(Minghui.org) من یک تمرینکننده 20 ساله فالون دافا هستم. زودتر از موعد (نهماهگی) متولد شدم و از لحاظ جسمی بهخوبیِ سایر کودکان رشد نکردم. اغلب بیمار بودم و مراجعات مکرر به بیمارستانها کمکی نمیکردند تا اینکه در سال 2000 تمرین فالون دافا را همراه مادرم شروع کردم و وضعیت سلامتیام بهطور چشمگیری بهبود یافت.
کشمکش برای یک تزکیهکننده بودن
بهنحوی احساس میکنم که احتمالاً کسب فا برایم بیشازحد آسان بوده است، زیرا آنقدر که شایسته است قدردان آن نبودم. درخصوص انجام سه کاری که استاد از ما خواستهاند انجام دهیم، نگرش منفعلانهای داشتم. در دوران مدرسه راهنمایی خودم را یک تمرینکننده درنظر نمیگرفتم و بهندرت فا را مطالعه میکردم. اگرچه به بسیاری از چیزهای مردم عادی وابسته بودم، در عمق درونم میدانستم که نمیخواهم تزکیه را رها کنم.
وقتی در دبیرستان بودم، برای یک اردوی دافای دانشجویان دانشگاه ثبتنام کردم. کاملاً تحت تأثیر ماجرای نمایشها و معانی پشت بازیهای گروهی قرار گرفتم. اولین باری بود که متوجه شدم چقدر خوشاقبالم که فا را کسب کردهام و مصمم شدم که دیگر از فا منحرف نشوم.
استاد بیان کردهاند:
«"زماني كه سرشت بودايي يك نفر نمايان ميشود، دنياي ده جهته را ميلرزاند." هر كسي اين را ميبيند، به او كمك ميکند، و به او بدون قيد و شرط كمك ميکنند."» (جوآن فالون)
تابستان بعد تمرینکنندهای از من خواست به همان اردو بپیوندم و برای گروه اجرای نمایشها انتخاب شدم. در آن زمان واقعاً میخواستم این پیشنهاد را رد کنم. زیرا بیشازحد خجالتی بودم که حتی مقابل همکلاسیهایم صحبت کنم، چه برسد به اینکه بازیگر باشم، اما ازآنجا که در تزکیه هیچ چیزی تصادفی نیست، باور داشتم که استاد آن را برایم نظموترتیب دادهاند. آن میتوانست برایم فرصتی باشد تا وابستگی به ترس را ازبین ببرم.
بهتدریج در طول تمرین منیت را رها کردم و با قلبی خالص و میل به اینکه مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهم، خودم را جای نقشی که باید بازی میکردم، گذاشتم.
استاد بیان کردند:
«تزکيه به تلاش خود شخص بستگي دارد، درحالي كه گونگ به استاد شخص مربوط است.» (جوآن فالون)
متوجه شدم که فقط وقتی افکارم را پاکسازی کردم، توانستم به مخاطبان کمک کنم با فا ارتباط برقرار کنند. در واقع، بسیاری از مخاطبان تحت تأثیر داستان نمایشنامهها قرار گرفتند.
سختترین کار در طول تمرینات بازی کردن نقشم نبود، بلکه رها کردن منیت و همکاری با سایرین بود. آن بیشتر از درکِ صرفِ اصول فا بود؛ آن در حقیقت بهیاد آوردن آنها در طول تضادها و اختلافاتِ رودررو و آزمونهایی بود که عبور از آنها غیرممکن بهنظر میرسید.
استاد فرصتهایی به من میدهند
از آن زمان مصمم شدم که دیگر هرگز هیچ وظیفهای برای کمک به اصلاح فا را رد نکنم. یک سال بعد از من خواسته شد میزبان اردو باشد و عزمم کمکم سست شد. فکر میکردم که فرد برای میزبان بودن، باید ظاهری خوب و پیشزمینه تحصیلی خوبی داشته باشد و بسیار سخنور باشد. هیچ کدام از این خصوصیات را نداشتم. مسئله این نبود که آیا تمایل به کمک دارم یا نه، بلکه این بود که آیا توانایی مشارکت در چنین کاری را دارم یا خیر.
سپس متوجه شدم تنها نقشی که باید خوب بازی کنم، نقش یک تمرینکننده است. بدون توجه به اینکه چه کاری انجام میدادم، همیشه ابتدا باید تمرینکننده میبودم. وابستگی به ترسم را بیشتر بررسی کردم و وابستگی به راحتطلبی را یافتم. بهجای برعهده گرفتن مسئولیت، به گرفتن دستور وابستگی داشتم. خیلی سپاسگزار بودم که استاد فرصتهایی برای از بین بردن وابستگیهای عمیقاً پنهانم به من میدهند.
در اولین سال تحصیل در کالج، صاحب اولین دوربین حرفهای خودم شدم، زیرا همیشه عکاسی را دوست داشتم. آن تابستان تمرینکنندهای از من خواست به یک کلاس آموزش فیلمبرداری و ویرایش که صدای امید آن را برگزار میکرد، بروم. در آن کلاس خیلی تمرین کردم و فیلمهای زیادی ساختم. امسال تابستان، از من و پسر عمویم خواسته شد در تهیه یک ویدئوی تبلیغاتی برای شن یون کمک کنیم. پس از اینکه مطلع شدم آن دوره تبلیغ فقط برای دو هفته است، عقاید و تصورات بشریام ظاهر شدند: «وقتی قرار است فقط برای دو هفته تبلیغ شود، چگونه میتواند تأثیر قابل توجهی داشته باشد؟ شاید باید فراموشش کنم.»
سپس آرام شدم و خودم را اصلاح کردم، فکر کردم که استاد همه اینها را نظموترتیب دادهاند. شروع به تماس با افرادی گرفتم که میدانستم درباره ساخت فیلم میدانند. مدام آزمونهایی پیش میآمدند و هر بار با افکار درست توانستم تصمیمات درستی بگیرم. تمام آزمونها و امتحانات را استاد نظمو ترتیب داده بودند تا عزمم را قوی کنم و تقوای عظیمم را بنیان نهم. پس از ساخت فیلم، آن بهتر از چیزی بود که انتظارش را داشتم.
داشتن این فکر در ذهنم که یک تمرینکننده هستم
وقتی برای اردوها کمک میکردم، همیشه میتوانستم افکار درستم را حفظ و مانند یک تمرینکننده عمل کنم، اما وقتی به مدرسه برگشتم و مجدداً وارد جامعه شدم، آنگونه عمل کردن برایم مشکل بود.
استاد بیان کردهاند:
«اما اکنون در میان موجودات بشری شیاطین وجود دارند، زیرا آنها بهطور مخفیانه در شکل انسان بازپیدا شدهاند. و تعداد آنها بسیار زیاد است. اما مقدار زیادی از آنها برای گداختن فولاد مورد نیاز است. درغیراینصورت، کوره آن نوع از اشتعال شدید آتش، گرما یا دمای مورد نیاز را نمیداشت. بنابراین، آنها چنین نقشی را در این جهان ایفاء میکنند، سعی میکنند با تفکر مدرن، با انواع و اقسام روشهایی که مردم را فاسد میکنند و با انواع رویکردهای مختلف، بشریت را گمراه کرده و نابود کنند. بسیاری از مردم بهویژه افراد جوان واقعاً بهخاطر آن سقوط کردهاند. موجودات شیطانی، دانشآموزان، مخصوصاً دانشجویان دانشگاهها را هدف اصلی حملهشان قرار دادهاند.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی 2018»)
سخنان استاد فوقالعاده در من طنین انداخت. در حقیقت برای دانشجویان جوان در مواجهه با پیامهای فاسد و منحط گوناگون در هر لحظهای از روز، حفظ افکار درست و پیروی از اصول فا بهطور مداوم دشوار است. ما اغلب تنبل و در میان فعالیتهای دانشگاه و همه پیامهای مدرنِ رسانههای اجتماعی گمراه میشویم. تعاملات با دوستان و ویدئوهای آنلاین، در سکوت ارزشها و عناصر منحط را در ما تزریق میکنند.
پس از قرار گرفتنهای طولانیمدت در معرض چنین مواد منحطی، بدون مطالعه فا بهطور مؤثر برای پاکسازی آنها و بدون آگاهی از اینکه چقدر زیاد منحرف شدهام، اغلب فکر میکردم این من هستم که میخواهم آن ویدئوها را تماشا کنم و آن مشکل بزرگی نیست. به این ترتیب بهتدریج اندیشههای مدرن را پذیرفتم و نیروهای کهن شروع به سوءاستفاده از شکافهایم کردند.
استاد بیان کردند:
«و شیوهای که اخلاقیات اجتماع عادی ازطریق تأثیرات ظریفی پایین کشیده شده اینگونه است. آنهایی که در پشت این هستند بهطور آشکار نمیگویند که: "من یک اهریمن هستم و مصمم هستم که بشریت را به پایین هل دهم."چنین چیزی نمیگویند. بلکه شما را با انواع و اقسام چیزهای غیراخلاقی اغوا میکنند، بدون اینکه متوجه آن شوید، و شما نمیتوانید سرشت واقعی آنها را ببینید. این [عناصر منفی و ناسالم] در هنر، در رفتار مردم، در انواع و اقسام محصولات و در هر گونه چیزی که ممکن است شما را مجذوب خود کند حضور دارند. آنها سعی میکنند شما را پایین بکشند، بهوسیلۀ تحریک کردن عادات و تمایلاتتان، شما را به پایین میکشند. یکبار که عناصر منفی بر ذهن مردم و فکر جامعه تسلط پیدا کند، سخت میشود که مردم را نجات داد، زیرا عقلانیت مردم بهوسیلۀ عناصر منفی تحت کنترل قرار میگیرد و نمیتوانند تشخیص دهند کارهایی که درحال انجام آن هستند محصولی از افکار خودشان نیست.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک در بیست و پنجمین سالگرد اشاعه دافا»)
با نوشتن این مقاله تبادل تجربه، وابستگیهایم و زمینههایی که در آنها درست عمل نکردهام را یافتم. همچنین توانستم محیطی که در آن تزکیه میکنم را گرامی بدارم و قادرم از سایر دانشجویانی که دافا را تمرین میکنند، بیاموزم.