(Minghui.org) من یک تمرینکنندۀ جوان فالون گونگ در چین هستم. خیلی خوشبختم که فا را در سال 2015 کسب کردم. احساس میکنم خیلی خوشاقبالم که «آخرین اتوبوس» تزکیه در دوره اصلاح فا را ازدست ندادم!
قبل از اینکه فالون گونگ را بیاموزم، فردی بیهدف و برای مدتها گیج و سردرگم بودم. با فالون گونگ به معنای زندگی پی بردم و به فرد جدیدی تبدیل شدم. احساس میکنم در هر لحظه با نور دافا یکی هستم. در اینجا مایلم این ماجرا را با سایرین بهاشتراک بگذارم که چگونه فا را کسب کردم.
وقتی جوان بودم، مخصوصاً وقتی در مدرسه راهنمایی تحصیل میکردم، سؤالات زیادی داشتم. همیشه میخواستم کتابی پیدا کنم که بتواند به تمام سؤالاتم درباره جهان، آسمان و زمین پاسخ دهد؛ سؤالاتی که مردم نمیتوانستند به آنها پاسخ دهند. همانطور که بزرگتر میشدم، در طلب شهرت و ثروت مدفون شدم. شروع به کار کردم و همواره درحالیکه سعی میکردم به بهاصطلاح «موفقیت» دست یابم، احساس درد و رنج میکردم. خودم را آرام میکردم و نمیدانستم: «آیا زندگی همین است؟»
برای پاسخ سؤالاتم از متون مقدس بودیستی مشورت میگرفتم، اما نمیتوانستم آنها را درک کنم. یک بار به معبدی رفتم و راهب ارشدی را دیدم که درحال خوش و بش با زنی بودایی بود. آن معبد برای کسب درآمد عود و روغنهایی میفروخت. اگر چه شبیه بودیسم بهنظر میرسید، اما فاسد شده بود و دیگر سرزمین پاکی نبود. به کلیساها نیز رفتم و سعی کردم مراقب رفتارهای خودم باشم، اما متوجه شدم که کلیساها پول میگیرند. مردم بهجای توبه برای گناهانشان، برای دوستیابی و سایر اهداف به آنجا میرفتند. همه اینها از نقش اصلی ادیان دور بودند.
در سال 2011، درباره وبلاگها چیزهایی یادگرفتم. هر روز به اینترنت میرفتم تا اخبار را بخوانم و در این حین با اطلاعات درباره خروج از سه سازمان کمونیستی مواجه شدم. بعداً فقط بهخاطر اینکه خودم و خانواده در امان باشیم، این سازمانها را ترک کردم. به هر حال همیشه خودم را از حزب شرور دور نگهمیداشتم.
در سال 2013، شرکتم توری گروهی به تایوان را ترتیب داد. به آنجا رفتم تا جهان بیرون را ببینم. متوجه شدم اطلاعات مربوط به فالون گونگ در تمام مکانهای گردشگری در تایوان در دسترس هستند. تمرینکنندگان را دیدم که تمرینات را انجام میدادند و بنرهای زیادی که آویزان بودند و رویشان نوشته شده بود «فالون گونگ عالی است.» درحال صحبت با تمرینکنندگان احساس مثبتی داشتم. تمرینکننده سالخوردهای درباره خروج از سازمانهای کمونیستی به من گفت. گفتم که قبلاً این کار را انجام دادهام. او لبخند زد و سرش را به علامت تأیید تکان داد.
دو گروه از مردم را مقابل برج 101 تایپه دیدم، گروهی از تمرینکنندگان فالون گونگ که بیسروصدا تابلوهای نمایشی روشنگری حقیقت را در دست داشتند و گروه پرسروصدایی که پیامهای حزب کمونیست شیطانی را پخش میکردند. جلو رفتم تا شخصاً اطلاعات فالون گونگ را بخوانم. یک تمرینکننده خانم جوان نسخهای از کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، روزنامه اپک تایمز و هفتهنامه مینگهویی را به من داد. همه آنها را گرفتم. بسیاری از همکارانم با تعجب به من نگاه میکردند. برخی به من هشدار میدادند که سبب دردسر نشوم. گفتم خوب است که آنها را در هتل بخوانیم. آنها را با همکارانم نیز بهاشتراک گذاشتم. پس از بازگشت به سرزمین اصلی چین، اگرچه دوست داشتم تمرین دافا را انجام دهم، اما آنقدر از آزار و شکنجه ترسیده بودم که نمیتوانستم آن را شروع کنم.
در سال 2014، از تمرینکنندهای که ازطریق یک وبلاگ با او در تماس بودم، پرسیدم که آیا کتابی وجود دارد تا به تمام سؤالاتم پاسخ دهد. او نسخه الکترونیکی کتاب جوآن فالون و برخی کتابهای دیگر استاد را برایم ارسال کرد. بهطرز عجیبی جوآن فالون را باز نکردم و فقط سایر فایلها را باز کردم.
بعد از مدتی، سرانجام جوآن فالون را باز کردم. بهمحض اینکه شروع به خواندن آن کردم، جذبش شدم. آنقدر از خواندنش لذت میبردم که نمیتوانستم آن را کنار بگذارم.
بهمحض اینکه سخنرانی دوم را تمام کردم، همانطور که در این سخنرانی شرح داده شده، نشانههای سرماخوردگی در من ظاهر شد. اعضای خانوادهام شگفتزده بودند که چرا علائم اینقدر سریع ظاهر شدهاند و پیشنهاد کردند دارو مصرف کنم. میدانستم استاد درحال پاک کردن بدنم هستند، بنابراین گفتم که حالم خوب است. آن روز بهطور اتفاقی سفری کاری داشتم، بنابراین با وجود سردرد از خانه بیرون رفتم.
پس از رسیدن به هتل وضعیتم تغییر نکرد. تصمیم گرفتم تمرینات فالون گونگ را انجام دهم. یادگرفتم آنها را به تنهایی انجام دهم. در حال انجام تمرینات احساس داغ بودن کردم و سراسر بدنم عرق کرد. بعداز آن احساس خیلی بهتری داشتم. نگاهی به تقویم انداختم. روز تولدم بود.
از وقتی تزکیهام در فالون گونگ را شروع کردهام، استاد زندگی جدیدی به من بخشیدهاند. میخواهم بهخاطر نجات نیکخواهانه استاد از ایشان تشکر کنم. از همتمرینکنندگان در چین و خارج از کشور نیز بهخاطر کمکشان سپاسگزارم! مصمم هستم که خودم را بهخوبی تزکیه کنم، موجودات ذیشعور را نجات دهم و بهخاطر بازگشت به اصلم استاد را دنبال کنم.