(Minghui.org) پس از شروع تمرین فالون دافا در سال 1998، دیدگاهم نسبت به جهان تغییر کرد و متوجه شدم که چرا ما اینجا هستیم. مشکلات جسمیام مانند بیخوابی که عذابم میدادند، ناپدید شد.
پس از شروع آزار و شکنجه، چند بار دستگیر شدم. سرانجام مجبور شدم خانه را ترک کنم و سالها محبوس شدم.
نپذیرفتن رشوه
بعد از آزادی از زندان، بهعنوان مهندس در شرکتی مشغول به کار شدم. به تبعیت از شیوه معمول رشوهخواری در چین، پیمانکاران اغلب سعی داشتند به من رشوه بدهند اما هرگز نپذیرفتم. یک بار پیمانکاری سعی کرد مقدار زیادی پول نقد را در جیبم بگذارد، اما من آن را رد کردم. او فکر کرد که من پول را رد کردم چون به اندازه کافی نبود. وقتی به او گفتم که از تعالیم فالون دافا پیروی میکنم، او به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که اشک ریخت و گفت هرگز فکر نمیکرده که در جامعه امروز هنوز افراد خوبی مثل من وجود داشته باشند. با استفاده از این فرصت به او توصیه کردم که از حزب کمونیست چین (حکچ) خارج شود.
با تمام پیمانکاران و کارکنان درباره فالون دافا و آزار و اذیت صحبت کردم و چند صد نفر حزب و سازمانهای وابسته به آن را با کمک من ترک کردند.
من مسئول بازرسی نهاییِ پروژههای ساختمانی شرکتم بودم. چند پیمانکار بهطور خصوصی به من گفتند که اگر پروژههایشان را بیش از حد دقیق بررسی نکنم، آنها مقدار زیادی پول نقد به من میدهند. من همیشه پیشنهاداتشان را رد میکردم.
بسیاری از مردم جایگاه مرا بهعنوان یک ماشین پولسازی میدیدند. یکی از همکاران حتی میگفت که اگر من تمام این رشوهها را رد نکرده بودم، الان پول کافی برای خرید یک جرثقیل سنگین را داشتم! اما با گذشت زمان، همه متوجه شدند که تمرینکنندگان فالون دافا بسیار صادق هستند و رشوه نمیپذیرند. همه سرپرستان و همکارانم به من اعتماد داشتند.
گرچه تخصص من در طراحی پروژه نبود، گاهی اوقات سرپرستانم طرحهایی را برای کار به من میدادند. من امتناع نمیکردم و همیشه میتوانستم یک شخص متخصص را پیدا کنم که بتواند مرا راهنمایی کند. گاهی اوقات، وقتی تمرینات فالون دافا را انجام میدادم، ایدههایی به ذهنم میرسید.
یکی از پروژههایی که روی آن کار میکردیم یک پل بود. از آنجا که نقصهایی در طرح اولیه وجود داشت، پل در طول ساخت و ساز فروریخت. رئیسم از من خواست که آن را مجدداً طراحی کنم. به طرح کلی نگاه کردم و توانستم نواقص طراحی را اصلاح کنم. این پروژه با موفقیت انجام شد و رئیس و همکارانم مرا تحسین کردند. در واقع میدانستم که استاد [استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا] خرد این کار را به من دادند. در غیر این صورت، نمیتوانستم آن را انجام دهم.
رونق گرفتن کسب و کارم
چند سال پیش، کسب و کار خودم را آغاز کردم. در ابتدا مردد بودم چون استانداردهای اخلاقی در چین تا حدی پایین آمده است که اگر به افراد رشوه ندهم، انجام کسب و کار بسیار دشوار است. اما، بهعنوان یک تمرین کننده فالون دافا، میدانم که نباید کار غیراخلاقی یا غیرقانونی انجام دهم. بنابراین، اگرچه تمام شرایط مناسب برای راه اندازی کسب و کارم درست بود، من نمیتوانستم مصمم باشم تا زمانی که تعالیم زیر را در سخنرانی چهارم در جوآن فالون خواندم.
استاد بیان کردند:
«بنابراين درخصوص آن عده که بين مردم عادي تزكيه ميکنند، مهم نيست چهقدر پول داريد، رده شغلي شما چهقدر بالا است، شغل آزاد داريد يا کسب و کار متعلق به خودتان را داريد، مهم نيست چه نوع شغلي داريد: کارها را منصفانه انجام دهيد و با صداقت رفتار کنيد. تمام حرفهها بايد در جامعهي انساني وجود داشته باشند، فقط اينطور است که مردم درستکار نيستند. ربطي به اينکه چه حرفهاي داريد ندارد. در گذشته گفتهاي وجود داشت، "از ده نفر بازرگان، نُه نفر فريبكار هستند."» (جوآن فالون)
سخنان استاد مرا آگاه کرد. تا زمانی که منصفانه و با صداقت و درستی عمل کنم، آنچه را که شایسته آنم، کسب میکنم. همه کاری که باید انجام دهم این است که بگذارم امور بهطور طبیعی اتفاق بیفتند. بنابراین، شرکت خودم را به راه انداختم.
اولین مشکلم این بود که هیچ مشتری نداشتیم. بهعنوان یک شرکت جدید، پروژههای تکمیل شده یا شهرتی نداشتیم که به آن ارجاع دهیم. بنابراین، برای چند ماه، هیچ پروژهای نداشتیم. دوستم به من گفت: «تکنیکهای شما خوب هستند. آنچه نیاز دارید تعدادی پروژههای موفقیتآمیز است تا افراد به شما اعتماد کنند. چرا چندتایی از این پروژهها تهیه نمیکنید؟ هیچکسی نمیتواند بگوید که آنها جعلی هستند. وقتی کسی میآید که با شما صحبت کند، فقط آنها را نشان دهید، سپس شما کسب و کار را خواهید داشت.»
از آنجایی که سالهاست که در کار ساخت و ساز بودم، خیلی خوب میدانستم که بسیاری از شرکتها چنین کلاهبرداریهایی میکنند. اما بهعنوان یک شاگرد دافا که از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی میکند، باید با درستی و صداقت عمل کنم.
چندین مأمور خرید که میدانستند به دنبال کار بودم، به من فهماندند که اگر به آنها کمیسیونی عالی بدهم، با من قرارداد امضاء میکنند. هر قرارداد به معنای صدها هزار یا نیم میلیونیوان (حدود صد هزار دلار آمریکا) بود. خیلی وسوسهانگیز بود، اما من این کار را نکردم، حتی اگر باعث میشد که شرکتم ورشکست شود.
برای مدت طولانی، هزینههای ما بالا بود، اما هیچ درآمدی نداشتیم. فقط زمانی که ظاهراً نزدیک بود شرکت تعطیل شود، یک مشتری گفت که علاقهمند به کار با ما است. او گفت گرچه هیچ پروژه تکمیلشدهای نداشتیم، به کیفیت کار ما اعتماد دارد. مأمور خرید به من گفت که در شرکتش او تصمیم نهایی را میگیرد و تصمیم او بستگی به کمیسیونی دارد که از من دریافت میکند. از آنجا که من به این اشارهاش پاسخ ندادم، او مدتی طولانی با من تماس نگرفت.
احساس کردم که کار شرکتم به پایان رسیده و نزدیک بود که آن را تعطیل کنم. سپس آن مأمور خرید ناگهان با من تماس گرفت و درخواست کرد تا برای بستن قرارداد و امضا بروم. قرار داد را امضاء کردیم و رئیس بلافاصله مبلغ را به من پرداخت کرد. درست مثل این بود که ما اولین قراردادمان را داشتیم.
از زمان آن قرارداد اول، تعداد زیادی مشتری به سمت من آمدند و تعداد بسیار کمی از آنها کمیسیونهای بزرگ درخواست کردهاند. هر معاملهام شفاف و درست بوده است. بسیاری از مشتریان ما دوست من هستند.
متوجه شدم که هنگام اعتبار بخشی به فا نیروهای کهن موانع بسیاری را در مسیرمان ایجاد میکنند و حتی ما را بهلحاظ مالی تحت فشار قرار میدهند. اما هنگامی که بهطور کامل فا را دنبال کنیم و آزار و اذیت را با افکار درست پشت سر بگذاریم، استاد راه را برای ما روشن میکنند، زیرا استاد میخواهند ما نقش پیشرو را ایفاءکنیم. دلیل اینکه اغلب توسط نیروهای کهن محدود میشویم این است که ما عقاید و تصورات بشری داریم و نمیتوانیم شینشینگمان را بهبود ببخشیم.
بسیاری از مشتریان شرکتم را به دوستان خود توصیه کردهاند. آنها اکنون میدانند که شاگردان دافا صادق هستند و آنچه تحویل میدهیم کیفیت بالایی دارد. با یک مشتری بانفوذ ملاقاتی داشتیم. او تحت تأثیر قرار گرفت و به ما اعتماد کرد تا بهترین کار را برایش انجام دهیم، بنابراین او با چند نفر از دوستانش تماس گرفت و از آنها خواست تا به جلسه بیایند. او به آنها گفت که او به من و کارم اعتماد دارد. پس از اینکه قرارداد را امضاء کرد، دوستانش نیز با من قرارداد امضا کردند.
بعدها، دهها معامله در آن شهر انجام دادیم. از طریق همین معرفیها، شهرت خوبی به دست آوردهایم و موفقیت ما از حد انتظاراتم فراتر رفته است.
ما هرگز مشتریهایمان را به کلوپهای شبانه یا مکانهای مشابه که اکثر شرکتها انجام میدهند، نمیبریم. ما همیشه پروژه را بهموقع به پایان میرسانیم و محصولاتمان را صادقانه معرفی میکنیم. همیشه پول تأمینکنندگان مصالح را بهموقع پرداخت میکنیم. بنابراین، تمام افراد درگیر در پروژهها مشتاقانه منتظر همکاری با ما هستند.
اکنون کسب و کار ما پررونق شده است. وقتی اقتصاد چین در حال افت بود، شرکت ما خیلی خوب کار کرد. وضعیت مالی من به مراتب بهبود یافته است، بهطوری که میتوانم سه کار را بهتر انجام دهم. متوجه شدم که وقتی ما بهخوبی عمل میکنیم و عقاید و تصورات بشری خود را از بین میبریم، استاد همه چیزهایی را که لازم داریم به ما میدهند. استاد بسیار کار کردهاند. هر دستاوردی که ما داریم، بهدلیل نجات استاد است.
میدانم که هنوز عقاید و تصورات بشری بسیاری دارم و بارها سقوط کردهام. استاد برای من بسیار تحمل کردهاند. ایشان از من محافظت کردهاند. همه کاری که میتوانم انجام دهم این است که باجدیت تزکیه کنم، تا جایی که بتوانم وقت بیشتری را صرف نجات مردم کنم و در سفر اعتباربخشی به فا به درستی مسیرم را بپیمایم.
استاد، سپاسگزارم!