(Minghui.org) بهدلیل تمرین فالون دافا، کارم را رها کردم و در یک شرکت جدید شغل دیگری پیدا کردم. در طول 8 سال گذشته از یک کارگر ساده به سرپرست، مدیر و در نهایت مدیر برنامه ارتقاء یافتم. از این فرصت استفاده کردهام تا به اطرفیانم حقایق فالون دافا را بگویم.
شروع فروتنانه
وقتي شغل جديدم را شروع كردم مسئول تحويل اجناس بودم و ميبایست در محدودهاي به وسعت ده ساختمان به مساحت
تقریباً ۱۸۰ هزار متر مربع خدمت میکردم. تعدادی از آن ساختمانهای هفت طبقه آسانسور نداشتند. این کار در مقایسه با شغل دفتری قبلیام واقعاً سخت بود. با این حال خودم را تمرینکننده فالون دافا در نظر گرفتم و میدانستم باید هر کاری را به بهترین نحو انجام دهم.
زمانی که آرام شدم و کارم را با پشتکار انجام دادم، شرایط بهتر شد. در دفتر کار یک دستگاه تهویه هوا نصب و محیط کارم خیلی راحتتر شد. یک ماه از شروع کارم گذشته بود که بهدلیل عملکرد عالی، سرپرست دفتر شدم.
نجنگیدن برای شهرت
بهدلیل پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری، در کارم هدفمند بودم. فالون دفا ذهنم را باز و به من خرد نیز عطا کرد که باعث شد در ارزیابی دانش فنی بالاترین نمره را کسب کنم. دو سال بعد بهخاطر عملکرد خیلی خوبم به مدیر و یک سال پس از آن به مدیر برنامه ارتقاء مقام یافتم. مدیریت 40 کارمند را به عهده داشتم و از شرکت جایزه کار گروهی دریافت کردم.
همان سال نظارت بر یک پروژۀ استانی را بر عهده گرفتم که انتظار میرفت جایزه گروهی را به دست آورم اما به دلایلی اهدای جایزه برای یک سال به تعویق افتاد. یک سال بعد سرپرستم از من خواست تا روی پروژۀ جدید کار کنم. گروهم تقریباً تمام سال را به شدت کار کردند.
در پایان سال همکارانم قصد داشتند تا مرا برای دریافت جایزه معرفی کنند. چون فکر میکردم برای کار گروهی نیز جایزه دریافت خواهیم کرد، جایزه خودم را به دستیارم دادم. اما جایزه گروهی باز هم برای آن سال به تعویق افتاد. آن زمان متوجه شدم که یک تمرینکننده نباید به شهرت وابسته باشد.
حسادت
کارمند دیگری که اخیراً وارد شرکت شده، دوست رئیس بود و مدیر شد. من باید در پروژهای با او کار میکردم. با اینکه مهارت چندانی نداشت اما تمایل زیادی به امر و نهی داشت. افراد بسیاری از جمله خودم از او خوشمان نمیآمد.
برخی از همکاران بهطور خصوصی به من گفتند که بهتر از مدیر جدید هستم. خودم نیز این موضوع را قبول داشتم اما به کسی نگفتم. این مدیر گاهی من و کارم را در مقابل اعضای گروهم مورد انتقاد قرار میداد. این کار باعث ناراحتیام میشد و نمیدانستم باید چه کار کنم.
روزی در رؤیایی دیدم که این مدیر در زندگی گذشته، برادر شوهرم بوده است و در آن زمان دچار مجادلاتی بودیم. با تشخیص روابط کارمایی میانمان دیگر نسبت به او احساسات منفی نداشتم و همیشه نهایت تلاشم را کردم تا از او حمایت کنم. او که احساس کرد من از صمیم قلب کمکش میکنم، شروع به پذیرفتن حرفهایم کرد.
در حال حاضر مدیریت ملک تجاری حدود ۹۱ هزار متر مربع با مستأجران بسیاری را برعهده دارم که همیشه فرصت برای کسب درآمد بیشتر نیز داشتهام. شنیدم که میتوان هر ماه چندین هزار یوآن بیشتر درآمد داشت. اما چون به یاد دارم که تمرینکننده فالون دافا هستم، از پذیرفتن هر گونه هدیه یا رشوه اجتناب میکنم.
به علاوه همیشه نسبت به کارمندانم رفتار محترمانه و نیکخواهانهای دارم. اگر مرتکب اشتباهی شوم، آن را میپذیرم و برای حل آن مسئله با گروهم کار میکنم. آنها به من اعتماد دارند و اینطور به نظر میرسد که مرا خیلی دوست دارند. پس از اینکه درباره فالون دافا با آنها صحبت کردم، برخی این تمرین را شروع کردند و بیشترشان حزب کمونیست و سازمانهای وابسته به آن را ترک کردند.