(Minghui.org) آماده کردن تمرینکنندگان برای شرکت در پروژه تماس تلفنی کار سختی است. آنان باید با برقراری این تماسها با مردم چین، درباره دافا و آزار و شکنجه به آنها اطلاعرسانی کنند. با کار در این پروژه درسهای زیادی را در مسیر تزکیهام آموختهام.
فرستادن افکار درست برای ازبین بردن وابستگیها
در اولین روز کارم در گروه، با مرد جوانی تماس گرفتم. تقریباً یک ساعت صحبت کردیم و او سؤالهای زیادی از من پرسید. پس از اینکه توضیح دادم که حزب چقدر بد با ما رفتار کرده است، ادامه دادم که آیا مایل است از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شود یا نه، اما او مایل به خروج از حزب نبود.
درنهایت صبرم تمام شد و تلفن را قطع کردم. میدانم که نباید این کار را میکردم، اما متوجه نبودم که این اتفاق آزمونی برای من است که وابستگیام را رها کنم.
برای ازبین بردن آن وابستگی افکار درست فرستادم، پس از آن با او تماس گرفتم. بدون تلاشی زیاد، آن مرد جوان نام مستعار به من داد تا با استفاده از آن از حزب خارج شود.
حفظ کردن قلبی نیکخواه و خالص
فهمیدم، غیر از اهمیتِ فرستادن افکار درست برای دور کردن مواد و عوامل بد که امکان دارد در بُعدمان موجود باشد، بدون توجه به اینکه فردی ظاهراً چقدر خوب صحبت میکند تا افراد را متقاعد به خروج از ح.ک.چ کند، پاک و نیکخواه بودن قلب فرد عامل بسیار مهمی است.
هنگامی که شخصی تلفن را قطع میکند، بعداً بارها با او تماس میگیرم. فقط با قصد نجاتش در قلبم، بهآرامی با او صحبت میکنم. در پایان این شخص میپذیرد از حزب خارج شود.
رویکردهای مختلف
روشهای مختلفی وجود دارد تا مردم درباره ح.ک.چ آگاه شوند. گاهی اوقات باید بیشتر وارد جزئیات شوم و گاهی کمتر.
زمانی با مردی صحبت میکردم، احساس کردم که باید درباره خروج از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن بیشتر صحبت کنم. گفتم: «زمان خروج از ح.ک.چ، لازم نیست هیچ روند رسمی را دنبال کنی، اما ممکن است ندانی که چرا باید خارج شوی.»
درباره خسارتی صحبت کردم که ح.ک.چ به مردم چین وارد آورده، میلیونها کشتار، ازدست دادن فرهنگ کشور و فسادی که به اجتماع سرایت کرده است.
به او گفتم که تعداد بسیار زیادی از چینیها، شامل مقامات عالیرتبه حزب که به خارج سفر میکنند هنگامی که آنجا هستند، از حزب خارج میشوند. تعدادی از آنها از نام واقعی خود استفاده میکنند، درحالیکه عدهای از نام مستعار. آنگاه درباره فالون دافا و آزار و شکنجه صحبت کردم.
او نه چیزی گفت و نه تلفن را قطع کرد. درباره شکنجه و کشتن تمرینکنندگان بیگناه فالون دافا وارد جزئیات بیشتری شدم.
گفتم که او قسم خورده زندگیاش را برای کمونیسم فدا کند. این معنا را میدهد، که وقتی رژیم کمونیست سقوط کند، افرادی که هنوز عضو حزب هستند باید مسئولیت گناهان حزب را تحمل کنند. مدت کوتاهی پس از آنکه تلفن را قطع کردم، او با من تماس گرفت و از ح.ک.چ خارج شد.
رویکردهای مختلفی وجود دارد که فرد میتواند درباره حزب، دافا و آزار و شکنجه با مردم صحبت کند. هر یک از آنها میتوانند مؤثر باشند.
نجات دادن یک همتمرینکننده
در ژانویه 2006، یک خبر فوری دریافت کردم که افکار درست بفرستم، زیرا همتمرینکنندهای دستگیر شده بود. هماهنگکننده منطقه ما از من خواست با پلیس صحبت کنم، زیرا معاونِ رئیس که در آن شیفتِ کاری در اداره بود، نام خانوادگی مشابه من داشت.
او در سال 2002، مأمور پلیس شهری منطقه ما و در مارس همان سال مسئول دستگیری و محکومیتم به چهار سال حبس بود.
استاد بیان کردند:
«هر جا مشکلی وجود دارد، آنجا جایی است که باید حقیقت را روشن کنید و مردم را نجات دهید. وقتی با مشکلات مواجه میشوید آن را دور نزنید و مسیر انحرافی را برنگزینید. وقتی چیزی را میبینید که به ما آسیب میرساند، یا وقتی چیزی را میبینید که مانع اعتباربخشی ما به فا میشود، آن را دور نزنید و مسیری انحرافی را برنگزینید- باید با آن مواجه شوید و حقیقت را روشن کنید و آن موجودات را نجات دهید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی»)
نگران بودم که با پلیس تماس بگیرم، اما پس از مطالعه فای استاد ، قلبم باز شد.
با معاون تماس گرفتم، وقتی اسم مرا شنید، از شنیدن نامم تعجب کرد. وقتی دلیل تماسم را به او گفتم، بلافاصله سعی کرد از قبول مسئولیت دستگیری آن تمرینکننده شانه خالی کند.
به او یادآوری کردم که همان زمان شیفت کاری او بوده و باید مسئولیت اعمالش را بهعهده بگیرد. او ادعا میکرد که درباره آن دستگیری نمیتواند کاری بکند، زیرا مسئولین شهر تصمیمها را میگیرند.
بعداً شنیدم که پلیس تمرینکننده را به بازداشتگاه برده و گفته که او شدیداً بیمار است. آنگاه بازداشتگاه حاضر نشده مسئولیت او را بپذیرد و ساعت 10 شب او را به منزل برده بودند.
وقتی تمرینکنندگان دافا با همدیگر بهخوبی همکاری کنند، استاد حرف آخر را میزنند.