(Minghui.org) در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۵، طی مدتی که بهطور غیرقانونی در بازداشت بودم، یک مأمور پلیس که اغلب اوقات زندانیان را مورد دشنام قرار میداد، به بازداشتگاه آمد. او در حضور سایر زندانیان به من گفت: «همگی ما میدانیم که تمرینکنندگان فالوندافا انسانهای خوبی هستند و اینکه فا خوب و درست است. بنابراین چرا درباره حقیقت، نیکخواهی، بردباری چیزی به آنها نمیگویید.»
در آن زمان تصمیم گرفتم که در بازداشتگاه به همه کمک کنم تا از حزب کمونیست چین (حکچ) کنارهگیری کنند.
پیشرفتی پایدار
در سال ۲۰۱۳ تمرین دافا را آغاز کردم. قبل از شروع تمرین از بیماری قلبی و التهاب مفاصل رنج میبردم. زمانیکه دخترم در یک حادثه رانندگی جانش را از دست داد، دچار غم و غصه شدیدی شدم و در شرف از دست دادن بینایی و شنواییام بودم. شوهرم بهکرات مرا از حیاط صدا میزد ولی اغلب اوقات صدایش را نمیشنیدم. او ناامید شده بود و من غمگین بودم از اینکه ما هردو در رنج و عذاب هستیم. به دنبال راهی بودم تا از این درد و رنج خلاص شویم، حتی به خودکشی فکر میکردم.
خوشبختانه، با دافا آشنا شدم. یکبار که جوآن فالون را خواندم، متوجه شدم که باید کتاب بزرگی باشد که به مردم یاد میدهد افراد خوبی باشند. بعد از خواندن کتاب در طول ۲۰ روز، هم سلامت ذهنی و جسمیام هر دو روند بهبودی را پیدا کرد. میتوانستم صحبتهای شوهرم را بشنوم، بدون اینکه فریاد بزند. احساس بسیار خوبی داشتم! کتاب جوآن فالون نجاتم داد.
بعد از چند بار مطالعه جوآن فالون، به درکهای عمیقتری از معانی گسترده آن رسیدم، از قبیل اینکه چرا مردم بیمار میشوند، چگونه میتوان از بیماریها اجتناب کرد، نژاد بشر از کجا سرچشمه میگیرد، مردم برای چه زندگی میکنند و بعد از مرگ به کجا میروند. متوجه شدم که کتاب مذکور مردم را در تزکیه راهنمایی میکند مبنیبر اینکه چگونه میتوان به سطوح بالای ذهن دست یافت که شامل اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری میشود. هر چه بیشتر آن را میخواندم، برایم ارزشمندتر میشد. بنابراین تصمیم گرفتم تزکیه کنم.
وقتی به شوهرم گفتم که تصمیم دارم دافا را تمرین کنم، گفت که دولت آن را ممنوع کرده است. به او گفتم که باید قبل از هر نتیجهگیری بیشتر درباره آن تحقیق کند. گفتم که توانستم از طریق آن درستی را از پلیدی تشخیص دهم و زیباییهای دافا را تجربه کردم. او درباره حادثه خودسوزی میدان تیانآنمن سؤال کرد. گفتم که آن رویدادی ساختگی بهمنظور بدنام کردن دافا و فریب دادن مردم بود. پرسید: «چرا فالوندافا علیه حکچ است؟»
جواب دادم، «خوبی با نیکی پاداش داده میشود و پلیدی با کیفر مواجه میشود. این یک قانون آسمانی است. اگر حکچ تزکیهکنندگان را آزار و شکنجه کند و خدایان و بوداها را نادیده بگیرد، توسط موجودات بالاتر از بین خواهند رفت. »
از آن پس از الزامات حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کردهام. درنتیجهاز خانوادهام به خوبی مراقبت میکنم. با اینحال، گاهی اوقات شوهرم دردسر درست کرده و سعی میکرد که مرا مجبور کند تا از دافا دست بکشم. این موضوع را برای او روشن کردم که از صمیم قلب به دافا ایمان دارم و هیچ چیز نمیتواند آن را تغییر دهد. به شوهرم گفتم که به علت تمرین دافا، زندگیام سرشار از امید و سلامتی است. از طرف دیگر، او از بیماریهای بسیاری رنج میبرد، درحالیکه تمام بیماریهای من بدون خرج کردن حتی یک ریال ناپدید شدند.
شوهرم بعد از مشاهده تغییراتی که دافا در عرض شش ماه در من ایجاد کرد، از حکچ و سازمانهای وابسته به آن کنارهگیری کرد. بعداً ابراز کرد که با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری موافق است و دیگر با تمرین من مخالفت نخواهد کرد. بیماریهایی ازقبیل بیرونزدگی دیسک مهره کمری، بیماری معده و ناراحتی کلیه که در گذشته دچار آنها بود همگی بهطور کامل ناپدید شدند. این این حقیقت دارد که وقتی شخصی تمرین دافا را شروع میکند، کل خانوادهاش از مزایای آن بهرهمند میشوند.
در سال ۲۰۱۵ بهخاطر توزیع مطالب روشنگری حقیقت گزارشم را به اداره پلیس محلی دادند. بعد از اینکه بازداشت شدم، پلیس خواست که اظهاریهای را امضاء کنم، اما امتناع کردم. بعداً، زمانیکه مرا به بازداشتگاه فرستادند، دوباره خواستند تا مدارک بیشتری را امضاء کنم، اما نپذیرفتم. بنابراین مرا به یک کلاس شستشویمغزی فرستادند.
گفتم: «هیچ کار نادرستی انجام ندادهام و به کلاس شستشوی مغزی نمیروم.»
پلیس گفت که من لازم میدانم که بروی. به آنها گفتم که نمیتوانند برای من برنامهریزی کنند، فقط استادم میتوانند.
یکی از مأموران پلیس گفت: «میتوانی اینجا درباره دافا روشنگری حقیقت را انجام دهی، اما باید از قوانین اطاعت کنی.»
گفتم: «دافا فای راستین برای نجات مردم است. برای چین امید و سلامتی را به ارمغان آورده است. دیکتاتور سابق، جیانگزمین، با آزار و شکنجه دافا اشتباه بزرگی را مرتکب شد. دیر یا زود مجازات خواهد شد. لطفاً بههیچوجه مانند او عمل نکنید. تعداد بسیاری از مأموران مجری قانون از حکچ کنارهگیری کردهاند. شما هم باید زودتر این کار را انجام دهید.»
یکی از مأموران مسنتر درباره چگونگی کنارهگیری از حکچ سؤال کرد. برای اینکه به او کمک کنم، نامش را پرسیدم. او گفت که باید دراینباره محتاط باشد و از یک مأمور پلیس زن درخواست کرد که نامش را برای من بفرستد. از آن مأمور پلیس زن پرسیدم که آیا قبلاً به حکچ و سازمانهای وابسته به آن ملحق شده است یا نه. اگر اینطور است میتوانم به او نیز کمک کنم تا با استفاده از یک نام مستعار از حزب کنارهگیری کند.
مردم درحال آگاه شدن هستند، درود بر تمرینکنندگانی که در طول سالها حقیقت را برای آنها روشن کردهاند.