(Minghui.org) من بیش از 60 سال دارم. قبل از اینکه فالون دافا را تمرین کنم، سالها بهطور مزمنی دچار بیماری و در بستر افتاده بودم، درنتیجه در کارهای خانه هیچ کمکی نمیکردم.
شروع تمرین فالون دافا در سال 1996، نقطه عطف در زندگیام بود. وضعیت سلامتیام بهبود یافت و دیگر ناتوان نبودم. خانوادهام که شاهد تغییراتم بودند، تا سه سال بعد که آزار و شکنجه آغاز شد بسیار حمایتم میکردند.
ازآنجاکه فالون دافا باعث خوب شدن وضعیت سلامتیام شده بود، متوجه شدم که باید حقایق درباره این تمرین مدیتیشن را به مردم بگویم. میخواستم اطمینان حاصل کنم که آنها تبلیغات منزجرکنندهِ حزب کمونیست را کورکورانه باور نکنند.
بهاینمنظور، در طول سالهای گذشته مطالب اطلاعرسانی فالون دافا را تقریباً در تمام روستاهای منطقهام توزیع کردهام. همچنین اطمینان حاصل کردهام که آنها اطلاعات بهروز شده را دریافت میکنند.
من در هر شرایط جوی بیرون میروم. حتی در روزهای حساس رژیم کمونیست که مسئولین تمایل دارند افراد زیادی را دستگیر کنند، مطالب اطلاعرسانی را توزیع میکنم.
وقتی برای اولین بار بیرون رفتم تا درباره دافا با مردم صحبت کنم، برایم آسان نبود. جرأت نمیکردم با گروه کثیری صحبت کنم و از مناطق شلوغ فاصله میگرفتم. تنها وقتی نزدیک میشدم که بیشتر از سه نفر کنار هم نبودند.
در یک روستای دیگر، افراد بسیاری را دیدم که در خارج از فروشگاهی دورهم جمع شده بودند. ترسیدم و به راهم ادامه دادم. وقتی سه نفر را کنار دیواری دیدم، با یکی از آنها حرف زدم و بروشوری را به او ارائه کردم.
آن مرد از گرفتن بروشور امتناع کرد و پرسید که آیا دافا را تمرین میکنم.
گفت: «پلیس محلی ما تمرینکنندگان فالون دافا را دستگیر میکند. من این بروشور را نمیگیرم. بهتر است از اینجا بروی.»
مردد و حیران بودم که چه کار کنم. درست بعد از آن، مرد مسنی از کنارم رد شد و یکی از آن افرادی که کنار دیوار ایستاده بود گفت که باید نزد او بروم. اگرچه، او ادعا میکرد که این مرد مطالب دافا را نمیپذیرد.
شجاعت پیدا کردم و با آن مرد مسن صحبت کردم. او یک بروشور را پذیرفت و دو بروشور دیگر هم درخواست کرد. از او تشکر کردم و اهمیت این بروشورها را برایش توضیح دادم.
یکی از مردهای دیگر شگفتزده بود و از آن مرد کهنسال پرسید که آیا از پذیرفتن چنین چیزهایی نمیترسد.
آن مرد مسن پاسخ داد: «البته که نه،» او سپس رو به من کرد و گفت: «هر چیزی که به من بدهی، میگیرم. شما فقط باید کاری که مقرر شده را انجام دهی و این سه مرد را نادیده بگیری!»
استاد مرا تشویق میکردند و من بسیار شاکر بودم. آن موضوع به من انگیزه داد که به آن فروشگاه برگردم و بروشورها را توزیع کنم، بدون هیچ مشکلی این کار را انجام دادم.
از زمانی که بیرون رفتهام تا درباره دافا با مردم صحبت کنم، اعضای خانوادهام از من حمایت کردهاند. قبل از رفتن، تمرینات را انجام میدهم، افکار درست میفرستم و فا را مطالعه میکنم. این کار باعث میشود تا انرژی خوبی پخش کنم.
دنبال مکانهایی میگردم که جمعیت زیادی داشته باشد. حقایق فالون دافا را به آنها میگویم و مطالب اطلاعرسانی را توزیع میکنم. افراد بسیاری در روستاهای مجاور مرا میشناسند و از دیدنم خوشحال میشوند. اگر مطالب را تمام کرده باشم، آنها محل زندگیشان را به من نشان میدهند و از من میخواهند دفعه بعد مطالب را داخل منزلشان بیندازم.
همچنین بارها پیش میآمد که شخصی به من ناسزا میگفت و یا مرا تهدید میکرد. بعد از اینکه با آنها در میان میگذاشتم که چطور سالم و تندرست شدهام و از دافا بهره بردهام، نگرش خود را تغییر میدادند. اگر قبل از رفتن فا را مطالعه نمیکردم و افکار درست نمیفرستادم، کارها به آن خوبی پیش نمیرفت.
وقتی سعی میکردم تا مکانی برای نصب پوسترها پیدا کنم، با برخی افراد مشورت میکردم که کجا باید نصب کنم. یک نفر به تابلو اعلانات در آن نزدیکی اشاره کرد. من تردید داشتم و گفتم میتوانم آنها را روی تیربرق نصب کنم.
فردی گفت: «به ما گفتهاند که هیچ پوستری روی تیربرقها نصب نشود. چرا روی تابلوی اعلانات نصب نمیکنی؟ ما بهزودی انتخابات داریم و مقامات بلندمرتبه نیز خواهند آمد. برو آنجا نصب کن!» شخص دیگری نیز مرا تشویق کرد و من به توصیه آنها عمل کردم.
مردی درحال مطالعه پوستر فالون گونگ در استان هوبی واقع در چین
وقتی مردی را دیدم که کنار پلی نشسته است، ایستادم و با او صحبت کردم. او به من گفت 84 ساله و در منازعات زیادی سرباز بوده است. وقتی درباره خروج از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) به او گفتم، علاقه کمی نشان داد.
او گفت: «وقتی به حزب پیوستم، جوان و در ارتش بودم. مأموری به ما گفت که در آینده مردم باید از حزب خارج شوند. گفت که او تا آن زمان زنده نیست، اما ما به آن مرحله میرسیم. خوشحالم امروز از تو درباره آن میشنوم.»
او پذیرفت که ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را نفی کند. سپس دو نفری که به مکالمهمان گوش داده بودند نیز همان کار را کردند.