(Minghui.org) اِوا ماری سالها تمرینی معنوی متعلق به یک مدرسه ژاپنی را انجام و حتی آن را به دیگران آموزش میداد. روزی در سال 1997 در حالی که در مدیتیشن نشسته بود فکری بهوضوح در ذهنش پدیدار شد: «چه کار میکنی؟ راه دیگری برای ارتباط برقرار کردن با خدا وجود دارد.» اوا ماری که احساس کرد این پیغام واقعی است، تصمیم گرفت پس از سالها تمرین، آن مدرسه معنوی را رها کند.
او تمام شاگردانش را دعوت کرد و صادقانه به آنها گفت که دیگر به تمرین در آن مدرسه معنوی ادامه نخواهد داد چرا که دیگر باور ندارد آن مسیر درستی باشد. در نتیجه درآمد اولیهاش بهطور ناگهانی متوقف شد.
او با بازنگری این واقعه در 20 سال پیش گفت: «من تمام تمرینهای معنویام را متوقف کردم و دیگر درآمدی نداشتم. نمیدانستم راه درست کجا است و حالا باید چه کار کنم. احساس کردم هیچ چیز و هیچ جایی برای رفتن ندارم.»
زمانی که 32 ساله بود تصمیم گرفت روانشناسی بخواند. او مشتاق بود تا بفهمد چه چیزی اعمال بشر را کنترل میکند و رابطه میان اعمال بشر و وضعیت زندگی چیست.
او فکر کرد که پس از فارغالتحصیلی از طریق مشاوره روانشناسی و درمان امرار معاش کند. به علاوه او میخواست معلم معنوی شود. متوجه شد که: «علم نمیتواند همه چیز را توضیح دهد. روانشناسی علم جدید است و مانند سایر آموزشها فقط تا سطح مشخصی میتواند مسائل را حل کند.»
از اینرو او در جستجوی سطوح خرد بالاتری که علم از ارائه آن ناتوان بود، همزمان با آموختن روانشناسی، مدرسههای معنوی مختلفی را یکی پس از دیگری امتحان کرد. او گفت: «عمیقاً اعتقاد داشتم چیزی میان زمین و بهشت وجود دارد. چیزی که ما داریم صرفاً این بدن نیست. روح واقعاً وجود دارد. اما راهی برای ارتباط برقرار کردن با آن پیدا نکرده بودم.»
اوا ماری درسش را تا 37 سالگی تمام نکرد. او مصمم بود تا راهی برای دستیابی به سطح بالاتر زندگی پیدا کند.
اوا ماری پس از فارغالتحصیلی یک مرکز آموزشی در رابطه با کسب و کار و ارتباطات به راه انداخت. در پاییز 1998 او به همراه روانشناس دیگری در یک کلاس آموزشی شرکت کردند. آنها متوجه شدند که درِ کلاس درس در طول زمان ناهار از داخل قفل است. به او گفته شد که برگزار کننده آن کلاس در داخل فالون گونگ را تمرین میکند.
او پرسید: «فالون گونگ چیست؟» برگزار کننده تمرینات را به او نشان و تعدادی از کتابهای فالون گونگ را به او داد.
اوا ماری آن شب پس از خواباندن پسر 3 سالهاش کتاب جوآن فالون را خواند. او اینطور به یاد آورد: «پس از خواندن چند بخش اشک در چشمانم جمع شد. شوکه شده بودم. این کتاب تمام اسرار آسمانی را میگفت. این افشای حقیقت بود!»
او کتاب را در عرض 2 روز خواند و بهخاطر قسمتهای بهخصوصی مانند تسخیر توسط روح یا حیوان تحت تأثیر قرار گرفت. گفت: «فهمیدم که به اصطلاح انرژی عدهای در واقع از چیزهای بدی در بُعدی دیگر نشأت میگیرد.»
«تمام چیزهایی که در گذشته یاد گرفته بودم آزمونی بود برای اینکه درست و غلط را از هم تشخیص دهم. برایم روشن شد که مسیرهای معنوی را که تمرین میکردم، در زندگیهای پیشین تجربه کرده بودم. این آزمونی بود تا مشخص شود آیا من برای تمرین دافا مصمم هستم. وقتی متوجه این موضوع شدم گریه کردم.»
او ادامه داد: «پس از خواندن این کتاب برایم روشن شد که استاد مرا در زندگی هدایت و از من محافظت کردهاند. استاد به ما میآموزند که چیزهای بد را از بدنهایمان پاک میکنند. در ذهنم گفتم: «حالا از مسیر درستی پیروی میکنم! تمام چیزهایی که تاکنون تجربه کرده بودم آزمونی برای آماده شدن برای امروز بود.»
حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ژوئیه 1999 آزار و شکنجه وحشیانه فالون گونگ را راهاندازی کرد. اوا ماری و سایر تمرینکنندگان در آلمان با هم کار کردهاند تا رویدادهای مختلفی را برگزار کنند تا سطح آگاهی مردم، دولت و سازمانهای غیردولتی را درباره آزار و شکنجه بالا ببرند.
اوا ماری گفت: «تمرین فالون گونگ برایم بسیار باارزش است. از هر چه که دارم برای افشای آزار و شکنجه استفاده خواهم کرد تا متوقف شود. هیچ قدرتی نمیتواند مانعم شود. به تلاشهایم ادامه میدهم تا فالون گونگ را به عموم معرفی کنم و سطح آگاهی مردم را درباره آزار و شکنجه بالا ببرم تا آن به پایان رسد.»