(Minghui.org) درود استاد محترم. درود همتمرینکنندگان!
با فکر کردن به مسیر تزکیهام در بیش از ده سال گذشته، تمایل دارم که بهطور مختصر به معلم گزارش بدهم و آن را با همتمرینکنندگان بهاشتراک بگذارم.
یک رابطه تقدیری و کسب دافا
قبل از اینکه در سال 1994 از دانشگاه فارغالتحصل شوم، بهطور اتفاقی نسخهای از کتاب فالون گونگ به دستم رسید. آن سال استاد به جینان آمدند که فا را آموزش دهند. هم اتاقیام که عضو انجمن چیگونگ جینان بود، به استقبال استاد رفت و به سخنرانیهای ایشان گوش داد. من کتاب فالون گونگ را از او دریافت کردم و برایم بسیار جالب بود.
بعد از آن برای کار به پکن رفتم. افسوس که گرچه به مدت هفت سال آنجا زندگی کردم، اما هرگز با تمرینکنندهای ملاقات نکردم. بنابراین هرگز در هیچ مطالعه گروهی فا یا محل تمرینی شرکت نکردم. به همین دلیل اگرچه با دافا آشنا شده بودم، در آن زمان تزکیهکننده نشدم.
ابتدا برای یک شرکت روزنامه مستقل و سپس برای یک شرکت اینترنتی بزرگ کار کردم. هیچکدام از این شرکتها وابسته به کمیته حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) نبودند و چون بهندرت تلویزین تماشا میکردم، کمتر در معرض تبلیغات منفی ح.ک.چ درباره فالون گونگ از طریق رسانههای دولتیاش قرار گرفتم.
در سال 2001 خانوادهام به کلگری مهاجرت کردند. زمانی که وارد شدیم یک خانواده به ما کمک کردند بنابراین ما نیز روش معنوی آنها را دنبال کردیم.
در سال 2003، شروع به خواندن روزنامه اپک تایمز کردم و از آن بسیار لذت میبردم. دیدم که در آن نوشته بود: «در این دوران سخت اگرکسی اپک تایمز را بخواند، میتواند آگاه و روشنفکر باقی بماند،» و فکر میکردم که آن کاملاً درست است. در سال 2004 زمانی که اپک تایمز شروع به انتشار نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست کرد، آن برایم خیلی جالب بود و آن را برای اعضای خانوادهام پرینت گرفتم. زمانی که اپک تایمز گفت که افراد باید از حزب، لیگ جوانان، پیشگامان جوان خارج شوند، خیلی خوشحال شدم و از لیگ جوانان و پیشگامان جوان خارج شدم.
در بهار 2006، همسرم دچار عود علائم خفیف ضربه مغزی شد. زمانی که نتوانست آن را تحمل کند به من گفت که میخواهد فالون گونگ را تمرین کند. این اولین بار بود که فالون گونگ را در اینترنت جستجو کردم. اطلاعات تماس تمرینکنندگان در کلگری را یافتم و با آن شماره تماس گرفتم. شخصی که پاسخ داد، غربی و اندکی چینی بلد بود. بلافاصله بعد از آن، یک تمرینکننده محلی برایم کتابهای دافا، ویدئوی سخنرانیهای فای معلم و یک دیویدی آموزش تمرین فرستاد. بنابراین برای اولین بار در زندگیام، جوآن فالون را خواندم. همانطورکه آن را میخواندم، بخاطرآوردم که قبلاً با فالون گونگ آشنا شده بودم و یک تمرینکننده دافا بودم. زمانی که با سخنان معلم درباره «فقط یک راه تزکیه را تمرین کردن» آشنا شدم، تصمیم گرفتم از روشی که تمین میکردم خارج شوم. برای من هیچ مانعی در خارج شدن از روش تمرین دیگر و بازگشت به دافا وجود نداشت. کل خانوادهمان شروع به کسب فا کرد. ما از استاد بخاطر نجات مرحمتآمیزشان سپاسگزاریم.
زمانی که برای اولین بار فا را کسب کردم، نمیدانستیم که چطور تزکیه کنیم، ما همچنین به معلم و دافا کاملاً باور نداشتیم. زمانی که در حال تماشای ویدئوی سخنرانی فای استاد در گوانگجو بودم، پسر چهارسالهام در حال بازی در اتاق نشیمن بود. او در حین بازی گوش میکرد و اصرار داشت که یک تمرینکننده است.
سپس زمانی که تب کرد و ما از او خواستیم که دارو مصرف کند، او اصرار کرد که تمرینکننده است و دارو مصرف نخواهد کرد. او فا را زمانی که چهار سال داشت کسب و همراه ما نسخه چینی جوآن فالون را چندبار مطالعه کرد. زمانی که 11 سال داشت، یکی از اعضای گروه مارش تیان گوئو شد.
اعتباربخشی به فا
همراه با سایر تمرینکنندگان شروع به اعتباربخشی به فا کردم و همزمان برای گروه رسانه جلسات آموزشی برگزار میکردم. علاوه بر سابقه شغلیام در روزنامه همچنین انجام کسب و کار از طریق اینترنت، بهعنوان فروشنده و ارتباط با مشتری، در یک بانک بزرگ کانادایی تجربیاتی در زمینه برنامهریزی سرمایهگذاری و فروش کسب کرده بودم. به همین دلیل سایر تمرینکنندگان فکر کردند که میتوانم به مدیریت رسانه کمک کنم، بنابراین برای برخی کارهای آموزشی دعوت شدم.
اولین بار سال 2007 بود. در آن زمان من و همسرم صاحب سه کودک خردسال بودیم و کارهای خانه زیاد بود. وقتی اولین آموزش آغاز شد، همسرم با من تماس گرفت و گفت که پسرمان دچار گوشدرد شده است و باید فوراً به خانه بروم. در آن زمان، یکی از تمرینکنندگان قدیمی در جلسه آموزشی به من گفت که این مداخله نیروهای کهن است و از همه خواسته بود تا افکار درست بفرستند که آن را پاکسازی کنند. در آن زمان، من کاملاً درک نکردم، اما به طرز معجزه آسایی، زمانیکه به خانه رسیدم، گوشدرد پسرم از بین رفته بود.
بهدلیل اینکه تمرینکنندگان زیادی در کلگری وجود نداشت و فقط تعداد کمی انگلیسی صحبت میکردند، از سال 2007 که به جلسه بزرگ مطالعه گروهی فا پیوستم، هماهنگکننده تیم فروش شن یون بودهام.
در سال 2009 بهمنظور تبلیغ شن یون، تصمیم گرفتم که به یک باشگاه خصوصی بسیار سطح بالا در کلگری بپیوندم. از طریق توصیۀ فردی بسیار مهم، بعد از اینکه مصاحبه را گذراندم، هزینه سالانه چند هزار دلاری را پرداخت کردم و تبدیل به اولین عضو چینی این باشگاه شدم. اعضای این باشگاه خصوصی شامل تعدادی زیادی از نمایندگان مجلس و رؤسای شرکتها بودند. راهپیمایی استامپد توسط این باشگاه شروع شد. بعد از اینکه به آن پیوستم، من و سایر تمرینکنندگان بهمنظور تبلیغ شن یون، برای اولین سال نوی چینی در این باشگاه برنامهریزی کردیم. برخی رقص شیر انجام دادند در حالی که برخی دیگر فرهنگ چینی باستانی را معرفی کردند و سپس شنیون را تبلیغ کردند. در پایان، اعضای این گروه اتوبوس بزرگی کرایه کردند و برای دیدن شن یون آمدند.
سال بعد معاون بخشم را دعوت کردیم که برای دیدن شن یون بیاید. او بسیار لذت برد و بعداً نزد من آمد و پرسید چه کاری میتواند برای شن یون انجام دهد. گفتم که امیدوارم بتواند در ارتباط با جذب حمایت مالی کمک کند. او مرا به مدیری ارجاع داد که مسئول حمایتهای مالی بود.
زمانی که به دیدنش رفتم، آن شخص از قبل یک پاکت به همراه یک چک داخل آن آماده کرده بود. او همچنین به من گفت که آنها هرساله بیش از 50 هزار فرم درخواست حمایت مالی دریافت میکنند. اما این چیزی بود که توسط رئیس یا معاونش سفارش شده بود، آنها همواره بیشترین تلاش خود را میکردند که از آن حمایت کنند. سپس آن پاکت را به من داد. من حقیقتاً قدردان قدرت و توانی بودم که معلم به من بخشیدند.
سال بعد، همان بانکی که در آنجا کار میکردم حامی مالی نمایش شن یون شد. بعد از دیدن شن یون، معاونی که از ما حمایت کرده بود به معاون منطقه ارتقاء رتبه یافت.
روند انجام کارها نیز روندی از تزکیه است. یکسال مسئول هماهنگی برنامه بازاریابی و تبلیغات شدم. یکبار بعد از مطالعه گروهی که با شرکت تعداد زیادی انجام شد، بحث و گفتگویی درباره شن یون داشتیم. ازآنجاکه تمرینکنندهای فرصت شرکت در بحث را پیدا نکرد، ناراحت شد و سعی کرد از ما ایراد بگیرد. در مقابل همه برسرم فریاد زد و ما در نهایت وارد جر و بحث شدیم. بعد از ترک آنجا، در مسیر خانهام، هنوز نمیتوانستم خودم را آرام کنم. صبح روز بعد، زمانی که شروع به مطالعه فا کردم، بهطور اتفاقی با بخش مرتبط با رشد شینشینگ مواجه شدم و اینکه چطور فرد به چهار طریق کسب میکند. بلافاصله خودم را آرام کردم و شروع به نگاه به درون کردم. آیا من سعی داشتم که بین تمرینکنندگان تفاوت قائل شوم و او را در بحث شرکت ندهم؟ بعد از اینکه متوجه خشم و رنجشم شدم فای معلم به ذهنم خطور کرد:
«يک شخص پليد از حسادت زاده ميشود.
با خودخواهي و خشم، درباره بيعدالتيهايي که برايش پيش ميآيد گله و شکايت ميکند.
يک شخص خيرخواه هميشه قلبي از شفقت و نيکخواهی دارد.
بدون هيچ نارضايتي و نفرت، سختيها را با شادماني و مسرت تحمل ميکند.
يک شخص روشنبين هيچ وابستگي ندارد.
در سکوت، مردم دنيا را که توسط خيال باطل گمراه شدهاند نظاره ميکند.» («قلمروها» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
حسادتم، ذهنیت خودنمایی، رقابتجویی و قلب پر از گله وشکایتم را رها کردم. با رشد شینشینگم، کارها خیلی هموارتر جلو رفت. بعدها وقتی او را دیدم، هیچ احساس بدی نداشتم و هنگام انجام امور با یکدیگر بهخوبی همراه و هماهنگ شدیم. در واقع این مشکل طرف مقابل نبود، بلکه در عوض مشکل درون خود من نهفته بود. در تزکیه مهم نیست که حق با چه کسی است یا چه کسی اشتباه میکند- مسئولیت من این است که به درون نگاه کنم و وابستگیهای خودم را پیدا کنم و آنها را ازبین ببرم.
استاد بیان میکنند:
«بهعنوان یک تزکیهکننده
فرد همیشه باید بهدنبال اشتباهات خود باشد
این مؤثرترین راه برای رها شدن از وابستگیها است
هیچ راهی برای گریز از سختیها نیست، بزرگ یا کوچک
[درطول یک تضاد، اگر بتوانید به یاد بیاورید]:
«حق با اوست،
و من اشتباه میکنم،»
چه چیزی برای جر و بحث وجود دارد؟»
(«حق با چه کسی است، چه کسی اشتباه میکند» از هنگ یین 3)
از آن زمان به بعد، احساس راحتی کردم و حقیقتاً زیبایی نگاه به درون را احساس کردم.
آموزش فروش برای اپک تایمز را شروع کردم، سپس نماینده فروش نیمه وقت برای اپک تایمز کلگری شدم. مدیریت تیمی متشکل از چند نماینده فروش جدید را به عهده گرفتم. سال 2010 زمانی که مبارزات انتخاباتی شهرداری آغاز شد، من به همراه چند تمرینکننده دیگر مشغول کار بر روی گرفتن تبلیغات از سه نامزد نهایی بودیم. موفق شدیم که از دو نفر از آنها تبلیغات بگیریم. در پایان، یکی از آنها برنده شد. بعد از اینکه انتخاب شد، موافقت کرد که با رسانهمان مصاحبهای داشته باشد و نامه تبریکی برای نمایش شن یون نوشت.
با درک عمیقتر از رسانه اپک تایمز، از سال 2009 شروع به فروش آنلاین در فروشگاه آنلاین اپک تایمز کردم. برای اولین بار احساس کردم که استاد به من قدرت بخشیدند. وقتی که در حال آموزش بودم، فقط یادداشتی چند خطی در مقابلم داشتم. هنگامی که شروع به صحبت کردم، خیلی خوب پیش رفت. پس از اتمام آموزش، فروشها بازخورد مثبتی داشت. متوجه شدم که به عنوان ذرهای از دافا، مانند یک دستگاه ضبط عمل کردم. پس از آنکه تجارب سطح بالای فروش را از طبقات بالای جامعه آموختم، ترغیب شدم که با سایر تمرینکنندگان به اشتراک بگذارم، و همه آنها از آن بهره مند شدند. معلم از شما بخاطر اینکه یکبار دیگر به من توان بخشیدید سپاسگزارم!
تبلیغ شن یون در میان طبقات بالای جامعه
به لطف نظم و ترتیب نیکخواهانه استاد، در سال 2011 از کلگری به تورنتو نقل مکان کردم و یک بانکدار خصوصی شدم. یکی از تمرینکنندگان تورنتو به من گفت که دستیابی به این سطح در میان طبقات بالای جامعه، نوعی اعتباربخشی به فا است. بانکداری خصوصی ارائه دهنده مشاوره حقوقی، برنامهریزی مالیاتی، امور مربوط به ارث و میراث و سایر خدمات جامع و با کیفیت بالا است.
با توسعه شغل جدید، مشکلات و آزمونهایی نیز پیش آمد. از آنجا که مجبور بودم از ابتدا شروع کنم، کار سادهای نبود. طولی نکشید که معاون به من اطلاع داد که فقط میتوانستم مناطق خارج از جامعه چینی را بررسی کنم. فکر کردم که بانکم به دلیل قدرتم در بازار چین، مرا از غرب به تورنتو منتقل کرده است. دلیلی که آنها این تصمیم را گرفتند این بود که قبلاً یک بانکدار خصوصی چینی وجود داشت. معاون که رابطه شخصی خوبی با من داشت به منظور کمک به او در توسعه کسب و کارش، تصمیم گرفت که مرا مسئول رسیدگی به بازار غربی کند. دانستم که زمان آزمایشم فرارسیده است.
اگرچه تصمیم خیلی منطقیای نبود، اما هیچ چیزی اتفاقی نیست. احتمالاً به ارتقاء مهارتهایم در برخورد با طبقات بالای جامعه و آشنا شدن با افراد بیشتر ارتباط داشت. خودم را مطابق با استانداردهای حقیقت، نیکخواهی، بردباری حفظ کردم.
«انجام دادن، اما بدون در طلب بودن-
پیوسته در دائو مستقر.» («در دائو» از هنگ یین)
برطبق آنچه که استاد به ما آموختند، کل جامعه محیط تزکیه ماست.
گله و شکایت نکردم، بلکه درعوض خودم را مطابق با استانداردهای یک تمرینکننده نگه داشتم. با جدیت خودم را برای همه چیزهایی که باید بگویم آماده کردم، هر شعبهای که به من اختصاص داده میشد و همچنین دفاتر وکالت را پوشش دادم. من با شرکتهای حسابداری ارتباط برقرار کردم و کانالهای خود را ایجاد کردم. بانکهای تجاری در زمان مناسب مشتریان را به من ارجاع میدادند. من نیز به دلیل مهربانی و درستکاریام، از سوی سایر همکاران مورد تحسین قرار گرفتم. به تدریج کانالهای خود را ایجاد کردم. مشتریانم نیز به تدریج دوستان خود را به من ارجاع میدادند.
تعداد مشتریانم بهتدریج زیاد شد. در طبقات بالای جامعه، ارتباطات اجتماعی بسیار زیادی بین خانوادهها وجود دارد. من با همسرم که او نیز یک تمرینکننده است، شروع کردیم مشتریانم را به مهمانیها دعوت کنیم. بایکدیگر بهخوبی همکاری کردیم تا حقایق را روشن کنیم و نتایج خوبی بدست آوردیم. در پنج سال بعدی کسب و کار جدیدم رونق گرفت و رتبه بالایی در سراسر کشور در این صنعت کسب کردم. یکبار دیگر معجزه دافا و قدرت معلم را احساس کردم.
میدانم که معلم چنین شرایط کاری را برایم نظم و ترتیب دادند که در میان طبقات بالای جامعه به فا اعتبارببخشم و موجودات ذیشعور بیشتری را نجات دهم. هرسال زمانی که شن یون میآید، تعداد زیادی بلیط میخرم و مشتریانم را دعوت میکنم که بیایند و از این نمایش دیدن کنند. اگرچه آنها افراد موفقی هستند، اما خوشبختی واقعی برای آنها این است که به دیدن این نمایش بیایند و شن یون را تماشا کنند و نجات یابند!
چند سال پیش، یک مشاور سرمایهگذاری را که در حرفه خود بسیار سطح بالا و کارش مدیریت دارایی بود به شن یون معرفی کردم. آن خانم مشاور بسیار موفقی است و تیمش موفق شده بود که نیم میلیارد سرمایهگذاری را مدیریت کند. او خودش کارآفرین موفقی است. یکبار او نیم میلیون دلار را به بیمارستانی اهداء کرد. واقعاً امیدوار بودم که مشتریانش را دعوت کند.
او را دعوت کردم که بیاید و نمایش را ببیند. در آن زمان نمایش تورنتو خاتمه یافته بود، بنابراین او را دعوت کردم که نمایش در بوفالو را تماشا کند. او به آنجا رفت. یک تمرینکننده محلی به من گفت که او با ماشین لیموزین به نمایش آمد و افراد محلی فکر میکردند که او یکی از ستارگان فیلم است. بعد از دیدن شن یون با او مصاحبه کردند و بازخورد بسیار مثبتی ارائه کرد. سال بعد، او 40 بلیط خرید تا مشتریانش را برای نمایش تورنتو مهمان کند. مشتریانش نیز از آن لذت بردند. او نهتنها تقوای عظیمش را در بُعدهای دیگر افزایش داد، بلکه در این بُعد نیز بخت و اقبال خوبی دریافت کرد. در عرض سه سال، کسب و کار و داراییهای سرمایه گذاریاش به یک میلیارد دلار افزایش یافت و او یکی از موفقترین مشاوران مدیریت سرمایهگذاری در کانادا شد.
در ماه مه سال 2016، به کار دیگری منتقل شدم و به مشاور سرمایهگذاری در بخش مدیریت دارایی بانک تبدیل شدم. برای یک فرد جدید، این کار بسیار سخت و دشوار است. اما با شبکهای که تاسیس کردهام و سابقه خوبم در بانکداری خصوصی، در این نقش پیشرفت زیادی کردهام. طولی نکشید که زمان تبلیغ شن یون فرارسید.
در گذشته من فقط یک کارمند بانک بودم و مشتریان را دعوت میکردم که به دیدن شن یون بروند. امسال محل پذیرشی برای مهمانان ویژه که مشتریان و شرکای خودم بودم راهاندازی کردم و از آنها دعوت کردم که شن یون را ببینند. امسال این فعالیت در سالن تئاتر چهار فصل خیلی موفق بود. با تمرینکنندگان دیگر کار کردم و 50 مشتری را دعوت کردم. ما بلیطهایی را برای صندلیهای ویژه در طبقه دوم برای آنها خریداری کردیم. ما همچنین قبل از نمایش یک مراسم پذیرایی از مهمانان ویژه برگزار کردیم. بعد از نمایش توانستم با دو نفر از مشتریانم ملاقات کنم. در گذشته من و همسرم سعی کرده بودیم که آنها را متقاعد کنیم که از حزب خارج شوند اما آنها تمایلی نداشتند و به من گفتند که هنوز در چین کسب و کار دارند. اما این بار آنها هردو از ح.ک.چ و سازمانهای وابستهاش خارج شدند. آنها از من خیلی تشکر کردند و شادی نجات یافتن موجودات توسط دافا را حقیقتاً تجربه کردم.
چالشهایی در تزکیهام در رابطه با شغلم نیز تجربه کردهام. مشتریانی که به آنها خدمترسانی میکنم بهطور متوسط صاحب داراییهای میلیونی هستند. گاهی اوقات این امر وابستگیام به نفع شخصی را آشکار میکند. از آنجا که کار من یک پروژه تمام وقت دافا نیست، می توانم خودم را در محیطی برای تزکیه بهبود بخشم، مطمئن میشوم که به مطالعه فا روزانهام ادامه دهم و هوشیار و آگاه باقی بمانم. شغل من فرصتی برای تزکیه است که استاد برایم فراهم کردهاند. من واقعاً این فرصت را گرامی میدارم. من از هیچ کسی در تزکیهام دنبالهروی نمیکنم، چراکه باید مسیر خودم را بپیمایم.
(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه فالون دافا کانادا 2017)