(Minghui.org) مدتی قبل، بهشدت سرفه میکردم و هر زمان سرفه میکردم، قلبم درد میگرفت. فکر کردم باید کار اشتباهی انجام داده باشم. برای پاک کردن مداخله، افکار درست فرستادم و برای پیدا کردن دلیل نیز به درون نگاه کردم.
پس از یک دوره که سرم با روشنگری حقیقت خیلی شلوغ بودم، فکر کردم باید کمی استراحت کنم. میلم به راحتطلبی رشد کرد و بهخوبی بر تزکیه تمرکز نمیکردم. ازآنجاکه جدول زمانی ثابتی برای کارم در پلتفرم آرتیسی (پلتفرمی در اینترنت که بهمنظور روشنگری حقیقت برای مردم در چین استفاده میشود) وجود نداشت، فقط زمان محدودی را صرف برقراری تماسهای تلفنی با مردم در چین میکردم.
ازآنجاکه در یکی دیگر از پروژههای دافا نیز مشارکت داشتم، فکر میکردم تا زمانی که به همکاری در آن پروژه ادامه میدهم، اگر با مردم در چین تماس نگیرم، اهمیت چندانی ندارد، اما درواقع میخواستم از کار سخت در پلتفرم آرتیسی خودداری کنم، زیرا پیدا کردن افرادی که به حرفم گوش دهند و با من صحبت کنند، برایم مشکل بود. پروژۀ ویرایش به من احساس موفقیت میداد.
بااینحال، متوجه بودم که سایر ویراستارها بخش عمده وقتشان را به برقراری تماسهای تلفنی با مردم در چین اختصاص میدهند. آنها تجربیات بسیاری اندوخته بودند.
هنگامی که تماسهای تلفنیام در پلتفرم آرتیسی هموار پیش نمیرفت، درواقع باید به درون نگاه میکردم. چطور میتوانستم با همکاری در پروژهای دیگر، از کار سخت در این پروژه اجتناب کنم؟ اگر وضعیت تزکیهام پایدار بود و ذهنی خالص داشتم، مخاطبان تلفنی بهاحتمال خیلی زیاد به حقیقت گوش میدادند.
سعی میکردم از مسئولیت فرار کنم. وقتی به تلفنم پاسخ داده نمیشد یا مردم نمیخواستند با من صحبت کنند، بهجای تلاش بیشتر در برقراری تماس تلفنی، یک پیام متنی ارسال میکردم تا از این طریق اطلاعرسانی کنم.
تأثیر تغییر در روش عملیات
پلتفرم آرتیسی اخیراً مدل عملکردش را تغییر داد. برای هر فردی یک جدول زمانی تنظیم کرد تا بازه زمانی ثابتی داشته باشد. من به نوبت قبلیام برگشتم و متوجه شدم که همیشه باید فرصتهای تزکیه را گرامی بداریم.
استاد این اصل را بسیار روشن کردهاند:
«زمانی بسیار بسیار طولانی – ده هزار دوره زندگیِ مقدرشده
دافا مانند ریسمانی آنها را به هم متصل میکند
در میان سختی، بدن طلایی پالایش میشود
هیچ دلیلی برای آهسته بودن قدمها وجود ندارد؟» («مسیر خدا شدن سخت است» در هنگ یین 2)
ما در زندگیهای متعدد گذشتهمان، سختی را تحمل کردیم، فقط بهخاطر اینکه میخواستیم فا را در این زندگی کسب کنیم. من موفق به درک این اصل نمیشدم، درنتیجه زمان ارزشمند را ازدست میدادم.
وقتی به کارم در پلتفرم آرتیسی بازگشتم، متوجه شدم که باید در تزکیه ثابتقدمتر باشم. قبلاً پس از برقراری تماسهای تلفنی، از اینترنت خارج میشدم و مطالعه فا را مدتی عقب میانداختم. هرچند، خیلی ضعیف بودم و درحالی که حتی یک سخنرانی را تمام نکرده بودم، به خواب میرفتم. اکنون روشم را تغییر دادهام.
اگرچه طی مطالعه فا گاهی احساس خوابآلودگی داشتم، خیلی بهتر از قبل عمل میکردم. قبلاً در طول مطالعه فا، میتوانستم فقط معنی تحتاللفظی را درک کنم و موفق به درک مفهوم درونی نمیشدم. در مطالعه اخیر فا، با بهبود عملکردم، بهتدریج توانستم اصول فای استاد را درک کنم.
در طول تبادل تجربه گروهمان بعد از تماسهای تلفنی، بهندرت افکارم را با سایرین بهاشتراک میگذاشتم، زیرا تعداد افرادی که ازطریق تلفن با آنها صحبت میکردم، زیاد نبود. بنابراین اکثر اوقات فقط به تبادل تجربه سایرین گوش میدادم. هر وقت میشنیدم که سایر تمرینکنندگان مدتی طولانی با مردم صحبت میکنند، تحت فشار قرار میگرفتم و از تزکیه خودم ناامید میشدم.
چند روز قبل، برخی از تمرینکنندگان افرادی را که بهندرت افکارشان را درخصوص صحبت کردن بهاشتراک میگذاشتند، تشویق کردند. فوراً به گریه افتادم، چون واقعاً احساس ناامیدی میکردم که چرا نمیتوانم بهخوبی تزکیه کنم. چرا موفق به رشد و ارتقاء سطحم نمیشوم.
نمیخواستم افکارم را با سایرین در میان بگذارم که از ترس نشئت میگرفت. نه میخواستم با کوتاهیهایم مواجه شوم، نه سخت تلاش میکردم که خودم را رشد دهم. آیا یک چنین وضعیت تزکیهای میتواند مطابق استاندارد حقیقت، نیکخواهی، بردباری باشد؟