(Minghui.org) در دسامبر 2015 در یک شرکت ساختمانسازی بهعنوان مدیر نگهداری املاک استخدام شدم. حقوقم بیش از 3 هزار یوآن در ماه بود. بااینکه سالها کار کرده بودم اما چون تا بهحال چنین درآمدی نداشتم، خیلی این شغل برایم مهم بود.
3 ماه بعد این شرکت یک مدیر نگهداری دیگر استخدام کرد که من او را ب مینامم. او جاهطلب بهنظر میرسید و میخواست من و گروهم را با افرادی که خودش انتخاب میکرد تعویض کند. او به مدیر ارشد گله و شکایت کرد که بیش از حد پیر و کند هستم. از آن پس او افراد بسیاری را استخدام کرد و با هرکسی که من پیشنهاد میدادم مخالفت میکرد.
بخش نگهداری ملک رسماً در سپتامبر 2016 شروع به کار کرد. ب در ملاقاتی از رئیس خواست که مرا تعویض کند. از آنجا که من در طول چند ماه گذشته اعتماد رؤسای شرکت را به خودم جلب کرده بودم، آنها هیچ دلیلی برای برکناری من نداشتند و به جای آن مرا به مدیر کل دفتر ارتقاء مقام دادند. شرکت، مدیر کل دیگری را هم استخدام کرد تا کارش را زیر نظر داشته باشد.
در پایان ماه سپتامبر صاحبان جدید املاک کلیدهایشان را تحویل گرفتند و نقل مکان کردند. ب کارها را به دیگران سپرد اما برای من هیچ کاری در نظر نگرفت. در این میان او در طول جلسهای، بدون ذکر نامم با انگشتش به من اشاره کرد.
احساس کردم با من بدرفتاری شده است و دچار رنجش و اندوه شده بودم و سر کار ذهنم درگیر تضادهای بسیاری بود. از سوی دیگر من تمرینکننده فالون دافا بودم و به همین خاطر نمیبایست با او مشاجره کنم و میبایست بدون گله و شکایتی این وضعیت را تحمل کنم. اما گفتن این حرف راحتتر از عمل کردن به آن است. خوشاقبال بودم که دافا را داشتم. برای کمک به خودم هر روز مقاله «بردباری» استاد را تکرار میکردم.
استاد بیان کردند:
«بردباری کلید رشد شین شینگ شخص است. تحمل کردن همراه با خشم، شکایت یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن، بهطوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیهکننده است.» («بردباری (رن) چیست؟» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر1)
مقاله دیگر استاد را هم از بر تکرار میکردم که خیلی کمکم کرد تا آرام شود. اما دو هفته بعد ب از من خواست کامپیوترم را به مسئول حسابداری بدهم. موقعیت درست شبیه آن چیزی بود که استاد در جوآن فالون شرح داده بودند:
«اما معمولاً وقتی تضادی پيش ميآيد، اگر شما را برانگيخته نکند، به حساب نمیآيد، اثری ندارد و شما قادر نيستيد بهواسطۀ آن رشد کنيد.» (جوآن فالون)
من سکوت نکردم. به طبقه بالا رفتم و به ب گفتم: «رئیس ونگ این کامپیوتر را برای من خرید تا اطلاعات پیشرفت خانهسازی را در آن ذخیره کنم. اگر آن را میخواهید باید از رئیس ونگ درخواست کنید.»
سپس رفتم. شنیدم که مدیر کل املاک به ب گفت که کامپیوتر جدیدی تهیه کند. روز بعد مدیر کل از من خواست تا از ب معذرت خواهی کنم زیرا او هنوز مدیر بود. اما این واضح بود که او زورگویی کرده بود پس چرا باید عذرخواهی میکردم؟
سپس متوجه شدم که من تزکیهکننده هستم و باید نسبت به او نیکخواه باشم. به طبقه بالا رفتم و از او عذرخواهی کردم.
بهعنوان یک تزکیهکننده دافا هنگام مواجهه با مشکلات باید به درون نگاه کنم. چرا ب با من چنین رفتاری کرد؟ احتمالاً وابستگیهایی داشتم که باید آنها را رها میکردم.
پیش از شروع تمرین فالون دافا، شخصی قوی و شهرتطلب بودم. فکر میکردم که میتوانم هر سختی را تحمل کنم. احساس کردم وضعیتم مانند آنچه بود که استاد در جوآن فالون شرح داده بودند:
«فکر ميکند که واقعاً قابلتوجه است. با خودش فكر ميكند: "من صلاحيت رئيس و مدير كارخانه يا حتي مقامي بالاتر شدن را دارم. فكر ميكنم حتي بتوانم رئيس جمهور هم بشوم".» (جوآن فالون)
انگار که استاد درباره من صحبت میکردند. من وابستگی قوی به شهرت و حسادت داشتم و باید آنها را از بین میبردم. در روزهای بعد احساس رهایی داشتم. به ب گفتم: «متشکرم که در ماههای گذشته به من کمک کردید. من بسیاری از وابستگیهای بشریام را از بین بردهام. یاد میگیرم که خودم را با شرایطم وفق دهم و بهخوبی عمل کنم.»
حالا او را بهعنوان شخصی میبینم که تواناییهای بسیار خوبی در کسب و کار دارد. او هم با احترام بیشتری با من برخورد میکند.