(Minghui.org) گفتهای وجود دارد: «جابجا کردن یک کوه از تغییر دادن قلب افراد آسانتر است.» با این حال از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، شخصیت عصبیام را تغییر دادهام.
من جوان و زیبا بودم و همیشه در هنگام بروز اختلافات با شوهرم هر کاری که دلم میخواست را انجام میدادم. یک روز صبح بعد از اینکه با او دعوا کردم، به طبقه پایین آمدم که به محل کارم بروم. هنوز ناراحت بودم، بنابراین به طبقه بالا برگشتم تا جر و بحث را بهپایان برسانم. حتی نگران کارم نبودم. شوهرم یکبار بیان کرد: «در خانوادههای دیگر، دستورات شوهر اجرا میشود، در خانواده ما برعکس است!»
بعد از شروع تمرین فالون دافا به خودم گفتم که برطبق اصول راهنمای حقیقت، نیکخواهی، بردباری رفتار کنم. بهتدریج مشاجره با شوهرم را کنار گذاشتم. حتی زمانی که از من انتقاد میکرد، اول به فکر جواب دادن میافتادم و بعد بخاطر میآوردم که باید عصبانیتم را کنترل کنم.
زمانی که 26 ساله بودم، تمرین فالون دافا را شروع کردم و اکنون 20 سال از آن زمان گذشته است. قبل از تمرین، اغلب مجبور بودم بخاطر هایپرپلازی سینهام (بزرگ شدن بافت بهعلت تولید مثل بیرویه سلول) تحت درمان الکتروتراپی در بیمارستان قرار بگیرم. پول زیادی را خرج کردم اما درمان نشد. شبها اغلب بهدلیل کمر درد بیدار بودم. زمانی که در ژوئن 1997 تمرین فالون دافا را شروع کردم، کمردردم ناپدید شد. سپس برای معاینه به بیمارستان شماره 5 شنیانگ رفتم و پزشک به من گفت: «تودهها از بین رفتهاند.»
شوهرم شاهد این تغییرات شگفتانگیز در وضعیت سلامتی و خلق و خویام بوده است. در حال حاضر زندگی خانوادگیمان شاد است و او راضی و خشنود است. او به دافا و استاد لی- بنیانگذار و معلم فالون دافا احترام میگذارد.
شوهرم خوشنویسی را دوست دارد. زمانی که درنظر داشت پروژه بعدیاش را شروع کند، به فکر رشد و بهبودهایی افتاد که در من مشاهده کرده بود و تصمیم گرفت که کتاب اصلی فالون دافا جوآن فالون را رونویسی کند. در طول این روند، اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری دافا نیز بر شوهرم تأثیر گذاشت.
یک روز در بهار سال 2005 شوهرم با دوچرخهاش به دیدن مادرم رفت. ماشینی به او برخورد کرد و به هوا پرتاب شد و این تصادف فرورفتگی بزرگی را روی ماشین باقی گذاشت و مسافران داخل ماشین همگی وحشتزده شدند.
شوهرم بعداً به من گفت که اولین فکری که به ذهنش خطور کرده این بود: «من پول اخاذی نخواهم کرد. او بهسرعت بلند شد و هیچ احساس دردی نداشت. فکر کرد که این شگفتانگیز است و میدانست که دافا از او محافظت کرده است.
راننده ترسیده بود و به او پیشنهاد پول داد. شوهرم رد کرد وگفت که حالش خوب است. راننده اصرار کرد و بنابراین شوهرم 100 یوآن از او قبول کرد تا هزینه تعمیرات دوچرخهاش را بپردازد. ما بعداً از یکی از ناظران حادثه شنیدم که همگی شوهرم را انسان خوبی درنظر گرفتهاند.
شوهرم مدیر یک مرکز خرید بود تا اینکه بسته شد. سپس در اتاق مُراسلات شرکت بزرگی استخدام شد. مأموران گشتزنی از اداره پلیس اطراف اغلب به این اتاق مراسلات میرفتند تا استراحتی بکنند. یک روز شوهرم از مأموران پرسید که بعدازظهر آن روز قصد دارند چه کاری انجام دهند.
آنها پاسخ دادند: «ما در حال نظارت و سرکشی در این مناطق هستیم، منتظریم که تمرینکنندگان فالون دافا را دستگیر کنیم.»
شوهرم پاسخ داد: «فالون دافا به افراد میآموزد که از حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنند، چه چیز اشتباهی در ارتباط با آن وجود دارد؟» سپس درباره اینکه چقدر دافا شگفتانگیز است با آنها شروع به صحبت کرد. هردو مأمور گفتند: «ما میدانیم که آن حقیقت دارد، تمایلی نداریم که آنها را دستگیر کنیم. این شغل ماست.»
ازآنجا که شوهرم از دافا دفاع میکرد، بخت و اقبال خوبی نیز دریافت کرد. او در محل کار، اغلب به کارکنان در تعمیر تجهیزات الکتریکی کمک میکرد. همه او را فردی خوشقلب و درستکار درنظر میگرفتند. یک روز یکی از مسئولین ارشد شوهرم را به بازدید از شرکتی بزرگ برد تا یادبگیرد که چطور از خودروهای خدماتی نگهداری کند. سپس در همان محل استخدام شد!
شوهرم در آن زمان 50 ساله بود با این حال به او یک شغل تمام وقت با درآمد خوب داده شد. یک فارغالتحصیل دانشگاه باید از ارتباطاتش استفاده کند تا شغلی را در شرکتی مانند این بیابد.
شوهرم باور داشت که آن اتفاق نیز یک معجزه است. بعد از شروع به کار درآنجا، تعدادی از تجهیزات وارداتی را تعمیر کرد و موجب صرفهجویی بسیاری در هزینههای شرکت شد. کارش تیم مدیریتی را بهشدت تحت تأثیر قرار داد!
در عرض چند سال، توانست که با حقوق بازنشستگیِ خوب بازنشسته شود و دیگر مجبور نیست برای بقیه زندگی نگران وضعیت مالیاش باشد. او گفت این بخت و اقبال خوبی است که فالون دافا بهارمغان آورده است.
شوهرم به عموم اعلام کرد: «من بیشتر از همه، تمرینکنندگان فالون دافا را تحسین میکنم. باوجود این حقیقت که آنها شدیداً تحت آزار و شکنجه قرار دارند، هنوز بر باور خود پابرجا باقی ماندهاند.» او همچنین معلم فالون دافا را مورد تحسین و تمجید قرار میدهد و هر سال نوی چینی به افتخار ایشان عود روشن میکند. او حقیقتاً پاکی و خلوص دافا و فوقالعاده بودنش را تجربه کرده است!