(Minghui.org) تمرینکنندهای جوان و 20 ساله هستم. مادرم سابقاً مبتلا به بیماریهای زیادی بود که پس از شروع تمرین فالون دافا بهبود یافت. من هنوز در آن زمان کوچک بودم و با اینکه گاهی کتابهای دافا را میخواندم و نوار سخنرانیهای فا استاد را گوش میدادم، اما در تزکیه کوشا نبودم.
این شرایط 2 یا 3 سال پیش، با شرکتم در مطالعه گروهی فا تغییر کرد زیرا جدی بودن تزکیه دافا را حقیقتاً متوجه شدم. این مهمتر از هر چیزی در جهان است. حالا میفهمم که معنی حقیقی انسان بودن، بازگشت به خود واقعی و بازگشت به جایگاه اصلیمان است.امیدوارم همه تمرینکنندگان جوان بتوانند در مطالعه گروهی فا شرکت کنند چراکه عامل مهمی برای کمک به ادامه تزکیهمان است.
شرکت در مطالعه گروهی فا و از بر کردن فا
من کارمای فکری قوی دارم. زمانی که کتابهای دافا را میخوانم به سختی میتوانم تمرکز کنم. کمی بعد مادرم مطالعه گروهی فایی در خانه تشکیل داد و والدینم از من خواستند تا در آن شرکت کنم. در ابتدا وقتی نوبت من میرسید تا بخوانم، اغلب تلفنم زنگ میخورد. مداخلات زیادی وجود داشت اما من مقاومت کردم و سرانجام مداخلات از بین رفت.
بعداً همتمرینکنندگان توصیه کردند فا را از بر کنم. در گذشته بهخاطر تنبلیام، قادر به انجام این کار نبودم. حالا که در محیط مطالعه گروهی فا هستم، احساس میکنم میتوانم آن را انجام دهم. با هفتهای یک مرتبه از بر و تکرار کردن فا شروع کردیم.
در ابتدا احساس میکردم کار سختی نیست چون جوان هستم و حافظه بهتری دارم. بنابراین فقط یک یا دو بار در هفته روی آن کار میکردم. در طول مطالعه گروهی، وقتی نوبت من میرسید، نمیتوانستم به طور روان آن را تکرار کنم. به همین جهت بیشتر سعی کردم و هر روز روی آن کار میکردم. پس از گذشت مدتی، هنگام مطالعه فا تمرکزم بیشتر شد.
بعداً شروع به از بر کردن جوآن فالون کردیم. به دلیل وابستگیام به تنبلی، در حین مطالعه گروهی فا نمیتوانستم بخشها را بهخوبی تکرار کنم. یکی از همتمرینکنندگان به مشکلم اشاره کرد و متوجه شدم استاد از طریق این تمرینکننده به من نشانهای داده بودند. میفهمیدم که چنین دافای بزرگی باید هر روز از بر شود تا بتوانم همیشه فا را به یاد آورم و هنگام مواجهه با تضادها درست و غلط را از هم تشخیص دهم.
حالا تقریباً هر روز میتوانم فا را از بر کنم و قادرم در مطالعه گروهی فا، بخشها را بهدرستی تکرار کنم. طرح مطالعه فا بهصورت گروهی چیزی بود که استاد به ما آموختند. خصوصاً برای تمرینکنندگان جوان بسیار مهم است.
مطالعه گروهی فا به من کمک میکند بر احساساتم غلبه کنم
در گذشته فا را به اندازه کافی مطالعه نمیکردم. افکار و رفتارم مانند کسانی بود که تمرینکننده نیستند. وابستگیام به غرور و حسادت باعث شد در آزمونی در رابطه با احساسات اشتباه کنم. با این حال استاد مرا رها نکردند.
پس از اینکه شرکت در مطالعه گروهی فا را شروع کردم، وقتی تقلا میکردم و میکوشیدم که در تزکیه کوشا باشم، استاد با پاک کردن مواد بدی در من، کمکم کردند. تصمیم گرفتم به تزکیه بازگردم و سرانجام توانستم وابستگیهایم را در این ناحیه از بین ببرم.
انجام تمرینات منسجم
وقتی کوچک بودم، هر روز صبح که از خواب بیدار میشدم، صدای موسیقی تمرینات را میشنیدم و فکر میکردم پدرم در اتاق دیگر مشغول انجام تمرینات است ولی اینطور نبود. سپس احساس کردم این نشانهای از جانب استاد بود که از من میخواستند تمرینات را انجام دهم. به دلیل تنبلیام، مدت زیادی آنها را انجام ندادم. بعداً والدینم مرا مجبور کردند آنها را همراهی کنم.
با مطالعه بیشتر و از بر کردن فا، متوجه شدم چرا نمیتوانم تمرینات را به طور مرتب انجام دهم. اولاً ایمان قاطعانهای به استاد و فا نداشتم. استاد بیان کردند:
«آیا تاکنون به این حقیقت فکر کردهاید که تمرین تزکیه بهترین شکل استراحت است؟ میتوانید نوعی استراحت را کسب کنید که ازطریق خواب نمیتواند حاصل شود.» («سخنرانی در اولین کنفرانس در امریکای شمالی»)
دوم اینکه، به میزان کافی برای استاد و فا احترام قائل نبودم. حرکاتم نه درست و نه همگام با موسیقی تمرینات بود و زمانی که پدرم این موضوع را به من تذکر میداد، ناراحت میشدم. وابستگی دیگری داشتم که وقتی حالم خوب نبود، تمرینات را انجام میدادم و امیدوار بودم با این کار بهبود یابم.
قبلاً نمیتوانستم حتی با زنگ ساعت، به موقع بیدار شوم. برای غلبه بر تنبلیام روی مبل خوابیدم و خودم را مجبور کردم بیدار شوم. بهعنوان مرید دافا در دورۀ اصلاح فا، باید سه کار را که استاد از ما خواستهاند انجام دهم. حالا میتوانم صبحها تمام پنج تمرین را انجام دهم و افکار درست را بفرستم.
روشنگری حقیقت
روشنگری حقیقت رو در رو با غریبهها برایم سخت بود. فقط میتوانستم از قابلیت شمارهگیری خودکار تلفن همراه و برچسبهای روشنگری حقیقت استفاده کنم. با این حال هنوز موجودات ذیشعوری بسیاری منتظرند نجات یابند.
اولین باری که توانستم به صورت رو در رو روشنگری حقیقت را انجام دهم، یک سال قبل بود. خانم مسنی را در اتوبوس دیدم که از درد پایش شکایت میکرد. نمیدانستم به او چه بگویم، بنابراین فقط گفتم این عبارات را تکرار کند «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» او از شنیدن آن خیلی خوشحال شد. فکر کردم حتماً استاد بودهاند که تشویقم کردند. سپاسگزارم استاد.
گاهی بعد از مطالعه گروهی فا، با چند تن از همتمرینکنندگان برای روشنگری حقیقت بیرون میرویم. من یا در گوشهای افکار درست میفرستم یا نهایت تلاشم را میکنم تا با مردم صحبت کنم.
در این روند بسیاری از وابستگیهایم نظیر ترس، ذهنیت رقابتطلبی و حسادت آشکار شد.
نهایت تلاشم را میکنم تا وابستگیهایم را رها کنم، سه کار را انجام خواهم داد و از استاد پیروی میکنم تا به منزل حقیقیام بازگردم. زیرا: «سالهاي بيشمار سختي همگي براي اين زمان بود.» («ارادهای که فروکش نمیکند» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)