجایی که تحتنظر پلیس هستم، اگر دستگیر شوم، آزار و اذیت شدیدی در انتظارم خواهد بود. پس از صحبت با این تمرینکننده مسن، ناگهان متوجه شدم که این موضوعی درخصوص سطح تزکیه من است.
نیروهای کهن بهراحتی میتوانند از وابستگیام به ترس، سوءاستفاده کنند. گرچه ما کارهای مشابهی انجام میدهیم، اما تفاوت آشکاری در وضعیت تزکیهمان وجود دارد.
درباره بسیاری از تمرینکنندگانی فکر کردم که فوت کردهاند. آنها درخصوص انجام سه کار عقب نمانده بودند. مرگ آنها بسیاری از ما را بهتعجب واداشت. بااینحال، ذهنیت و قلمرو آنها نمیتوانست بهراحتی در ظاهر دیده شود.
بهعنوان مریدان دافای دورۀ اصلاحِ فا، روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعور مأموریت و مسئولیت ما است. باید درحالیکه عهد و پیمانهایمان را بهانجام میرسانیم، تزکیه کنیم و به قلمرویی که قرار است به آن برسیم، دست یابیم.
ازآنجاکه تقاضای این تمرینکننده برای مطالب اطلاعرسانی دافا بسیار بالا بود، مکانهای تهیه مطالب که در نزدیکی او بودند، نمیتوانستند نیازهای او را برآورده کنند. بنابراین او برای خودش کامپیوتر و چاپگری خریداری کرد. گرچه سطح تحصیلاتش تنها در حد مدرسه ابتدایی بود، اما موفق شد چگونگی استفاده از کامپیوتر و چاپگر را یاد بگیرد. این کار نه تنها بار مسئولیت سایر مکانهای تهیه مطالب را کاهش داد، بلکه او قادر بود به بسیاری از تمرینکنندگان دیگر نیز کمک کند؛ تمرینکنندگانی که نمیتوانستند بهاندازه کافی مطالب دریافت کنند.
از او پرسیدم که چگونه کارها را در ارتباط با خانوادهاش اداره میکند. او گفت که در زندگی روزمرهاش میتواند با خانوادهاش مدارا کند، اما هرگز در انجام سه کار مدارا نمیکند. بهعنوان یک مرید دافا و یک مادر، همزمان نیکخواهی و جدیبودن را حفظ میکند.
شوهرش بهدلیل انقلاب فرهنگی از ح.ک.چ وحشت داشت، اما او حقیقت را برایش روشن کرد. شوهرش درنهایت درست قبل از اینکه فوت کند، موافقت کرد از ح.ک.چ خارج شود. او در هنگام مواجهه با تضادهای ایجاد شده مابین خودش، پسر و عروسش نیز درونش را جستجو میکند تا روابطش را با آنها بهدرستی اداره میکند. او با حفظ خونسردیِ خود، از تشدید درگیریها جلوگیری میکند.
به خودم که نگاه میکنم، میبینم که روابطم با سایر تمرینکنندگان و خانوادهام را بهنحو مناسب و درستی اداره نکردهام. درخصوص تمرینکنندگان، فکر میکردم که همۀ ما یک استاد داریم و یک دافا را مطالعه میکنیم و بنابراین مانند یک خانوادهایم؛ با تمرینکنندگان همانند خانوادهام رفتار میکردم.
حتی زمانی که تمرینکنندگان درخواستهایی غیرمنطقی (که ارتباطی به دافا یا تزکیه ندارند) از من داشتند، برای کمک به آنها وقت و هزینه زیادی را صرف میکردم که احساسات بشریام را عمیقتر میکرد و باعث ایجاد تضاد میان تمرینکنندگان میشد.
به هنگام روشنگری حقیقت برای خانوادهام، هنوز احساسات بسیاری دارم. زمانی که بلافاصله حرفهایم را قبول نمیکنند، مضطرب میشوم و سرشان فریاد میزنم. درحال حاضر، هنوز هیچ یک از اعضای خانوادهام از عضویت در ح.ک.چ کنارهگیری نکردهاند.
من باید از این تمرینکننده مسن یاد بگیرم که گفتارش را تزکیه کرده و رابطه خوبی را با خانوادهاش حفظ میکند. لازم است با خانوادهام بردبار باشم. بردباری و تحمل منطقی جلوهای از قلمرو بالا در تزکیه است.
درخصوص آن دسته از تمرینکنندگان فوتشده فکر میکردم که احتمالاً از آزار و شکنجه در اردوگاههای کار اجباری یا زندانها جان سالم بهدر بردند، اما در یک محیط آرامتر بهخاطر فرزند، همسر یا پدر و مادر خود غرق احساسات شدند. آنها برای اینکه برنامهریزی خوبی برای خانواده خودشان داشته باشند، برای بهدست آوردن پول بیشتر، زمان و انرژی زیادی را صرف کردند، بهجای اینکه برای مطالعه فا و انجام سه کار وقت بگذارند.
از تبادل تجربه این تمرینکننده مسن، به اهمیت رابطه بین انجام خوب سه کار و تزکیه شخصی پی بردهام.
مطالب بالا درک شخصی من هستند. لطفاً به هر چیز نادرستی در آن اشاره کنید.