(Minghui.org) نام من یانگیانگ است. در سال 2003، در شهر هانژونگ متولد شدم. وقتی سه ساله بودم علائم بیماریهایی در من بروز کرد. والدینم مرا به بیمارستان شیجینگ بردند، اما پزشکان بهرغم بررسی دقیق و کامل قادر نبودند علت بیماریام را تشخیص دهند.
در 6 سالگی، مچ دستها، زانوها و مچ پاهایم ورم کردند. پاهایم به حدی ملتهب شدند و تغییر شکل دادند که همیشه موقع راه رفتن درد شدیدی داشتم. مفاصل دستهایم بهقدری متورم شدند که نمیتوانستم بهطور معمولی انگشتانم را صاف کنم و اشیاء را دردست بگیرم. والدینم مرا به بیمارستان شیجینگ منتقل کردند و در آنجا بستری شدم تا تحت نظر و درمان پزشکی قرار بگیرم. باوجود صرف چند میلیون یوآن برای هزینههای درمان، وضعیتم تغییری نکرد.
پس از آن طولی نکشید که پوستم خشک و پوسته پوسته شد. ترکهایی عمیق مثل زخمهای باز نیز در سطح پوستم ایجاد شد. این زخمها در تماس با آب، آسیب میدیدند و حمام کردن کار فوقالعاده دردناکی بود. در مقایسه با همسن و سالهایم، کودکی لاغر و رنجور بودم.
کمی بعد از آغاز مدرسه در سال 2006، التهاب مفاصل پاهایم شدیدتر شدند و طولی نکشید که به سختی میتوانستم بایستم یا حرکت کنم. در چشم راستم علائم جدیدی ظاهر شدند و فقط میتوانستم توده نور سفیدی را ببینم. هرچه بیشتر تلاش میکردم که در بیناییام تمرکز کنم، درنتیجه اشک بیشتری جاری میشد. والدینم مجبور شدند مرا از مدرسه بیرون بیاورند تا یک بار دیگر به دنبال درمان به بیمارستان برویم. هرچند، هزینه سنگین درمان فقط دردم را کاهش میداد.
وضعیت سلامتی ضعیفم بار مالی سنگینی برای خانوادهام ایجاد میکرد. پدرم تنها نانآور خانه بود و مجبور بود بهقدر کافی درآمد داشته باشد تا خانواده چهارنفره را اداره کند. همچنین لازم بود برای برادرزادهام مقادیری شیر خشک بخرد. نگرانی وضعیت مالیمان باعث فشار زیادی بر والدینم بود.
در سال 2017، عمهام در طول سال نو به دیدنمان آمد و از شنیدن وضعیتم شوکه شد. عمهام تمرینکننده فالون دافا است، از من پرسید که آیا مایلم فالون گونگ (همان فالون دافا) را از او یاد بگیرم. عمهام در دیدارهای قبلیاش قدرتهای درمانگری دافا را برایم توضیح داده بود، تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. بنابراین به منزل عمهام نقل و مکان کردم و تمرین فالون دافا را از او یاد گرفتم.
بعد از اولین روز خواندن جوآن فالون، احساس کردم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا بدنم را پاک میکنند. آن شب در رؤیایم دیدم که استاد تعداد زیادی از کودکان را از دریاهای خروشان نجات میدهند. کابوسهای مکرری که کل ده سال گذشته تجربه کرده بودم، نیز ازبین رفتند. میدانستم که استاد مرا بهعنوان یک تمرینکننده پذیرفته بودند. من و عمهام هر روز جوآن فالون را مطالعه و سعی میکردیم که در زندگی روزانهمان اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را رعایت کنیم. دوست دارم به مقالات تبادل تجربه دافا و داستانهای فرهنگی سنتیِ وبسایتها گوش دهم. تصویرسازی در هنگ یین را نیز دوست دارم و بیشترین تلاشم را کردهام تا آن تصاویر را کپی کنم. استاد برای بالا بردن اعتمادبهنفسم و تشویقم در فعالیتهای ترسیم، لوتوسی زیبا از بُعد دیگری را به من نشان دادند.
مصمم شده بودم که کارمایم را ازبین ببرم و در انجام تمرینات سخت تلاش میکردم. اگرچه ایستادن درد غیرقابلتحملی داشت، دستهایم را خیلی کم به بالای سرم میبردم و در هر دقیقه زجرآور نگه میداشتم، حتی هنگامیکه بدون کنترل اشکها روی صورتم میریختند. بههرحال، بعد از پایان تمرینات با صحنهای شگفتانگیز از سبکبالی و آرامش پاداش داده میشدم. در طول تمرینات، هر وقت دستهایم را قسمت پایین شکم رویهم قرار میدهم، احساس میکنم که چیزی داخل شکمم میچرخد. عمهام توضیح داد که فالونی را احساس میکنم که بدنم را تنظیم میکند.
یک روز بعدازظهر، پشت دست چپم ناگهان گرمایی دردناک را احساس کردم. این حس بزودی با حس خنکی جایگزین شد. پس از بررسی، دیدم که ورم دستم بهطور ناگهانی کاهش یافته است. استاد مرتباً شروع به درمان دستهایم کردند و طولی نکشید که توانستم بدون مشکل دستهایم را بالای سرم نگه دارم.
استاد علاوه بر درمان بدنم، مرا باهوشتر نیز کردند. اکنون کارهای درسی را بهآسانی انجام میدهم که پیشتر بهسختی درک میکردم، همچنین با اعتماد بهنفس و مهارت بیشتری صحبت میکنم و مینویسم. طبق قرار، تمام هنگ یین و هنگ یین 3 را رونویسی کردهام و نوشتن دفتر خاطراتِ بهبودی فوقالعادهام از طریق تمرین تزکیه فالون دافا را شروع کردهام.
تمرین تزکیه فالون دافا سلامتیام را بازگردانده و انرژی زیادی به من ارزانی داشته است. وزنم به حد مناسب رسیده، پوستم درخشان شده است و دستها و پاهایم قوی، فرز و چابک شدهاند. برای همه اینها، با تمام وجودم از استاد قدردانی میکنم!