(Minghui.org) خوش اقبال بودم که بعد از 20 ژوئیه 1999، فالون دافا به من معرفی شد. بعد از حدود یک ماه تمرین، تمام بیماریهایم بهبود یافت. از آن زمان وضعیت جسمی و روانیام دستخوش تغییرات بزرگی شده است.
از آن به بعد اصول دافا حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال کردهام و فرد خوبی شدهام. اعضای خانوادهام براین باورند که دافا خوب است و برخی نیز تمرینکننده شدهاند.
دافا واقعاً خوب است
وقتی مادرشوهرم در بیمارستان بستری بود، در مراقبت از او خیلی بردبار و باملاحظه بودم. افراد در آن بخش بیمارستان وقتی میشنیدند که عروسش هستم نه دخترش، شگفتزده میشدند. به آنها میگفتم که بهعنوان تمرینکننده فالون دافا، فرد باید با همه بهخوبی رفتار کند.
قبلاً وقتی درباره دافا با مردم صحبت میکردم، مادر شوهرم میترسید، اما اکنون او نیز درباره خوبیهای این تمرین تزکیه صحبت میکند.
او میگفت: «عروسم قبلاً به بیمارهای بسیاری مبتلا بود. او بعد از تمرین دافا سالم و به شخص بهتری تبدیل شده است. این تمرین واقعاً خوب است.»
این باعث شد که در بخش بیمارستان با مردم تعامل کرده و بهزودی توانستم درباره دافا و آزار و شکنجه با آنها صحبت کنم. تعداد زیادی حتی نشان یادبود فالون دافا را پذیرفتند.
رعایت اصول دافا
والدین شوهرم صاحب کسبوکار کوچکی هستند. آنها تصمیم گرفتند برای هر یک از فرزندان و عروس و دامادشان یک کت خز گرانقیمت بخرند.
به شوهرم گفتم: «ما بزرگترین فرزندان هستیم. پدر و مادرمان از طریق کار سخت پول بهدست آوردهاند. نباید یک چنین هدیه گرانقیمتی را قبول کنیم.» شوهرم موافقت کرد.
مادرشوهرم میخواست درعوض 20 هزار یوآن به ما بدهد، اما به او گفتم که آن را قبول نمیکنیم. گفتم که، بهعنوان نسل جوانتر، نمیتوانیم پولی را که آنها با کار سخت بهدست آوردهاند، بپذیریم.
برادرشوهرم و همسرش برای خانواده شوهرم کار میکنند، آنها احساس میکردند که این کسبوکار باید به آنها واگذار شود. این به اختلاف ناخوشایندی تبدیل شد.
باوجودیکه به شوهرم گفتم نباید این پول را بپذیریم، او احساس میکرد، ازآنجاکه در دائر کردن این کسبوکارِ والدینش کمک مالی کرده و در کار نیز به آنها کمک کرده بود، باید سهمش را بگیرد. احساس میکرد که برادرش طماع است و اختلافات زیادی ایجاد کرده است.
گفتم: «ما نباید مثل او رفتار کنیم. استادمان از ما میخواهند که هر وقت و در هر جایی ملاحظه دیگران را بکنیم. باید خودمان را تزکیه کنیم و موجودات الهی درستی باشیم. پول و ماده چیزهایی فراتر از روحمان هستند و نمیتوانیم وقتی دنیا آمدیم آنها را با خودمان بیاوریم و زمان مردن با خودمان ببریم. بگذار والدینت آن پول را به او بدهند. من شکایتی ندارم.»
شوهرم گفت: «افرادی که فالون دافا را تمرین میکنند واقعاً از افراد عادی متفاوت هستند. هر کسی برای این مبارزه کرده است. مردم به هر چیزی بتوانند چنگ میندازند. من از تو چیزی کاملاً متفاوت یاد گرفتهام.»
تنظیم دادخواست علیه جیانگ زمین
پس از اینکه متوجه اهمیت تنظیم طرح دعوی علیه جیانگ زمین، رهبر سابق رژیم حزب کمونیست شدم، افکارم را به شوهرم گفتم: «میخواهم علیه جیانگ زمین دادخواست تنظیم کنم.» گفتم: «ما فالون دافا را تمرین میکنیم، میخواهیم خوب باشیم و اخلاقیاتمان را رشد دهیم. رژیم جیانگ مسئول قانونی آسیب رساندن به خانوادهمان است.»
شوهرم گفت منتظر باش تا سایرین قدم پیش گذارند.
پرسیدم: «انتظار؟ منتظر چه کسی باید باشم؟ باید در انتظار باشم که حزب کمونیست شیطانی (ح.ک.چ) به افراد عادی بگوید که ما درست نیستیم؟ ما قانون اساسی را نقض نکردهایم. پس از اینکه شی جینپینگ به قدرت رسید، سیاستهای «حاکمیت قانون» و «حکومت توسط قانون اساسی» را تصویب کرد. قطعاً باید دادخواستی را ثبت کنیم.»
شوهرم متوجه شد که من مصمم هستم. او گفت: «تو را تحسین میکنم. تو مرید واقعی معلمت هستی. من به تو افتخار میکنم. درحقیقت، من نیز میخواهم آن فرد اهریمنی را به دادگاه بکشانم، هرچه زودتر، بهتر. جای تأسف است که من شهامت تو را ندارم. در تنظیم دادخواست علیه او حمایت میکنم.»
از من خواست پیشنویسی تهیه کنم که او ویرایش کند. میخواست وقتی مردم آن را میخوانند تحت تأثیر قرار بگیرند. پس از اینکه نوشتم، آن را به شوهرم دادم.
او پس از بازبینی گفت: «به هیچ تغییری نیاز ندارد. تمام آن واقعی است. بعد از اینکه بازداشت شدی، منزلمان غارت شد و تحت نظارت قرار گرفت و تلفنمان شنود میشد. آنها ما را جریمه کردند و تو مجبور شدی از کارت دست بکشی. بهدلیل آن، من نیز بارها کارم را ازدست دادم.»
آسیب و خسارتی که به ما وارد شد واقعی و فراموشنشدنی است! چنین دافای خوبی، چنین افراد خوبی، بهدست ح.ک.چ تحت آزار و شکنجه قرار گرفته است. حتی برای آسمان مشکل است که این را تحمل کند. آنها مرتکب یک چنین گناهان عظیمی شدهاند. باید این دادخواست را همانطور که هست، ثبت کنی.»