(Minghui.org) در بهار 1995، پاهایم متورم شدند طوریکه هنگام راه رفتن دچار درد شدیدی میشدم. مجبور بودم برای تسکین دردم بهطور متناوب استراحت کنم.
تابستان آن سال به چند بیمارستان مراجعه کردم، ازجمله بیمارستان دانشکده پزشکی پکن و بیمارستان نیروهای مسلح، اما آنها نتوانستند بیماریام را تشخیص دهند.
با گذشت زمان پاییز فرا رسید، پنجههایم سفید رنگ، سرد و همیشه دردناک بودند. درنهایت بیمارستان جیلین توانست مشکلم را تشخیص دهد، التهاب عروق، یک بیماری خودایمنی که باعث التهاب عروق خونی یا لنفی میشود.
دنبال درمان بودم، اما موفق نمیشدم. پنجههای پایم شروع به عفونت کردند و وضعیت سلامتیام بهطور کلی روبهوخامت گذاشت.
یک روز صبح در ماه مه 1997، گروهی از افراد را در پارک دیدم که یک روشِ چیگونگ را تمرین میکردند. درباره آن پرس و جو کردم، به من گفتند که فالون گونگ است. حرکات را به من آموزش دادند. پس از آن احساس خوبی داشتم و تصمیم گرفتم بهطور منظم در آن شرکت کنم.
ده روز بعد هماهنگکننده به من اطلاع داد که سمینار ۹ روزه ویدئوی سخنرانی استاد لی پخش میشود. من و همسرم هردو در سخنرانیها شرکت کردیم و متقاعد شدیم که فالون گونگ تمرین خوبی است. من به شرکت در تمرین گروهی ادامه دادم و ترشح چرکی پنجههایم بهزودی درمان شد.
فالون گونگ را بهطور واقعی درک نمیکردم و فقط آن را نوعی چیگونگ میدانستم. ازاینرو براساس استانداردهای بیان شده در کتاب اصلی این تمرین، جوآن فالون خودم را اداره نمیکردم. درعوض، بهروال معمول رفتار میکردم. تمرینم استوار و مداوم نبود، اما استاد لی (بنیانگذار و معلم) مرا رها نکردند و التهاب عروقم بازنگشت.
آزار و شکنجه فالون گونگ در ژوئیه 1999، شروع شد. با گذر از میان انقلاب فرهنگی، میدانستم که دوره دیگری از آزار و شکنجه سیاسی در شرف وقوع است. بهعلت ترس از تحت آزار و شکنجه قرار گرفتن، بهندرت فا را مطالعه میکردم یا تمرینات را انجام میدادم. عادتهای بدم شامل سیگار کشیدن، بازی مایونگ، شهوت و حرص و طمع همه بازگشتند.
آنگاه، التهاب عروقم دوباره عود کرد. پنچهها و انگشتانم شروع به ترشح چرکی کردند. دنبال درمان در استان جیلین، استان هنان و شهر هاربین بودم، اما وضعیت فقط بدتر میشد و در طی این سالها سه انگشتم را ازدست دادم.
تا ماه مه 2011، وضعیت سلامتیام بهسرعت رو به وخامت گذاشت. در هر حالتی، نشسته، ایستاده یا دراز کشیده بهطور مداوم درد داشتم. فقط با کمک یک چهارپایه میتوانستم کمی قدم بزنم. استخوانهای انگشت کوچک پای عفونیشده و یکی از انگشتانم در هر دست قابل رؤیت بود. در کفِ پای راستم یک سوراخ وجود داشت که استخوان دیده میشد. حدود ۱۴ کیلوگرم دیگر از وزنم را ازدست دادم و فقط 30 دقیقه در روز میخوابیدم.
این وضعیت حدود 22 روز طول کشید. خسته شده بودم و هیچ انرژی نداشتم. زندگی یک جهنم واقعی بود و مجبور بودم در فکر قطع عضو باشم.
همسرم که یک تمرینکننده است، به من گفت: «اگر فکر میکنی نیاز است که تحت عمل قطع عضو قرار بگیری، از تو حمایت میکنم. اما باید بدانی که بعد از قطع عضو، راه رفتن بسیار سخت و چالشبرانگیز است. اگر تمرین فالون گونگ را ازسر بگیری و بهطور کامل به استاد اعتماد کنی، میدانم که استاد از تو مراقبت خواهند کرد.»
من در انتهای راه بودم و تصمیم گرفتم کاملاً به استاد اعتماد کنم و تزکیه را ازسر بگیرم و یک مرید دافای واقعی شوم.
روز بعد، تمام داروهایم را دور انداختم. سیگار را ترک کردم. زخمهایم را با آبِ نمک شستم و با گاز پیچیدم. هر روز جوآن فالون را میخواندم. درد بهتدریج کاهش یافت، ابتدا میتوانستم 10 الی 30 دقیقه، سپس یک ساعت بایستم و بنشینم! بعد از ده روز توانستم دراز بکشم و بخوابم.
بهمحض اینکه توانستم بایستم، شروع به انجام تمرینات کردم. زخمهایم هر روز بهتر میشد. فقط در عرض 20 روز، در کف پای راستم گوشت تازه ایجاد شد و استخوان را پوشاند.
ظرف یک ماه توانستم راه بروم. جراحت روی پنجهها و انگشتانم درمان شدند و طی دو ماه تمام زخمها بهبود یافتند. عفونت عروق ازبین رفت و معالجه شدم!
این بیماری که مدت 16 سال به آن مبتلا بودم و بهنظر غیرقابل درمان بود، دو ماه پس از تمرین فالون گونگ ناپدید شد. درحال حاضر وزنم مطلوب و شادیام غیرقابلتوصیف است. از استاد لی سپاسگزارم که زندگی جدیدی به من عطا کردند.
دوستان، بستگان و همکارانم شاهد آنچه اتفاق افتاد، بودند و اکنون میدانند که فالون گونگ خوب است. افراد بسیاری که درباره فالون گونگ دچار سوءتفاهم بودند، پس از اینکه دیدند که چطور معالجه شدم، دیگر به دروغهای حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) گوش نمیدهند. امیدوارم همه بهیاد داشته باشند که «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» و اطمینان حاصل کنند که آینده روشنی را برای خود بهارمغان آورند!