(Minghui.org) من یک تمرینکننده جوان فالون دافا هستم که در دهه 1990 متولد شدم. تمرین تزکیه را در سال 2013 آغاز کردم. میخواهم داستان و تجربیات شخصیام را در غلبه بر وابستگیها در تزکیه بهاشتراک بگذارم.
یافتن فالون دافا
ازآنجاکه در چین بزرگ شدم فرهنگ الحاد در من القاء شده بود و به الهیات اعتقاد نداشتم، با این حال همانطور که بزرگ شدم سؤالات زیادی در من بوجود آمد، مانند «چه کسی هستم؟ ما از کجا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ «بهدنبال یافتن پاسخ این پرسشها بودم اما نمیتوانستم هیچ پاسخی برای آنها پیدا کنم که کنجکاویام را ارضاء کنم.
در نهایت، کنجکاویام مرا ترغیب کرد که نرم افزار مورد نیاز برای شکستن فیلترینگ اینترنت را بدست آورم. با انجام این کار، این بخت و اقبال خوب را پیدا کردم که کتاب جوآن فالون را بیابم. تنها چند روز طول کشید تا آن را برای اولین بار بخوانم. پس از اولین خواندنم، بسیاری از سؤالات و شک و تردیدهایم در مورد الهیات حل شد، و در رابطه با زندگی و موجودات خدایی چیزهای بسیار زیادی را درک کردم. از آنچه که کتاب به من آموخت بسیار هیجانزده شدم و میخواستم به همه بگویم که فالون دافا خوب است.
بدنم پاک شد
یک روز، بهطور اتفاقی همه چیزهایی را که خوردم بالا آوردم. هیچ چیز در معدهام باقی نمیماند اما روز بعد کاملاً بهبود یافتم. میدانستم بدنم در حال پاک شدن و کارمایم در حال ازبین رفتن است.
بار دیگر، در سرم خیلی احساس گرما کردم، مثل اینکه تب داشتم. در حالی که به سخنرانی فا گوش میکردم به خواب رفتم وقتی بیدار شدم، تمام ناراحتیام ناپدید شد.
در موقعیتی دیگر، دچار گلودرد شدم و صدایم زمخت شده بود. خانوادهام از من خواستند که دارو مصرف کنم، اما من رد کردم چون میدانستم که بدنم دوباره در حال پاکسازی است. چند روز بعد علائم بیماری ناپدید شدند.
وابستگیها و سختیها
با ادامه مطالعه فا، متوجه شدم که باید با افراد بیشتری درباره فالون دافا صحبت کنم. پس از کسب درک بهتر و آگاهی از اینکه فالون دافا واقعاً خوب است، برخی از حزب کمونیست چینی (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شدند و حتی برخی از آنها تزکیه در دافا را شروع کردند.
با این حال، با دیدن نتایج مثبت، وابستگی شوق و اشتیاق بیش از حد و ازخودراضی بودن را رشد دادم و در برقراری ارتباط با دیگران کمتر ملاحظه میکردم. یک روز، مأموران پلیس درب خانه ما را زدند. وقتی یکی از مأموران از من پرسید آیا تمرینکننده هستم، در قلبم متلاطم شدم.
آنها مرا به اداره پلیس بردند و مورد بازجویی قرار دادند و مرا مجبور کردند که فرمی را پر کنم اما من علیه دافا چیزی نگفتم.
آنها مرا به بازداشتگاه فرستادند. همانطور که حقیقت را برای بازداشتشدگان روشن کردم، متوجه شدم که بسیاری از آنها نسبت به اکثر مردم درک بهتری از اعمال شیطانی ح.ک.چ دارند.
هر وقت که فرصت داشتم با بازداشتشدگان درباره فالون دافا صحبت میکردم. برخی از آنها حقیقت را درک و روابطشان را با ح.ک.چ قطع کردند. کمتر از نیم ماه بعد آزاد شدم اما به دلیل عدم وجود افکار درست، با برگهای که امضاء کردم موافقت کردم که آزاد شوم.
نگاه به درون
پس از آزاد شدنم، عمیقاً به درون نگاه کردم. به تدریج متوجه شدم که علت مواجه شدنم با این مصیبت درک ناکافیام از فا بود.
از پیدا کردن وابستگیهای پنهانم غفلت کردم و در عوض در طلب رسیدن به قلمرویی بالاتر بودم. اما رفتارم مطابق با استانداردهای بالا نبود. متوجه شدم که وابستگی قویای به درنظر گرفتن دافا به عنوان یک حرفه داشتم. یکبار وقتی سعی داشتم خودم را شگفتانگیز جلوه دهم، اظهاراتی که به نظر پیچیده میرسیدند را ارائه دادم که در واقع تلاشی برای پنهان ساختن تفکرات کم عمقم بود. اگرچه قلبم بر روی تزکیه بود، اما بهطور حقیقی خصوصیات اخلاقیام را بهبود نداده بودم.
در ابتدا تصور میکردم که تا زمانی که تزکیه کنم، همیشه ایمن خواهم بود.
با این حال، بدون رشد شینشینگم، بهطور حقیقی خودم را بهبود نمیدادم. پس چگونه میتوانستم بهعنوان یک تزکیهکننده واقعی درنظر گرفته شوم و توسط استاد لی (بنیانگذار) محافظت شوم؟
استاد بیان کردند:
«عمل تزکیه بستگی به تلاش خود فرد دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است- اکر آن آرزو را داشته باشید کافی است. این استاد است که درواقع این کار را انجام میدهد.» (جوآن فالون)
برای مدتی نمیتوانستم این جمله را درک کنم. اما بعداً متوجه شدم که بدون استاد لی، موفقیت در تزکیه امکانپذیر نیست. فقط ایشان میتوانند بدن ما را پاک کنند و بذرهای لازم برای حفاظت از ما در تزکیه را در بدنمان بکارند. وقتی در نهایت به این امر آگاه شدم، درک قبلیام را تا حدودی متکبرانه یافتم.
همچنین وابستگیام به شوق و اشتیاق بیش از حد را یافتم. عادتی داشتم که در حین تبادل تجربه با همتمرینکنندگان، بیوقفه صحبت میکردم. حتی اگر کسی از من میخواست صحبت کردن را متوقف کنم، نمیتوانستم و وقتی دیگران به این موضوع اشاره میکردند، ناراحت میشدم. وقتی با نظرم مخالفت میشد، با آنها بحث یا سعی میکردم موضوع را تغییر دهم. این تلاش برای جلوگیری از مواجه شدن با مشکلاتم بود. همه اینها نشاندهنده شوق و اشتیاق بیش از حد و تلاش برای اعتباربخشی به خودم بودند. اکنون قبل از صحبت کردن بیشتر فکر و سعی میکنم سریع به اصل مطلب بپردازم. البته دست یافتن به چنین عادتی مستلزم زمان و تمرین بود.
وابستگی به شهوت
قبل از تمرین تزکیه وابستگی قویای به شهوت داشتم. دیدن عکسها و مطالب شهوتانگیز در اینترنت را دوست داشتم و تا دیر وقت آنها را تماشا میکردم. این باعث شد که احساس پریشانی و درماندگی کنم از اینکه نمیتوانم در این زمینه بهتر عمل کنم. اگرچه با مطالعه فا به در بسیاری از موارد بهبود یافتم، اما از بین بردن وابستگی به شهوت را بسیار دشوار یافتم.
یک شب، کمی بعد از اینکه از بازداشتگاه آزاد شدم، وابستگیام به شهوت ناگهان دوباره ظاهر شد. در اینترنت نگاهی به برخی از آن تصاویر کردم. روز بعد، از اداره پلیس با من تماس گرفتند که به من بگویند که برای پاسخ به برخی سؤالات باید به آنجا بروم. میدانستم که این تصادفی نیست. این یک یادآوری قوی درباره این بود که چقدر باقی گذاشتن وابستگی به شهوت مسئلهای جدی است. این آزمونی است که همه تزکیهکنندگان باید از آن عبور کنند.
در از بین بردن این وابستگی سهل انگاری کردم و معتقد بودم که آن عادی است، در حالی که در واقع، ذهنیت مدرن نسبت به شهوت و تمایلات جنسی طبیعی نیستند و تزکیهکنندگان فالون دافا باید آنها را از بین ببرند.
اکنون میدانم که این خواستهها از طرف خود واقعیام نیستند، بلکه نتیجهای از تصورات و عقاید دیوانهواریست که در جامعه مردم عادی که از لحاظ اخلاقی رو به زوال رفته، ایجاد شده است. در حال حاضر، اگر افکار مربوط به شهوت در ذهنم ظاهر شود، به خودم یادآوری میکنم که من یک تمرینکننده هستم، و آن افکار را بیرون میرانم. در ابتدا از بین بردن آنها سخت بود، اما از طریق تزکیه، خودآگاه اصلیام قویتر شده، در حالی که این خواستههای سطح پایین تضعیف شده است.
وابستگی به بازیهای کامپیوتری
یکی دیگر از اعتیادات جدی که قبل از شروع تمرین دافا داشتم، بازیهای کامپیوتری بود. برای یک دوره زمانی، به قدری به آن معتاد شده بودم که نمیخواستم هیچ کار دیگری انجام دهم، با وجود اینکه حس بدی به من میدادند.
پس از شروع به تمرین، متوجه شدم که بازیهای کامپیوتری، بسیاری از وابستگیها مانند خودنمایی، مبارزهطلبی، رقابتجویی، حسادت و شوق و اشتیاق بیش از حد را تقویت میکند. قانون بازیهای کامپیوتری "قانون جنگل" است که مخالف حقیقت، نیکخواهی، بردباری است.
یک مقاله تبادل تجربه که توسط یکی از همتمرینکنندگان نوشته شده بود را خواندم که از بازیهای کامپیوتری لذت میبرد: یک روز دچار گلودرد شد، و یک همتمرینکننده دید که روحی در گلویش وجود داشت. این بهخاطر وابستگیاش به وقوع پیوست. وقتی متوجه شدم که بازیهای کامپیوتری بسیار مضر هستند، ذهنیتم تغییر کرد و اعتیادم فراموش شد.
متوجه شدهام که هرچه بیشتر فا را مطالعه کنم، به عمق و قدرت آن بیشتر پی میبرم.
از دافا بهخاطر کمک به من برای رهایی یافتن از الحاد و درک سرشت واقعی زندگی قدردانم. کوشاتر خواهم بود تا شرایط لازم برای تمرینکننده بودن را داشته باشم و عهد و پیمانهایم را به انجام برسانم.