(Minghui.org) درود، استاد! درود همتمرینکنندگان!
من تمرینکنندهای از تایوان هستم و 17 سال است که فالون دافا را تمرین میکنم. طی این سالها از تمرینکنندهای که سست میشد، به تمرینکنندهای ثابتقدم تبدیل شدهام، درحالی که بهطور حقیقی تزکیه میکنم. در اینجا مایلم روند تزکیهام را با استاد و همتمرینکنندگان بهاشتراک بگذارم.
محنتهای خانوادگی
در سال 2001 این تمرین را آغاز کردم. در آن زمان خانوادهام یک کتابفروشی داشت که کتابهای فالون دافا را توزیع میکرد. افرادی که کتابها را میخریدند، درباره بیماریها و کشمکشهایشان به من میگفتند و اینکه بعد از مصرف مقدار زیادی دارو فقط کمی بهبود یافته بودند. درباره نحوه بهبودیشان پس از مدت کوتاهی و بدون مصرف دارو نیز به من میگفتند.
از آنجا که آنها به فالون دافا اعتقاد داشتند، کنجکاو شدم و شروع به خواندن این کتابها کردم. ابتدا متوجه شدم که آن یک روش تزکیه که نه تنها سرشت ذهن را بهبود میبخشد، بلکه شامل پنج مجموعه تمرین نیز هست. بدین معنی است که هم ذهن و هم جسم را تمرین میدهد. با وجود این، بهطور کوشا تمرین نمیکردم، چراکه مجبور بودم کتابفروشی را اداره کنم و شوهرم مخالف تمرینم بود، اما گاهی که تمرینکنندگان فالون گونگ برای خرید کتاب میآمدند، اغلب درباره تجربیاتشان صحبت میکردند که مرا تحریک میکرد بیشتر بررسی و تحقیق کنم. در نتیجه، علیرغم اعتراضات شوهرم، به یک مکان تمرین رفتم و تمرینات را آموختم. در یک جلسه سخنرانی نُهروزه نیز شرکت کردم.
تحت فشار روانی عظیمی بودم. شوهرم هر روز سرزنشم میکرد، بنابراین وقتی تمرین میکردم، همیشه میترسیدم برای انجام تمرینات بروم. علاوه بر این، وقت نداشتم. این وضعیت بهمدت 5 سال تا سال 2006 ادامه یافت تا اینکه کتابفروشی را تعطیل کردیم. بدین ترتیب زمان این را یافتم که به مطالعات گروهی فا بپیوندم. با دیدن همتمرینکنندگان که سه کار را بهطور کوشا انجام میدادند، متوجه شدم که طی آن 5 سال فرصتهای بسیاری را برای نجات موجودات ذیشعور ازدست دادهام. بنابراین برای روشنگری حقیقت ازطریق تماسهای تلفنی، ارسال ایمیل و چت کردن ازطریق برنامه کیوکیو با مردم، به سایرین ملحق شدم. در گروه مارش تیان گوئو نیز مشارکت میکردم.
مدت کوتاهی پس از آن، محنتهای خانوادگیام شدید شد. شوهرم مرا در خانه زندانی میکرد یا خودش بهشدت مست میکرد. میدانستم آن کارمایم است که بهدلیل تزکیهام ظاهر شده و میتواند برای رشد شینشینگم مورد استفاده قرار گیرد. زمان بیشتری را صرف مطالعه فا کرده و این وضعیت را با ذهنی نیکخواه و صلحآمیز اداره کردم تا بتوانم بر اساس فا رشد کنم. هر زمان که از حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی میکردم، تضادها و اختلافات میان من و شوهرم ناپدید میشدند، اما هنوز هم اتفاق میافتادند تا به من یادآوری کنند که باید حقیقت را برایش روشن کنم. بنابراین به او گفتم که فالون دافا درباره چیست و اینکه چرا درباره فالون دافا به مردم میگویم. او پس از مدتی، شروع به خواندن کتابهای دافا و در مارس 2014 تزکیه را شروع کرد.
در چند سال اول پس از پیوستن به گروه مارش تیان گوئو، اغلب باید از فعالیتهای خارج از کشور، مخصوصاً فعالیتها در هنگ کنگ، حمایت میکردم. تقریباً در همه آنها مشارکت میکردم. شوهرم در ابتدا خیلی اعتراض نمیکرد، اما پس از دستگیری تمرینکنندهای در سال 2012 در سرزمین اصلی چین، بهشدت مخالف آن شد و حتی مرا به طلاق تهدید کرد.
میدانستم که نگران امنیت من است، اما وقتی فیلمهای راهپیماییهای هنگ کنگ را تماشا کردم، دیدم که گروه مارش تیان گوئو جلودار آن است و توجه وسیع مردم سرزمین اصلی چین را به خود جلب میکند. ناراحت بودم و بهخاطر اینکه نمیتوانستم در آن مشارکت کنم، گریهام گرفت. متوجه شدم که باید در تزکیهام پیشرفت کنم و آن را جدیتر بگیرم.
اگرچه آن روزها نمیتوانستم به هنگ کنگ بروم، اما شوهرم مخالف سایر فعالیتهای خارج از کشور نبود. بنابراین امیدم را ازدست ندادم و مدام حقیقت را برایش روشن میکردم. در 1 ژوئیه 2013، سرانجام به من اجازه داد در فعالیتهای هنگ کنگ شرکت کنم. از اینکه میتوانستم به هنگ کنگ برگردم، هیجانزده بودم. چراکه تعداد بسیار زیادی از مردم سرزمین اصلی چین در دو طرف خیابان میایستادند. آنها از دیدن ما شگفتزده و شوکه میشدند. چنین تعداد زیادی از مردم سرزمین اصلی چین از واقعیتهای فالون دافا مطلع میشدند و نجات مییافتند. از استاد متشکرم که این فرصت را در اختیارم قرار دادند.
اما از سال 2015، بسیاری از اعضای گروه مارش تیان گوئو نمیتوانستند وارد هنگ کنگ شوند، چراکه ویزای آنها مورد تأیید نبود. من یکی از آنها بودم. ما راههای زیادی را امتحان کردیم، از جمله مجوزهای مسافرتی سرزمین اصلی یا ویزاهای طولانیمدت تا بتوانیم دوباره به هنگ کنگ برویم، اما این تلاشها با شکست مواجه شدند و برخی از تمرینکنندگان که سعی کردند از مرز عبور کنند، بازگردانده شدند.
ما به درون نگاه کردیم و امیدوار بودیم پیشرفتهایی کنیم. با خودم فکر کردم: آیا هنوز قلبی برای نجات موجودات ذیشعور دارم؟ ما، اعضای تایوانی گروه مارش تیان گوئو، باید با مشکل مواجه میشدیم و آن را حل میکردیم. حزب کمونیست میخواست مانع ورودمان به هنگ کنگ شود، اما اعضای سایر کشورها میتوانستند وارد این کشور شوند. ما اعتقاد داریم که یک روز، تمام اعضای گروه مارش تیان گوئوی تایوان به هنگ کنگ بازخواهند گشت تا در اصلاح فا و نجات موجودات ذیشعور به استاد کمک کنند.
رشد شینشینگم در حین برعهده گرفتن مسئولین هماهنگکنندگی
از زمان تأسیس گروه مارش تیان گوئوی تایوان بیست سال میگذرد. سه سال پیش هماهنگکننده منطقه شمالی بهدلایلی شخصی استعفاء داد و هیچ کسی آن مسئولیت را نپذیرفت. همتمرینکنندهای آن سمت را به من پیشنهاد داد. افکار مختلفی در ذهنم ظاهر شدند، درحالی که فکر میکردم مشتاق این سمت نیستم و برای آن صلاحیت کافی ندارم.
سایر نوازندگان اصلی در گروه نیز پیشنهاد برعهده گرفتن این سمت را رد کردند، بنابراین در آن زمان تصمیمی در این زمینه اتخاذ نشد. بعداً در همان شب وقتی خواب بودم، جریانات گرمی را احساس کردم که در سراسر بدنم نفوذ میکردند. میدانستم استاد هستند که تشویقم کرده و با «گواندینگ» کمکم میکنند. در جلسه دوم، سایر تمرینکنندگان دوباره این پیشنهاد را رد و برخی از آنها این سمت را به من پیشنهاد کردند. دوباره جریان گرمی را احساس کردم و فهمیدم استاد هستند که بیشتر تشویقم میکنند. بنابراین موافقت کردم آن وظیفه را برعهده بگیرم.
بلافاصله پس از برعهده گرفتن این وظیفه، با آزمونهایی مواجه شدم. تمرینکنندهای بعد از جلسه با من صحبت کرد و امیدوار بود که بتوانم جایگزینی برای یک نوازنده اصلی نالایق بیابم. برایم دشوار بود، زیرا نمیدانستم چگونه درباره این موضوع با آن نوازنده اصلی صحبت کنم.
درباره آن با چند تمرینکننده گفتگو کردم و هر یک از آنها نظر متفاوتی داشت. یکی از آنها به من یادآوری کرد که با سایر تمرینکنندگان با نیکخواهی رفتار و به روشی هماهنگتر این موضوع را اداره کنم. بهیاد آوردم که استاد در «یک مرید دافا چیست» بیان کردند:
«سمت خوب یک شخص، دیگر قابل رؤیت نیست، چراکه جدا شده است. چیزی که میبینید همیشه سمتی خواهد بود که هنوز تزکیه نشده است. اما این معنی را نمیدهد که نباید قلبی نیکخواه داشته باشید، یا باید به روشهای سفت و سخت به افراد نگاه کنید.»
ما در تزکیهمان کاستیهایی داریم و بسیاری از تضادها فرصتهایی برای رشدمان هستند. نمیتوانستم یک همتمرینکننده را به عقب هُل دهم و سبب آسیب بیشتری به گروه مارش تیان گوئو شوم.
استاد در «آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی 2004 در نیویورک» بیان کردند:
«اگر همه شما یک گروه بزرگ سازگار و هماهنگ بودید، در رابطه با همه شما همه چیز واقعاً آرام و صرفاً خوب و بیاشکال بود، هیچ کسی هیچ کسی را ناراحت نمیکرد، و همه دیگران را خوشحال میکردند، آنوقت این بد بود، (حضار میخندند)واقعاً بد بود، چراکه آن موقع نمیتوانستید تزکیه کنید. اگر همستیزی و خصومت هیچکسی به سطح نمیآمد و نمیتوانستید به هم کمک کنید که رشد کنید، آنوقت این یک گروه تزکیه نمیبود. چیزی که بیشتر از همه ما را از افراد عادی متمایز میکند این است که، وقتی تضادها و تنشها سر برمیآورند، ما قادریم که خودمان را بررسی کنیم.»
پس از خواندن این پاراگراف از فا، فهمیدم که اگر با آن تمرینکننده با نیکخواهی رفتار و به نقاط ضعفش اشاره کنم، مایل به تغییر خواهد بود. آیا آن چیز خوبی نیست؟
گاهی برای جلوگیری از تضادها نمیخواستم به مشکلات سایرین اشاره کنم. اینطور عمل کردن مشکلات را حل نمیکند و احتمالاً وضعیت را بدتر میکند. علاوه بر این، احتمالاً در انتها در وابستگی به احساسات گیر میافتیم. در واقع، ترس خودش یک وابستگی است. در آن روزها، هر روز زمان زیادی را صرف مطالعه فا میکردم و امیدوار بودم که مطالعه بیشترِ فا به من خرد ببخشد. استاد در «مداخله را دور کنید» بیان کردند:
«فا ميتواند تمام وابستگيها را درهم شكند، فا ميتواند تمام شيطانها را منهدم كند، فا ميتواند تمام دروغها را متلاشي كند و فا ميتواند افكار درست را نيرومند كند.»
برخی از همتمرینکنندگان از گروه مارش، نظرات متفاوتی درباره رشد مهارتها داشتند که باعث ایجاد موانعی بین تمرینکنندگان شد. دیگر نمیتوانستم از درگیریها و اختلافات جلوگیری کنم. سپس شروع به گفتگوها و مطالعات گروهی فشردهتر فا و همچنین رشد شینشینگمان بهعنوان بدنی واحد کردیم. همانطور که پیشرفت میکردیم، مهارتهای فنیمان به گونهای مشابه پیشرفت میکردند. سپس درباره موضوعات فوقالذکر با تمرینکنندگان صحبت کردم. متوجه شدم که وقتی با تمرینکنندگان با نیکخواهی رفتار میکنیم، آنها نظراتمان را قبول کرده و تغییراتی ایجاد میکنند.
ازطریق صحبت کردن با تمرینکنندگان، متوجه شدم که باید تلاش بیشتری روی «شَن» (نیکخواهی) صرف کنم. استاد در جوآن فالون بیان کردند:
«بهعنوان یک تزکیهکننده اگر کاملاً با این سرشت یکسان شوید، کسی هستید که دائو را کسب کرده است. واقعاً حقیقت آن به این سادگی است.»
یک بار به تمرینکنندهای گفتم: «تو صادق هستی و بردباری را تزکیه کردهای، اما کلامت فاقد نیکخواهی است. یعنی با وابستگیهای رقابتجویی و خودنمایی مخلوط شده است. ما باید مطابق الزامات استاد باشیم، درحالی که برای برگشت به اصلمان همراه استاد، حقیقت، نیکخواهی و بردباری را تزکیه میکنیم.»
این تمرینکننده پس از آن خیلی تغییر کرد و دیگر انگشتش به سمت سایرین نبود. من و تمرینکننده دیگری نیز با هم گفتگو و با هم تبادلنظر کردیم. دو ماه بعد همه رشد کردند و تمام این مشکلات حلوفصل شدند. متشکرم استاد! متشکرم همتمرینکنندگان.
همچنین متوجه شدم که درحالی که نقشم را ایفاء میکنم، احساس حقارت میکنم. احساس میکردم توانایی و لیاقتم کمتر از هماهنگکننده قبلی است و بنابراین شایستگی کمتری دارم. وابستگی به ترس هم داشتم، ترس از اینکه همتمرینکنندگان ممکن است مشکلاتی با من داشته باشند و اگر نتوانم آنها را بهدرستی اداره کنم، اذیت شوم. بهخاطر این وابستگیها به حقارت و ترس، خودخواهی را یافتم. آیا اینطور محافظت کردن از خودم یک وابستگی نبود؟ آیا از اینکه وجههام را ازدست بدهم، نمیترسیدم؟ ذهنم مدام مشغول احساسات شخصیام بود و دافا را در اولویت قرار نمیدادم. چطور میتوانستم مطابق الزامات استاد باشم و به وضعیت کوتاهی نداشتن برسم؟ باید برای رسیدن به الزامات استاد خودم را رشد میدادم.
ترویج شن یون
استاد «در کوشاتر باشید» درباره ترویج شن یون بیان کردند:
«همچنین موضوع فروش بلیت شن یون وجود دارد. گفتهام که هماکنون باید بر طبقات بالاتر جامعه تمرکز کنید، و فقط از این طریق که خودمان را قسمتی از جریان فرهنگی روز سازیم است که میتوانیم [قفل] جامعه را در مقیاسی بزرگ باز کنیم، تأثیر عظیمتری داشته باشیم، باعث شویم افراد بیشتری شرکت کنند، و موجودات ذیشعور بیشتری بیایند تا نجات یابند.»
سمت رئیس باشگاه را برعهده گرفتم و فکر ميکردم که فقط پس از آن ميتوانم تماس گستردهای با جریان روز و موجودات ذیشعور از طبقات بالاتر جامعه داشته باشم. هر چقدر هم برایم دردسرساز باشد، باید آن را بدون تردید انجام دهم.
اما به آن اندازه که تصور میکردم، آسان نبود. باید زمان زیادی را صرف روابط اجتماعی با اعضای باشگاه میکردم. آن بر تزکیه و مطالعه فایم تأثیر میگذاشت و فرسودهام نیز میکرد. از تصمیمم پشیمان بودم و گاهی احساس میکردم که وارد احساسات شدهام، اما بهعنوان یک مرید دافا که با مردم عادی همکاری میکند، باید آن را بهخوبی انجام میدادم تا الگوی خوبی باشم.
سپس مصمم شدم خودم را در گروه بگنجانم و وظیفهام را انجام دهم. اختلافات و درگیریهای میان اعضا را حل میکردم و آنها را آشتی میدادم و بعد از کسب حمایت آنها فرصت بیشتری یافتم تا آنها را به رویدادهای معرفی شن یون دعوت کنم. بعضی از اعضا مرا به سایر باشگاهها معرفی کردند تا ارائهای درباره شن یون برایشان داشته باشم و با افرادی از طبقات بالاتر جامعه دیدار کنم.
ارکستر سمفونی شن یون به تایوان آمد و در ماه سپتامبر گذشته در تایپه، چهار نمایش داشت و تقریباً 70 هزار بلیط فروخته شد. از آنجا که مخاطبان ارکستر سمفونی شن یون کمتر هستند، انجام آن دشوارتر بود. بهعنوان فرد رابط برای این رویدادها تحت فشار و استرس بودم. هدفِ فروش بیش از یکصد بلیط را برای خودم تعیین کردم که به من انگیزه داد. در دورهای فقط یک یا دو بلیط فروختم، در نتیجه ابتدا خوب پیش نمیرفت. نمیدانستم چقدر طول میکشد تا به هدفم دست یابم.
بعداً با همتمرینکنندهای که برای رسانه کار میکرد، همکاری کردم. او با افکار درست قوی قصد داشت با مدیران شرکتها ملاقات کند و بهصورت گروهی بلیط بفروشد. پیش از ملاقاتها، با هم افکار درست میفرستادیم و درباره رویکردمان صحبت میکردیم. ما به هدفمان دست نیافتیم، اما موفقیتی عالی داشتیم. هربار میتوانستیم حدود ده بلیط بفروشیم. مدیر یک آژانس املاک و مستغلات پس از معرفی ما، پنجاه و چهار بلیط خرید. میدانستم که این تشویق استاد است. همچنین میخواهم از آن همتمرینکننده نیز تشکر کنم که این فرصت را در اختیارم قرار داد.
آن تمرینکننده مخصوصاً به برخی از عادات بد من اشاره کرد که باعث اختلافاتی بین ما شد. ابتدا ناراحت شدم و نمیخواستم با او کار کنم. پس از نگاه به درون، وابستگیام به حفظ وجهه، حسادت و خودنمایی را پیدا کردم. پس از آن، به خودم گفتم که باید این وابستگیها را رها کنم.
استاد در «آموزش فا در کنفرانس بینالمللی فای واشنگتن دیسی 2009» بیان کردند: «برای یک تزکیهکننده، نگاه کردن به درون یک ابزار جادویی است.»
استاد همچنین در جوآن فالون بیان کردند: «سطح گونگ فرد به بلندی سطح شینشینگ او است.» فهمیدم که وقتی فا را مطالعه میکنم، فوقالعاده مهم است که واقعاً جذب فا شوم و فا را در عمل بهکار ببرم تا بتوانم موجودات ذیشعور را نجات دهم. وقتی شینشینگم را رشد میدهم، تواناییام برای نجات موجودات ذیشعور افزایش خواهد یافت. همچنین متوجه شدم که در روند تزکیه با آزمونهای پیوستهای روبرو میشوم و وقتی افکار ناراحتکننده و نادرست ظاهر میشوند، باید آنها را ازبین ببرم. اکنون چیزها را به شیوهای مثبت میبینم. هر همتمرینکننده نقاط قوت و ضعف خود را دارد و باید بر نقاط قوتشان تمرکز کنم و بهترین استفاده را از آن ببرم. فقط زمانی که بهخوبی هماهنگ و مکمل یکدیگر هستیم و به یکدیگر یادآوری میکنیم، میتوانیم وظایفمان را بهخوبی انجام دهیم.
سخن آخر
در مرحله نهايي اصلاح فا، بسيار سپاسگزار نظموترتیبات استاد هستم؛ چراکه سبب میشود این فرصت را داشته باشم که به فا اعتبار ببخشم، وابستگیهایم را از بين ببرم و به عهد و پیمانهای ماقبل تاريخیام جامه عمل بپوشانم.
اخیرا ً«آموزش فا در کنفرانس فای 2015 کرانه غربی» را خواندم:
«... وقتی پایان آزار و شکنجه نزدیک است، حتی بیش از گذشته نگران هستم. افرادی را داریم که معقول نیستند و صرفاً در میان مریدان دافا بیاشتیاق به حرکت ادامه میدهند. پس با شما باید چه کار کنیم؟»
استاد نگران چه هستند؟ درکم این است که ما نمیتوانیم به کمال برسیم، زیرا تعداد بسیار زیادی از موجودات ذیشعور نجات نیافتهاند و وابستگیهایمان ازبین نرفتهاند. من تزکیه و نجات موجودات ذیشعور را جدی نگرفتم و همیشه این عادت را داشتم که در طلب انجام دادن پروژههای دافا باشم. همیشه درباره تعریفهای سایرین فکر میکردم: «تو باید در این فعالیت مشارکت کنی، چراکه خوب ساز میزنی و باید این کار را انجام دهی، چون توانا هستی.»
آنچه دربارهاش فکر میکردم، «خودم» بود. حالا باید دوباره درباره خودم فکر کنم و موجودات ذیشعور را با قلبی پاک و خالص نجات دهم. نه تنها سخت تلاش خواهم کرد تا از نجات موجودات ذیشعور عقب نمانم، بلکه بهطور جدیتر نیز تزکیه خواهم کرد. هرگز در میان مریدان دافا بیاشتیاق حرکت نخواهم کرد و نهایت تلاشم را بهکار خواهم گرفت تا همراه استاد به اصلم بازگردم.
مطالب بالا درکهای شخصی من هستند، لطفاً به هر چیز نادرستی اشاره کنید.
(ارائهشده در کنفرانس فای 2018 آسیا)