(Minghui.org) من یک تمرینکننده 87 ساله فالون دافا و ساکن منطقه دورافتادهای در استان هونان هستم. این تمرین را از سال 1997 آغاز کردهام.
پیش از تمرین دافا به بیماریهای مختلفی مبتلا بودم که پس از شروع این تمرین همه آنها از بین رفتند. به همین دلیل با همه درباره دافا صحبت میکنم. حتی در خانهام یک مکان تمرین راهاندازی کردهام و افراد بسیاری آمدهاند تا این تمرین تزکیه را یاد بگیرند.
پس از شروع آزار و شکنجه، در روستاهای مجاور همچنان با مردم درباره دافا صحبت میکردم و برای اینکه به مکانهای بیشتری بروم یک موتور خریدم.
تبدیل مصیبتها به فرصتی برای صحبت درباره فالون دافا با مردم
یک بار از خاکریزی میگذشتم و گودال بزرگی را ندیدم. ناگهان در تلی از سبزه و شاخهها در آب گیر کردم که باعث شد موتورم روی آب بماند. فقط قدرت دافا میتوانست اینطور از من حفاظت کند.
من که به تنهایی نمیتوانستم موتور را حرکت دهم، به اطراف نگاهی کردم و یک خانم مسن را دیدم و از او تقاضای کمک کردم.
او گفت: «من بیش از 70 سال دارم. چطور میتوانم در بلند کردن چنین وسیله سنگینی کمک کنم؟»
به او گفتم نگران نباشد چرا که موجودات الهی به ما کمک میکنند. پس از اینکه تا 3 شمردیم بدون هیچ مشکلی آن را بلند کردیم.
او شگفتزده شد و گفت: «چطور موتور شما به سبکی یک دوچرخه است؟» پس از اینکه به او گفتم فالون دافا را تمرین میکنم و استاد این تمرین تزکیه به ما کمک کرد، او گفت که شگفتزده شده است و به حقایق دافا گوش داد.
قدرت دافا: درمان کاسه زانوی شکسته در عرض دو هفته
یک روز صبح در زمستان تصمیم گرفتم مطالب اطلاعرسانی دافا را به یکی از روستاهای مجاور ببرم. اما بعد از اینکه از خانه بیرون رفتم به زمین افتادم. زمانی که میخواستم بلند شوم دیدم نمیتوانم پای راستم را حرکت دهم.
وقتی به پایم دست زدم متوجه شدم که کاسه زانویم شکسته و دررفته است. فکر کردم این یک مداخله است و بهطور حتم چون تمرینکننده بودم پایم خوب میشد. با تحمل درد، زانویم را به شدت فشار دادم و کاسه زانویم جا افتاد.
پس از اینکه یک هفته در خانه تمرینات دافا را انجام داد، کتاب اصلی این تمرین، جوآن فالون را خواندم، توانستم راه بروم. دو هفته بعد قادر بودم سوار موتور شوم و به مکانهای دور از خانهام بروم تا با مردم درباره دافا صحبت کنم.
عمو موتورسوار
با اینکه 87 ساله هستم اما بهمحض اینکه سوار موتور میشوم تبدیل به مرد جوانی میشوم. در طول 17 سال گذشته به تمام روستاهای کوچک مجاور رفتهام. حالا بیشتر ساکنان آن روستاها مرا میشناسند، به من اعتماد دارند، از صحبت کردن با من و آگاهی بیشتر درباره فالون دافا لذت میبرند. آنها به من لقب «عمو موتوسوار» دادهاند.
من به درِ منازل مردم مراجعه میکنم یا زمانی که مشغول کشاورزی هستند با آنها صحبت میکنم. با همه آنها درباره دافا و دلیل آزار و شکنجه آن به دست حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) صحبت میکنم و میگویم که حزب با ماجراهای دروغین درباره دافا و افتراها میخواهد آن را نفرتانگیز جلوه دهد.
وقتی مردم با همسایههایشان دچار مجادله میشوند، من با استفاده از اصول «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» فالون دافا به حل آن کمک میکنم. مردم به حرفهایم گوش میدهند و تشکر میکنند.
آن کسانی که حقیقت را فهمیدهاند باور دارند که دافا عالی است و تمرینکنندگان مردم خوبی هستند. آنها سرشت فاسد حزب را تشخیص میدهند. حتی اعضای حزب با کمک من ح.ک.چ را ترک میکنند. آنها اغلب زمانی که مأموران دولت میخواهند آزارم دهند، کمک و از من محافظت میکنند.