(Minghui.org) تبریک استاد ارجمند و همتمرینکنندگان:
این افتخار بزرگی است که تجارب تزکیهام را با شما بهاشتراک بگذارم.
من ورزشکاری حرفهای هستم که فا را در سال 2011 کسب کردم. مانند اکثر چینیها به خدا اعتقاد نداشتم و از اصولی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آن را دنبال میکرد، حمایت میکردم. ذهنم سرشار از شکوه ح.ک.چ بود، خطمشی حزب بالاتر از تمام چیزهای دیگر بود، عظمت برای کشور و چیزهایی از این قبیل.
بالاتر از همه با میهن پرستی، محیط رقابتی بیرحمانهای بوجود آمده بود که انرژی بسیاری از من میگرفت. شدیداً برای شهرت و ثروت میجنگیدم و ازنظر جسمی و روانی خسته شده بودم، سرانجام بازنشسته شدم.
استاد و دافا به من کمک کردند تا شهرت و ثروت را رها کنم، بدنم را پاک کردند و این فرصت تزکیه با ارزش را در اختیارم گذاشتند. قلبم سرشار از قدردانی است.
گامی بهسوی تمرین تزکیه
پس از شنیدن برنامه تلویزیون انتیدی دریافتم که کتاب جوآن فالون وجود دارد. چیز زیادی درباره فالون گونگ و درباره شور و شوق چیگونگ نمیدانستم.
سالها قبل، این کتاب را در اینترنت پیدا کردم و خواندم. میخواستم بفهمم چرا تمرینکنندگان فالون گونگ از آزار و شکنجهای وحشیانه رنج میبردند و با این وجود ایمانشان را رها نمیکردند. با خودم فکر میکردم باید چیزی فوقالعاده درباره آن وجود داشته باشد. در اینترنت، جوآن فالون را یافتم و آن را از ابتدا تا انتها مطالعه کردم. این پروسه کاملاً تعلیمات الحادی را در من ازبین برد. از خواندن مطالبی که چیزی درباره آنها نشنیده بودم شوکه شدم. مشتاقانه میخواستم آن مطالب را با سایرین بهاشتراک بگذارم، اما فقط با پاسخهای سردشان مواجه میشدم. گرچه احساس نومیدی میکردم، اما فای استاد را باور داشتم، بهویژه هر جمله حقیقت را بیان میکرد. تمرینها را با تماشای ویدئوی آموزش تمرین یاد گرفتم.
بهخاطرآثار جراحات بجای مانده در پاهایم، نمیتوانستم با پاهای ضربدری بنشینم. هر روز، تمرینهای 1 تا 4 را انجام میدادم. تمرین پنجم را قبل از اینکه بتوانم یک ساعت کامل انجام دهم، مقداری وقت میگرفت.
این وضعیت بیش از یک سال طول کشید. آنگاه، استاد ازطریق دوستی عادی هشدار دادند که یک تمرینکننده باید در تمرین گروهی شرکت کند بجای اینکه به تنهایی آن را انجام دهد. بنابراین، اولین قدم را برداشتم با تمرینکنندگان محلی تماس گرفتم. از آن به بعد، ترس را رها کردم و در تمرینهای گروه محلی ، مطالعه گروهی و فعالیتهای گروهی شرکت کردم.
انتخاب فالون گونگ بهرغم مداخله
همسرم نیز ورزشکاری حرفهای است سعی کرد مرا از تمرین فالون گونگ باز دارد. ما از چین مهاجرت کردیم و به او وابسته بودم. از زمانی که ازدواج کرده بودیم، او مراقبم بود و بهندرت با یکدیگر مشاجره میکردیم. دوستان و بستگان ما را بهعنوان زوج نمونه درنظر میگرفتند. بنابراین بزرگترین آزمون برایم خانوادهام بود.
او فالون گونگ را درک نمیکرد، باور داشت که ما سیاسی هستیم. سعی کردم درباره فالون گونگ با او صحبت کنم، اما از گوش دادن به صحبتهایم خودداری میکرد. او ناراحت بود و تهدید میکرد که مرا ترک خواهد کرد.
پس از چند شب بیخوابی، تصمیمم را گرفتم، مهم نبود که چه اتفاقی خواهد افتاد، فالون گونگ را رها نمیکردم. نامهای درباره تزکیهام برایش نوشتم با این امید که آن را درک کند. گفتم که هر تصمیمی را از طرف او خواهم پذیرفت، بهجز اینکه باورم را رها کنم. ثبات و پایداریام مسئله را حل کرد، نشان داد آزمون را گذراندهام. این موضوع دیگر مشکلی نبود و به تزکیه فالون گونگ ادامه دادم.
اعتباربخشی به فا
پس از شرکت در مطالعه گروهی فا و تمرین گروهی، شینشینگم بسیار سریع رشد کرد. بهویژه پس از تماشای نمایش شنیون، دریافتم زمان کوتاهی باقیمانده است. با تشویق همتمرینکنندهای، در مکانهای گردشگری شروع به روشنگری حقیقت درباره فالون گونگ کردم.
من و این تمرینکننده در یک زمان فا را کسب کرده بودیم. او فردی برونگرا و با جرأت، بدون موانع روانی بسیار است. هر روز، با لیست افرادی بازمیگشت که از ح.ک.چ خارج شده بودند. من فردی درونگرا هستم. حتی اگر دهانم را برای صحبت باز میکردم، نمیتوانستم مردم را تشویق به خروج از حزب کنم. فقط میتوانستم فلایرها را توزیع کنم. پس از صحبت درباره این موضوع با آن تمرینکننده، ما در پروژهای در آلمان مشارکت کردیم که مربوط به افشاگری و اعتراض به برگزاری نمایشگاه اجساد بود و توانستیم در آنجا بیش از 1000 برگه امضاء شده با نام را بهدست آوردیم.
پس از اینکه سخنرانی استاد در سال 2013 در نیویورک منتشر شد، فوریت روشنگری حقیقت برای چینیها را دریافتم. آنها به خارج از چین سفر میکنند تا حقیقت را درباره فالون گونگ بشنوند. بهعنوان تمرینکنندگان خارج از چین، اهمیت مسئولیتمان را درک میکردم. اما، هنوز باید ترس را رها میکردم. بعد از خواندن مقالاتی در وبسایت مینگهویی، با همتمرینکنندگان گروهی تشکیل دادیم و به نمایشگاههای بازرگانی رفتیم، جایی که بتوانیم برای مردم چین حقیقت را روشن کنیم.
دستیابی به موفقیت واقعی، در یک نمایشگاه بازرگانی برایم اتفاق افتاد. سایر تمرینکنندگان همگی آنجا را ترک کرده بودند و کسی را نداشتم که متکی به او باشم. سرانجام بعد از 3 ماه رفتن به نمایشگاه بازرگانی، باید ترسم را رها میکردم و میتوانستم رودررو حقیقت را برای مردم چین روشن کنم.
مکانهای بزرگ روشنگری حقیقت
من و تمرینکنندهای در ایستگاههای قطار، جاذبههای گردشگری شهر، دانشگاهها، کتابخانهها و خوابگاههای دانشجویی فلایرها را توزیع و کمک میکردیم از ح.ک.چ خارج شوند. همچنین به نمایشگاههای بازرگانی در شهر و مناطق حومۀ شهر میرفتیم. 1 تا 2 روز از غرفهای به غرفه دیگر میرفتیم، گاهی اوقات 3 روز نیز به آنجا سر میزدیم. اغلب بهقدری به کارمان متمرکز میشدیم که خوردن ناهار را فراموش میکردیم. نتیجه کارمان در نمایشگاههای بازرگانی بهتر از بقیۀ مکانها بود، تعداد قابل توجهی از مردم را تحتتأثیر قرار میدادیم تا از ح.ک.چ خارج شوند.
آنگاه، دریافتم که فرودگاهها متمرکزترین مکان برای توریستهای چینی، خصوصاً هنگام تعطیلات هستند. در فصول اوج گردشگری، بسیاری از گروههای گردشگری صفهای طولانی را شکل میدهند. احساس میکنیم که این فرصت بزرگی برای تمرینکنندگان در شهرمان است تا با مردم صحبت کنند. اما، برای ازبین بردن هرگونه تداخل ناخواسته، با کارکنان فرودگاه صحبت میکردیم و به آنها میگفتیم که درحال انجام چه کاری هستیم. ما بهخوبی با یکدیگر همکاری میکردیم.
بعد از اینکه همتمرینکنندهام به کاری مشغول شد، باید بهتنهایی این کار را انجام میدادم. گرچه، کمی نگران بودم، اما نمیتوانستم عقبنشینی کنم. استاد بیان کردند: «مریدان دافا تنها امید نجات موجودات در هر منطقه و هر ملیتی هستند.» ("از موجودات ذیشعوری که پیام تبریک فرستادند متشکرم" از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر3)
بنابراین، با مطالعه خوب فا، افکار درستم را تقویت کردم. فقط با فا شکافی نخواهم داشت. الزامات استاد را دنبال خواهم کرد تا سه کار را بهخوبی انجام دهم. تمرینها را روزانه انجام میدهم، افکار درست میفرستم و در برنامه مطالعه گروهی فا شرکت میکنم.
بهتدریج مداخله کمتر شد. همسرم گفت که دیگر با من مداخله نخواهد کرد. او همچنین در کارهای خانه به من بسیار کمک میکند. اکثر اوقات بیرون از منزل هستم، ازجمله تعطیلات آخر هفته. ساعات کاریام انعطافپذیر است، بنابراین انجام پروژههای دافا برایم ارجهیت دارند. تعطیلات یا هوای بد نمیتواند مرا از انجام سه کار باز دارد.
وقتی افکار درست میفرستادم یک فکر را به آن اضافه کردم ـــ ازبین بردن هر ماده بد و مداخله در محیط اطرافم. همچنین از استاد میخواهم که برکت نصیبم کنند، زیرا «تزکیه به تلاش خود فرد بستگی دارد، درحالیکه گونگ به استاد شخص مربوط است.» (جوآن فالون)
حقیقتاً استاد همه کار را انجام دادهاند ــ من فقط ابزار اجرایی این کار هستم.
افکار درست باید قوی باشند
هنگام روشنگری حقیقت، همه جور آدمی را ملاقات کردهام. برخی نظر مثبت درباره فالون دافا دارند، درحالیکه بسیاری از افراد از گوش کردن به صحبتهایمان خودداری میکنند. برخی ما را درک نمیکنند، درحالیکه برخی بیادب هستند و ما را خائن مینامند. من وابستگی به از دست دادن آبرو را رها کردهام و همیشه آموزه استاد را بهخاطر دارم که نسبت به سایرین نیکخواه و عادل باشم.
استاد بیان کردند:
«اما اگر افکار درست شما قوی باشد، شیطان متلاشی خواهد شد. قدرت نیکخواهی واقعی میتواند تمامی عوامل منحرف را متلاشی کند، و وقتی با آن شخص صحبت میکنید انرژیای به بیرون ساطع خواهید کرد که چیزهای شیطانی را متلاشی میکند، و شیطان در بعدهای دیگر جرأت نخواهد کرد دیگر به آن شخص نزدیک شود یا او را کنترل کند.» ("آموزش فای ارائه شده در منهتن")
از لحنی آرام و صلحآمیز استفاده و سعی میکنم در طرف منفی دیگران واکنشی ایجاد نکنم. وقتی آنها مشغول انجام برخی از کارها بودند، از قبیل کنترل امور، یا با بستگانشان خداحافظی میکردند به آنها نزدیک نمیشدم. مردم عجول تندخو هستند باید احساساتشان را مورد توجه قرار دهم، وگرنه تأثیر نامطلوبی خواهد گذاشت. اگر یک شخص عکسالعمل منفی داشته باشد، آن خصوصیت بر یک گروه از مردم تأثیر خواهد گذاشت، گاهی اوقات، حتی نظر مأمورین امنیتی را جلب میکند. این بسیاری را علیه فالون گونگ ترغیب میکند. یادگرفتم که ذهنیت مبارزهطلبی رها شوم.
استاد مسیر ما را هموار کردهاند، تازمانی که میخواهیم مردم را نجات دهیم، برکت استاد نصیبمان شده و از فا خرد کسب میکنیم. همه چیز آرام و بیدردسر همانطور میشود که باید باشد.
وقتی میخواستم سوار اتوبوس شده و به خانه بروم دانشجویی را با دو چمدان بزرگ و تعدادی ساک دیدم. نتوانستم نادیده بگیرم و پرسیدم که اگر لازم است کمک کنم. او پذیرفت و توانستم درباره فالون گونگ با او صحبت کنم. او مدتی قبل به آلمان آمد و درباره خروج از ح.ک.چ مطالبی شنیده بود، اما در مورد این مسئله کاملاً روشن نبود. به او گفتم که ح.ک.چ جنایات وحشتناکی مانند آزار و شکنجه و برداشت اجباری اعضای بدن تمرینکنندگان را مرتکب شده است.
برایش توضیح دادم که فقط با خارج شدن از ح.ک.چ و سازمانهای جوانان آن بهطور رسمی، وقتی که این سازمان قدرت خود را از دست میدهد و نابود میشود، شخص درگیر جنایاتش نمیشود. او این مطلب را درک کرد و از ح.ک.چ خارج شد.
مواجهشدن با مداخله
مداخله همچنان وجود داشت. وقتی مشغول صحبت با گروهی از مردم بودم، مأمور امنیت فرودگاه ظاهر شد و کارت شناسایی مرا خواست. از قرار معلوم، کسی گزارشم را بهعنوان کلاهبردار به مأموران داده بود. به مأموران امنیت گفتم که از مردم پول نگرفتم، من فقط در این مکان با چینیها درباره موضوعاتی صحبت میکنم که نمیتوانستند در چین از آن مطلع شوند. او برایم مشکلی درست نکرد و فقط گفت که اگر کسی نمیخواهد به صحبتهایم گوش دهد بهتر است از اینجا دور شوم.
بعد از آن، با خانمی مواجه شدم که گزارشم را داده بود و گفتم: «من یک تمرینکننده هستم و با کاری که شما انجام دادید ناراحت نمیشوم. اما کار درستی را انجام میدهم و امیدوارم که شما بتوانید بیشتر از حقیقت آگاه شوید، بجای اینکه مانع تلاشهایمان شوید.» او اذعان کرد که اشتباه کرده است.
زمانی کوتاه پس از آغاز تنظیم شکایت علیه جیانگ زمین، بهخاطر نقشی که در آزار و شکنجه داشت، یک مأمور امنیتی مانع تنظیم شکایتم شد. با او درباره دادخواهی علیه جیانگ و اینکه چگونه مردم چین فریب خوردهاند صحبت کردم. او قبلاً درباره آن چیزهایی شنیده بود و فقط میخواست به من یادآوری کند که این کار را به دیگران تحمیل نکنم. دریافتم که هیچ چیز اتفاقی نیست، حتماً به تزکیهام مربوط میشود. به خودم یادآوری کردم که توجه بیشتری به سخنان و اعمالم داشته باشم و بهدرون نگاه کنم.
روزی دیگر، وقتی تازه به فرودگاه رسیده بودم، گفتند که کنسولگری چین از ما شکایت کرده و ما تحتنظر بودهایم. از آن به بعد، مشاهده کردیم که تعدادی از پرسنل فرودگاه، دیگر رفتار دوستانه ندارند و از ما فاصله گرفتهاند. همچنین حوادثی نشان میداد که کنسولگری افرادی را برای تحتنظر قرار دادن ما به آنجا فرستاده بود. افرادی بودند که چرخدستیهای خالی را به جلو و عقب میبردند و سایرین مکرراً تظاهر میکردند که مسافر هستند.
یک بار، به شخصی که مشغول هل دادن چرخدستی خالی بود نزدیک شدم: «میدانم که به اینجا آمدید تا ما را تحتنظر داشته باشید. درک میکنم که این شغل شما است، به این شغل احتیاج دارید تا مایحتاج خانوادهتان را تأمین کنید، اما این در حوزه قضایی آلمان است. شما قوانین محلی را نقض میکنید.» با او درباره فالون گونگ صحبت کردم و از او خواستم که به کنسولگری بگوید که نهتنها ما ، بلکه همچنین آلمانها از طرز فکر آنها آگاه هستند. از آن به بعد، به ندرت احساس میکردیم که ما را تحتنظر دارند.
این واقعیت را درک کردهام که فرودگاه مکانی است که میتوانم وابستگیهایم را رها کنم. در اینجا اغلب با آشنایان، همکاران و بستگانشان برخورد کردهام. آنها همچنین همسرم را میشناسند. در ابتدا، سعی میکردم از آنها دوری کنم، اما بعداً دریافتم که این کار اشتباهی است. اما هنوز افراد بسیار دیگری نیز وجود دارند که ترجیح میدهم با آنها در فرودگاه برخورد نکنم.
استاد بیان کردند:
«شاید در آینده درست در مقابل کسی که کمتر از همه میخواستید آبرویتان پیش او برود، دو بار به صورت شما سیلی زده شود و این برای این است که دیده شود چگونه از عهدۀ آن برمیآیید و دیده شود که آیا میتوانید آن را تحمل کنید.» (جوآن فالون)
میدانم که افکار بشری بسیاری دارم که لازم است رها کنم، مانند ترس از سختیها، ترس از دست دادن آبرو، اعتباربخشی به خود و محافظت از خود و بسیاری از خصوصیات دیگر. شکاف بزرگی میان الزام استاد، خودم و سایر همتمرینکنندگان وجود دارد. بنابراین این فرصت تزکیه را گرامی میدارم. آن وابستگیهایی را که باید رها کنم آشکار میکند و بهخاطرم میآورد که در تزکیه کوشا شوم ، همیشه بهدرون نگاه کنم، یک تزکیهکننده واقعی شوم، سه کار را انجام دهم و ارزش عنوان: «مرید دافای دوران اصلاح فا» را داشته باشم.
(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافای نیویورک 2017)