(Minghui.org) درطول شیوع بیماری تب برفکی در بهار 2010، چند هزار خوک در یک مزرعه خوک در هنان مردند. این سبب مشکلات مالی برای فروشندگان محلی غلات شد که ذرت مورد نیاز این مزرعه را تأمین میکردند. ازآنجا که این مزرعه به ذرت کمتری نیاز داشت، بازار ذرت دچار ضرر شد.
این مزرعۀ خوک برای جبران بخشی از ضررهایش اعلام کرد که فروشندگان ذرت پس از اینکه پنجمین بار کامیون خود را تحویل دادند، پول اولین کامیون ذرت خود را دریافت خواهند کرد. این مزرعه هزاران یوآن به فروشندگان ذرت بدهی داشت.
یک فروشنده ذرت به نام چن، در طول شیوع این بیماری متحمل هیچ خسارتی نشد و تمام پولی که طلب داشت، به او پرداخت شد. سایر فروشندگان علتش را درک نمیکردند. چن میدانست که این پاداش کارهای درستش و دنبال کردن پیشنهاد همسرش است.
چن در حومه یک شهرک زندگی میکند. او از مزارع محلی ذرت میخرد و آن را به مزرعه خوکها میفروشد.
خانمی در مزرعه خوکها که مسئول دریافت ذرت از تحویلدهندگان بود، مسئول بررسی کیفیت و وزن و پرداخت وجه برای ذرت خریداری شده نیز بود. فروشندگان متوجه شده بودند که او توجه زیادی به کنترل کیفیت ندارد، بنابراین بهتدریج کیسههای خاک را قاطی کیسههای ذرت کردند. آنها به بار هر کامیون دو کیسه خاک اضافه میکردند. ذرت بدون اینکه مورد بررسی قرار بگیرد، دریافت میشد و فروشندگان از این بابت خوشحال بودند.
در ابتدا، چن نیز کیسههای شن را قاطی بار ذرتش میکرد. همسرش که فالون گونگ را تمرین و اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال میکند، به او توصیه کرد: «چیزی قاطی ذرت نکن. این کاری غیراخلاقی است و ما نباید این کار را انجام دهیم! بدون ازدست دادن، چیزی بهدست نمیآید. اگر درستکار باشیم و اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را دنبال کنیم، پاداش خواهیم گرفت. اگر فریبکارانه عمل کنیم، با مجازات مواجه خواهیم شد.»
چن به همسرش خندید و گفت: «من فروشندهام و کار میکنم تا پول دربیاورم. این ربطی به اصول دافا ندارد. تو دافا را تمرین کن. من هم مراقب کسبوکارم هستم. در کار من دخالت نکن.»
چن به اضافه کردن شن در بار ذرتش ادامه داد و آن را به مزرعه خوکها تحویل میداد. هنگامی که بار بعدی ذرتش را تحویل داد، دو کیسۀ ذرت محاسبه نشد. او ناراحت بود و گفت: «این اتفاقی بود که من دو کیسه خاک به بارم اضافه کردم و دقیقاً دوکیسه از ذرت را ازدست دادم. درواقع چیزی بهدست نیاوردم.»
وقتی این جریان را برای همسرش تعریف کرد، او گفت: «این اتفاقی نیست. آسمان درحال تماشای ما و گفتن این است که نباید کارهای غیراخلاقی انجام دهی. خاک را با ذرت قاطی نکن.»
چن موافقت نکرد و با اصرار گفت: «ضرر آن دو کیسه بهخاطر مدیریت ضعیف در خالی کردن بار بود. مطمئن خواهم شد که دفعه بعد تمام کیسهها با دقت خالی شوند، بنابراین پاره نخواهند شد.»
دفعه بعد چن خودش کامیون را بار زد و مطمئن شد که تمام کیسهها محکم بسته شده باشند. فکر میکرد این دفعه هیچ کیسهای را از دست نخواهد رفت. در مسیرش به سوی مزرعه، لاستیک کامیونش پنچر شد. لاستیک جدید، کمی بیشتر از 400 یوآن (60 دلار) برایش هزینه داشت که معادل قیمت دو کیسه ذرت بود.
وقتی درباره آن فکر کرد، احساس کرد احتمالاً گفتههای همسرش درست است، بنابراین تصمیم گرفت دیگر کیسههای شن را قاطی کیسههای ذرت نکند. خانم مسئول در مزرعه خوکها متعاقباً متوجه شد که چن درستکار و متفاوت از سایر فروشندگان است.
درستکاری چن در زمینه دیگری نیز آن خانم را تحت تأثیر قرار داد. چن معمولاً هر بار 6000 کیلوگرم ذرت، بار کامیون میکرد. یک روز هوا ابری بود، بنابراین او کامیونش را کمتر بار زد. وقتی به مزرعه خوکها رسید، آن خانم به چن گفت: «احتیاجی به وزن کردن بار نیست. میدانم که 6000 کیلوگرم است. برو و بارت را خالی کن.»
چن توصیه همسرش را بهخاطر آورد و گفت: «این بار کمتر بار زدهام. لطفاً آن را وزن کنید.»
وزن بار کامیون 5000 کیلوگرم بود. آن خانم تحت تأثیر درستکاری چن قرار گرفت و گفت: «1000 کیلو کمتر بود و رئیس پولش را از حقوق من کم میکرد. شما خیلی درستکار هستید! در چینِ امروز افراد زیادی مثل شما وجود ندارند. واقعاً شما را تحسین میکنم. امروز تمام طلبتان را به شما پرداخت میکنیم. از حالا به بعد، پول هر بارتان بلافاصله به شما پرداخت میشود.»
مدت کوتاهی پس از این جریان، بیماری تب برفکی که در بالا شرح داده شد، شیوع پیدا کرد. فروشندگانی که خاک را قاطی ذرت میکردند، دچار ضررهای مالی بزرگی شدند، اما چن از این مصیبت جان سالم بهدر برد.
چن تحت تأثیر این رویداد، همسرش را که تمرینکننده فالون دافا است، بهتر درک و بیشتر از او حمایت میکند.