فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تغییر عقاید و تصورات بشری و گرامی داشتن فرصت تزکیه در پروژه‌های مربوط به رسانه

22 نوامبر 2018 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در نیویورک

(Minghui.org)

درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

همکاری با تعداد زیادی از هم‌تمرین‌کنندگان در رسانه فرصت نادری است که دافا در اختیارم قرار داده و افتخاری است که استاد به من عطا کرده‌اند. آن فرصتی برای تزکیه و رشد شین‌شینگم و در عین حال انتشار حقیقت، نجات مردم و تحقق بخشیدن به مأموریتم نیز است. هرچه بیشتر تزکیه می‌کنم، بیشتر متوجه می‌شوم که باید این فرصت برای تزکیه در رسانه را گرامی بدارم و به رشد خودم ادامه دهم.

تغییر عقاید و تصورات بشری و ذوب کردن کوه یخ میان تمرینکنندگان

سابقاً رابطۀ دوستانه‌ای با یکی از هم‌تمرین‌کنندگان داشتم که در محل کار نیز همکارم بود. ما اغلب با یکدیگر مراوده داشتیم، اما برای مدتی آن تمرین‌کننده، مرا نادیده می‌گرفت، صندلی‌اش را از من دور می‌کرد و گویا سلام و احوالپرسی مرا نمی‌شنید. وقتی درباره کار با او صحبت می‌کردم، چشمانش روی صفحه نمایشِ کامپیوترش بود، گویا من وجود ندارم.

احساس می‌کردم مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام و سعی می‌کردم با او صحبت کنم. او می‌گفت مشکلی وجود ندارد و همه چیز خوب است. حاضر نبود چیز دیگری بگوید، اما هر روز نگرانی را در چهره‌اش می‌دیدم. بعد از مدتی دیر به سر کار می‌آمد، مرخصی می‌گرفت و حتی بدون گرفتن مرخصی از سر کار، برای چند روز ناپدید می‌شد.

خیلی ناراحت بودم؛ گویا کوه یخی میان ما قرار گرفته بود. دلسرد شده بودم، زیرا هرگز در زندگی‌ام با چنین چیزی برخورد نکرده بودم. حتی احساس می‌کردم که اگر به صورتم سیلی می‌زد یا سرم فریاد می‌کشید، بهتر از این بود که زیر این صخره یخی باشم. سکوت کردن بیشترین ضرر و بالاترین هزینه را دربر دارد.

چند بار مصمم شدم در این باره با او صحبت کنم، اما درحالی که خودم را برای این کار آماده می‌کردم، یا آن روز مرخصی می‌گرفت و می‌رفت یا چیزهای دیگری مداخله ایجاد می‌کردند و فرصت صحبت کردن با او را ازدست می‌دادم و آن کوه یخ همچنان بزرگ‌تر می‌شد.

درحالی که گذشته را مرور می‌کردم، متوجه شدم من کسی هستم که از او رو برگرداندم و از او دوری کردم. ماجرا از زمانی شروع شد که متوجه شدم او با دروغ گفتن به من از خودش محافظت می‌کند. این عقیده و تصور سرسختانه را داشتم که مردم مخصوصاً تزکیه‌کنندگان هرگز نباید دروغ بگویند: چگونه می‌توانند همچنان دروغ بگویند؟ اگر فردی عادی دروغ می‌گفت، می‌توانستم او را ببخشم، اما دروغ یک تمرین‌کننده را نمی‌توانم ببخشم.

از آن زمان، یک پیش‌داوری درباره او در ذهنم داشتم و فقط به احساسات خودم فکر می‌کردم؛ سعی نمی‌کردم از دیدگاه او مسائل را درک کنم و تلاش نمی‌کردم به او کمک کنم. به غیر از مسائل کاری، دیگر با او صحبت نمی‌کردم. ازآنجا که او فرد حساسی بود، می‌توانست حس بیگانگی را از سوی من احساس کند.

عقیده و تصور دیگری که به آن چسبیده بودم، درکم از «حقیقت» بود. اعتقاد داشتم حقیقت به این معنی است که باید همیشه آنچه در ذهنم است را بگویم و آن را درست همانطور که هست، بگویم. در ظاهر به‌نظر می‌رسید درست است، اما این «حقیقتِ» یک تزکیه‌کننده نیست.

استاد بیان کردند:

«تزكيه‌ حقيقت، نيك‌خواهي، بردباريِ مدرسه‌ي دائو، روي حقيقت تأكيد مي‌كند. اين دليل آن است كه چرا دائوئيست‌ها براي اين چيزها سخت تلاش مي‌كنند. "حقيقت را تزكيه كن و سرشت مادرزادي را پرورش بده، راست بگو، كارهاي درست انجام بده، به خود واقعيِ اوليه‌ات برگرد و نهايتاً به‌سوي يك شخص حقيقي شدن تزكيه كن". اما آنها نيز بردباري و نيك‌خواهي را دارند، ولي تأكيد روي قسمت حقيقت است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

من سخت به استانداردها و عقاید و تصورات مردم عادی چسبیده بودم. بنابراین وقتی دیدم آن تمرین‌کننده برای محافظت از خودش دروغ می‌گوید، آن کوه یخ شکل گرفت و ذوب کردنش برایم مشکل به‌نظر می‌رسید.

یک روز صبح، در مسیرم به سر کار به ستاره‌ها نگاه کرده و فکر کردم: «ستاره‌های بی‌شماری وجود دارند، اما هیچ کدام از آنها یکسان نیستند و این درباره برگ‌های روی زمین نیز صدق می‌کند. تنوع در موجودات زنده چیزی است که باعث رونق جهان می‌شود. این مسخره است که از سایرین انتظار داشته باشم مانند من باشند.»

یاد گرفتم که با افراد مختلف سازگاری داشته باشم، باید نسبت به سایرین باملاحظه‌تر و بردبارتر باشم و واقعاً «حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری» را دنبال کنم.

پیشتر سعی کرده بودم این مسئله را با سایر تمرین‌کنندگان به‌اشتراک بگذارم تا نارضایتی‌ام و اشتباهاتِ سایرین را نشان دهم، اما تمرین‌کنندگان گفتند: «شاید به این خاطر بود که به او بدهی داشتی یا می‌توانست فرصتی برای تو باشد که رشد کنی.»

این سخنان کمکم کردند فکرِ تغییر سایرین را کنار بگذارم و آن را فقط به‌عنوان بازپرداخت کارمایم در نظر بگیرم؛ شاید در زندگی گذشته‌ام حتی بدتر از این با سایرین رفتار کرده‌ام. هم‌زمان، یکی دیگر از عقاید و تصوراتم تغییر کرد– این عقیده و تصور که نمی‌خواستم با سایرین اختلاف و درگیری داشته باشم.

به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، غیرممکن است با هیچ گونه درگیری و تضادی برخورد نکنیم؛ درعوض باید داشتن تضاد و درگیری را چیز خوبی در نظر بگیرم. وقتی سایرین با من بدرفتاری می‌کنند، کمکم می‌کنند کارما را از بین ببرم و این فرصت را به من می‌دهند که خودم را ارتقاء دهم. باید قدردان او باشم و این فرصت برای تزکیه خودم را گرامی بدارم.

متوجه شدم که «نیک‌خواهی»‌ام بسیار کمتر از حد کافی است. به همین دلیل است که سایرین را درک نمی‌کنم و قدرت حل اختلافات و تضادها را ندارم.

استاد بیان کردند:

«اگر آنچه مي‌گوييد واقعاً از خوش‌قلبي شما و عاري از هرگونه مسائل شخصي باشد، كلمات‌تان واقعاً ديگران را تحت تأثير قرار مي‌دهد.» («آموزش فا در کنفرانس سنگاپور»)
«شَن (نيك‌خواهي) واقعاً قدرتمند است.» («آموزش فا در کنفرانس سنگاپور»)

پس از اینکه عقاید و تصوراتم را از درون تغییر دادم، در ظاهر نیز تغییر کردم و با همه چیز با آرامش و مسالمت‌آمیز برخورد می‌کردم، اما در عمق وجودم می‌دانستم که حقیقتاً این وابستگی را رها نکرده‌ام و هنوز هم گاهی احساس ناخوشایندی داشتم.

متوجه شدم که این نیز شکلی از مداخله است. نباید فقط به تزکیه خودم فکر کنم، باید به تصویری بزرگ‌تر نگاه کنم، به کل بدن فکر کنم و نباید مانع نجات مردم شوم. افکار درست بیشتری فرستادم تا مداخله را ازبین ببرم و در عین حال فا را نیز بیشتر مطالعه کردم و به‌تدریج این وابستگی را رها کردم.

بعد از بازگشتِ آن تمرین‌کننده از تعطیلات، او را برای صرف چای دعوت کردم. بیش از دو ساعت با هم صحبت کردیم و به حرف‌هایی که او باید می‌زد، گوش دادم. صمیمانه از او خواستم که اگر آسیبی به او زده‌ام، مرا ببخشد و همچنین از او خواستم که به کاستی‌هایم اشاره کند تا بتوانم آنها را اصلاح کنم؛ می‌خواستم هر روز او را خوشحال ببینم.

برای اولین بار طی ماه‌های زیاد، با هم صحبت کردیم و خندیدیم. در آن لحظه، آن کوه یخی در قلبم ذوب شد و ذهن و بدنم فوق‌العاده آسوده و راحت شدند؛ جهان گرم و صلح‌آمیز شد.

از آن تمرین‌کننده سپاسگزارم که کمکم کرد این عقاید و تصورات بشری را تشخیص دهم و آنها را ازبین ببرم؛ قدردانم که یاد گرفتم درحین ازمیان بردن کارما و ارتقاء شین‌شینگم، نگرشی فروتنانه را حفظ کنم.

به ورای «تلخی» و «خستگی» رفتن

در ماه اوت یک مترجم- ویراستار از گروهم استعفاء داد. در اواسط سپتامبر تازه‌واردی را پیدا کردیم و باید از ابتدا به او آموزش می‌دادیم. گروه‌مان برای بیش از یک ماه تلاش کرد تا این تغییر را پشت سر بگذارد و یک ماه دیگر را نیز صرف آموزش اضافی برای آن تازه‌وارد کرد.

طی آن دوره، دو تن از اعضای موردیِ گروه باید رقابت رقص را پوشش می‌دادند و تازه‌وارد هم به کنفرانس فا رفت. برای کل هفته هیچ جایگزینی وجود نداشت. علاوه بر این، تغییری در ویراستار و کارگردان ویدئو رخ داد و مجبور شدم در حالی که ویدئوها را با ویراستارانِ ویدئو بازبینی می‌کردم، کیفیت پخش را نیز تضمین کنم. آن دو ماه برایم مانند دو سال گذشت.

احساس می‌کردم نهایت توانم را به‌کار گرفته‌ام و نمی‌توانم بیشتر از این از خودم مایه بگذارم. وقتی تمرین‌کنندگان می‌پرسیدند که چطور هستم، فقط می‌توانستم لبخند تلخی بزنم و با یک کلمه «خسته» پاسخ دهم. علاوه بر این، باید در خانه نیز به کارهایی رسیدگی می‌کردم و کار هماهنگی تیمی از مترجم- ویراستاران بین‌المللی را انجام می‌دادم. چیزهای بسیار زیادی وجود داشتند که نگران‌شان بودم. وقتی سرپرست‌مان یک فعالیت فرهنگیِ آمریکایی را سازماندهی کرد و پرسید که آیا به آن ملحق می‌شوم یا خیر، پاسخ دادم که وقت ندارم.

شوهرم می‌گفت: «هر بار که به آمدن شنبه فکر می‌کنم، حالم بد می‌شود.» شنبه شلوغ‌ترین روزم است، چراکه در آن روز باید یک برنامه را اجرا کنم. وقتی کمبود نیروی انسانی وجود دارد، باید ترجمه و ویرایش را نیز خودم انجام دهم. شب که به خانه می‌رسیدم، بلافاصله به‌صورت آنلاین با تمرین‌کنندگان خارج از دفتر دیدار و اغلب تا نیمه‌شب کار می‌کردم. یکشنبه هم باید به یک هفته کار خانه رسیدگی می‌کردم.

واقعاً سخت و خسته‌کننده بود. متوجه شدم که بستن چشمانم، داشتن یک خواب شبانه خوب و هر وقت که مایل بودم بیدار شوم، برایم به یک رؤیا، بزرگ‌ترین پاداش و چیزی تجملی تبدیل شده است.

یک روز ‌شنبه، آنقدر خسته بودم که نمی‌توانستم یک کلمه هم حرف بزنم. برنامه‌ام در رسانه را با موفقیت اجرا کردم و از جلسه آنلاین شبانه مرخصی گرفتم. در تخت دراز کشیدم و احساس می‌کردم سرم درحال منفجر شدن است؛ احساسم قابل بیان نبود. حس می‌کردم تحملم به نهایت خود رسیده است.

خسته بودم، اما نمی‌توانستم بخوابم. درمانده بودم، اما هرچه بیشتر درباره آن فکر می‌کردم، بدتر می‌شد. به این فکر ‌کردم که به سخنرانی‌های استاد گوش دهم.

استاد بیان کردند:

«اما یک راهب کم‌سابقه که غذا می‌پزد شاید کیفیت مادرزادی بدی نداشته باشد. هرچه یک راهب کم‌سابقه بیشتر زجر می‌کشد، برای او باز کردن گونگ آسان‌تر خواهد بود. هرچه زندگی راهبان ارشد راحت‌تر باشد باز کردن گونگ برای آنها سخت‌تر خواهد بود، چراکه مسئله‌ تبدیل کارما وجود دارد. راهبان کم‌سابقه همیشه به‌سختی و به‌صورت خسته‌کننده‌ای زحمت می‌کشند. بنابراین بدهی کارمایی را سریع‌تر پس می‌دهند و سریع‌تر به روشن‌بینی می‌رسند.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

خودم را یک تزکیه‌کننده درنظر گرفتم و تفکرم را تغییر دادم و احساس «خستگی» را کنار گذاشتم. درواقع اینها فقط احساسات بشری هستند. اگر دیگر درباره آنها فکر نکنم، بر من تأثیر نخواهند داشت.

استاد بیان کردند:

«روند تزکیه شامل ازبین بردن کارما و تحمل سختی‌ها است. اگر سختی‌ها را تحمل نکنید، کارما نمی‌تواند ازبین برده شود. بنابراین سختی کشیدن جسمی ضرورتاً چیز بدی نیست. مشکلاتی که در زندگی با آنها مواجه می‌شوید نیز ضرورتاً چیزهای بدی نیستند. شما آنها را تحمل کرده‌اید اما از آن آگاه نیستید.» («پیشنهادات ارائه شده در جلسه دستیاران فالون دافای پکن»، از تشریح محتوای فالون دافا)

ازبین بردن کارما و تحمل سختی‌ها چیزهای خوبی هستند، چراکه برای رشدم هستند؛ این باید درک یک تزکیه‌کننده باشد.

با این افکار که از ذهنم می‌گذشتند، فقط حدود دو یا سه ساعت خوابیدم. فکر درخواست برای مرخصی نیز چند بار به ذهنم آمد: چگونه باید درخواست مرخصی کنم؟ آیا چند روز متوالی مرخصی بگیرم یا چند روز در میان؟ چگونه باید از خانه کارم را انجام دهم؟

در نهایت، احساس کردم که نباید فکر استراحت کردن را داشته باشم. آیا این صرفاً «تلخی» و «خستگی» نیست؟ تمرین‌کنندگان در سرزمین اصلی چین همچنان در تزکیه خود پابرجا هستند و تحت آن سختی‌ها آنچه مریدان دافا باید انجام دهند را به‌انجام می‌رسانند؛ در مقایسه، من در محیط نسبتاً آرامی در خارج از چین هستم و در اینجا تمرین‌کنندگان بسیاری زیادی برای کمک به یکدیگر وجود دارند. درباره چه چیزی باید شکایت کنم؟ حتی از فکر کردن درباره آن خجالت کشیدم.

اولین شعر در هنگ یین «آبدیده کردن اراده» است. حتی مردم عادی نیز گفته‌اند: «وقتی آسمان مسئولیت بزرگی را روی دوش یک انسان می‌گذارد، ابتدا بدنش را با محنت خسته می‌کند و ذهنش را با رنج امتحان می‌کند.» تزکیه جدی است و شخص باید آگاهانه سختی‌ها را تحمل کند. این یک انتخاب و تصمیم است که آن را اتخاذ کرده‌ام.

استاد بیان کردند:

«آنچه که درنهایت سعی دارم به شما بگویم این است که همگی بخاطر این کارها بود که به اینجا آمدید! بنابراین شما هیچ گزینه‌ای ندارید [بجز اینکه تمام این را به‌خوبی انجام دهید]؛ واقعاً راه دیگری وجود ندارد! این موضوع برای مریدان دافا است. درخصوص مردم عادی، ممکن است به هر طریق ممکنی دوباره بازپیدا شوند. اما این گزینه‌ای برای شما نیست، زیرا شما به‌خاطر دافا و تعهد بزرگ آن اینجا هستید. بنابراین اگر به‌خوبی عمل نکنید، چیزی جز پشیمانی و حسرت برای شما باقی نخواهد ماند. و مخصوصاً می‌خواهم به مریدان دافای قدیمی‌مان یادآوری کنم که سست نشوید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی 2018»)

استاد همچنین بیان کردند:

«تزکيه‌ به‌ تلاش‌ خود شخص‌ بستگي دارد، درحالي ‌كه‌ گونگ‌ به‌ استاد شخص‌ مربوط است.» (سخنرانی نخست، جوآن فالون)

روز بعد طبق معمول سر کار رفتم و بعد از دو روز دیگر احساس نکردم خیلی خسته هستم.

گرامی داشتن فرصت تزکیه در پروژه رسانه

برخی از تمرین‌کنندگان می‌پرسیدند چرا به دنبال افراد بیشتری برای پیوستن به تیم‌مان نیستم. در حقیقت کاندیداهای زیادی برای انتخاب وجود نداشتند. علاوه بر این، اگر کارکنان اغلب عوض می‌شدند، مخاطبان متوجه عدم یکنواختی در کیفیت می‌شدند و آن بر اعتبار رسانه تأثیر می‌گذاشت. همچنین داشتن افراد بیشتر در تیم منجر به هماهنگی نمی‌شود، اما مهم‌تر اینکه اگر میزان کار برای دو نفر بین تعداد بیشتری تقسیم می‌شد، هیچ تقوای عظیمی باقی نمی‌ماند. هرچه باشد، ما یک شرکت رسانه‌ایِ مردم عادی نیستیم.

اگر افکار درست‌مان را حفظ کنیم، می‌توانیم به‌خوبی عمل کرده و در زمان‌های پرتنش و دشوار با یکدیگر همکاری کنیم. بعلاوه منابع دافا محدود هستند و باید به‌درستی استفاده شوند. در جنگ بین نیکی و پلیدی در بُعد دیگر، رسانه‌ها‌ پیشتاز و نیروی نخبه هستند؛ برای پیروزی در جنگ، سربازان نخبه مورد نیاز هستند. ثبات کارکنان ما و بهبود مهارت‌های آنها برای رشد رسانه‌ها و ایفای نقش مؤثر در نجات مردم بسیار مهم است.

در واقع، استاد همیشه از ما مراقبت می‌کنند و معجزات اغلب ظاهر می‌شوند.

یک بار کلیپی دو دقیقه قبل از پخش در سیستم آپلود و آماده پخش شد. مطمئن نبودیم که آیا می‌توانیم آن را به‌موقع برسانیم یا نه. در سکوت از استاد کمک خواستم و روی فرستادن افکار درست تمرکز کردم. آن دو دقیقه برایم خیلی طولانی بود. چشمانم را بستم و جرأت نداشتم به صفحه نمایش نگاه کنم تا اینکه آرامش را پیرامونم احساس کردم و می‌دانستم که پخش بدون مشکل به پیش می‌رود.

دلهره‌انگیزترین تجربه‌ام زمانی بود که کلیپ را فقط شش ثانیه قبل از پخش دریافت کردیم.

هر روز یک نبرد است و وقتی روی اخبار تلویزیونی کار می‌کنیم، گاهی آن می‌تواند چند نبرد باشد. به منظور پیروزی در این نبرد، باید همیشه ذهنی روشن و افکار درستی قوی داشته باشیم و مطمئن شویم که در وضعیت تزکیه خوبی قرار داریم.

وقتی کنسرت ارکستر سمفونی شن یون را تماشا می‌کردم، معمولاً رهبر ارکستر را تماشا می‌کردم که نقشش برایم بسیار الهام‌بخش است. او باید رپرتوار و ابزارهای موسیقی مختلف که نواخته می‌شوند و شرایط تک‌تک اعضای ارکستر را کاملاً درک کند. در طول اجرا باید تغییرات و اصلاحات جزئی مختلف را در پاسخ به واکنش مخاطبان اعمال کند. علاوه بر این، باید احساسات تک‌تک اعضای ارکستر را برای رسیدن به حداکثر هماهنگی بسیج کند و در عین حال آرام باشد تا بیشترین لذت را به مخاطبان انتقال دهد.

استاد بیان کردند:

«هر مرید دافایی می‌خواهد تزکیه‌کننده‌ای واقعی شود، کسی که درحالی که مسیر الوهیت را می‌پیماید مصمم و مستحکم است.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی 2018»)

اغلب نمی‌دانم: منظور از «مصمم و مستحکم بودن در تزکیه» چیست. درکم در سطح کنونی این است که شاید آن مانند یک رهبر ارکستر سمفونی شن یون بودن است. داشتن توانایی به دوش کشیدن مسئولیت‌های بزرگ، انعکاسی از تزکیۀ مستحکمِ شین‌شینگِ فرد طی دوره‌ای طولانی است.

بارها اینطور بوده که هیچ خبری برای گزارش وجود نداشته است، اما زمان به پیش می‌رود و ما نمی‌توانیم صفحه نمایش را خالی بگذاریم، زیرا تماشاگران درحال تماشا هستند. وقتی می‌توانم در آرامش فکر کنم، همیشه می‌توانم به‌موقع راه حل درستی را پیدا کنم و چیزهایی که نیاز داریم، جلوی‌مان ظاهر می‌شوند، گویا واقعاً برای ما آماده شده‌اند.

زمان‌های دیگری نیز وجود دارند که ما رویدادهایی را پوشش می‌دهیم که سایر رسانه‌ها آنها را نادیده گرفته‌اند. وقتی آن رویداد را پوشش می‌دهیم، پس از مدت کوتاهی به‌سرعت به خبری داغ تبدیل می‌شود. هیچ نیازی به جستجوی اخبار نیست. وقتی دوست داشتن‌ها و دوست‌ نداشتن‌های شخصی‌ و احساسات بشری‌مان را رها می‌کنیم، قلب‌مان وسیع می‌شود و قادریم آینده را بیشتر و بهتر ببینیم.

تزکیه فقط درباره تلخی و خستگی نیست. چیزهای معجزه‌آساتر و جادویی‌تری وجود دارند که مردم عادی هرگز نمی‌توانند تجربه کنند.

همچنین گرمی و صمیمیت بین تمرین‌کنندگان وجود دارد. وقتی در شیفت‌های صبح زود کار می‌کنم و برای صبحانه هیچ چیزی ندارم، تمرین‌کنندگان اغلب وقتی به دفترم می‌آیند، یک تخم‌ مرغ آب‌پز برایم می‌آورند. این ممکن است حرکت کوچکی به‌نظر برسد، اما هر بار مرا تحت تأثیر قرار می‌‌دهد.

استاد بیان کردند:

«شما از میان سال‌های بسیار طولانی و طاقت‌فرسا گذر کرده‌اید تا امروز به اینجا برسید، و این واقعاً آسان نبوده است! آیا نمی‌دانید که چگونه آن را ارج نهید؟ من قطعاً شما را گرامی می‌دارم! و موجودات الهی نیز همین‌طور! (تشویق) بنابراین شما باید حتی بیشتر خودتان را گرامی بدارید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دی‌سی 2018»)

این افتخار بسیار بزرگی برای من است که در پروژه‌های رسانه مشارکت دارم، به وعده‌های ماقبل تاریخی‌ام جامه عمل بپوشانم و موجودات ذی‌شعور را نجات دهم.

من همیشه از یک تمرین‌کننده استرالیایی به‌خاطر ازخودگذشته بودن و مفید بودنش تشکر می‌کردم، اما او هر بار می‌گفت: «نباید از من تشکر کنی. من کسی هستم که باید از استاد تشکر کنم، از ان‌تی‌دی تشکر کنم و به‌خاطر تمام فرصت‌هایی که به من داده شده تشکر کنم که کمکم می‌کنند در تزکیه رشد کنم و موجودات ذی‌شعور را نجات دهم و به وعده‌هایم جامه عمل بپوشانم!»

لطفاً اجازه دهید از سخنان او برای ابراز قدردانی از استاد و تشکر از همه هم‌تمرین‌کنندگان استفاده کنم.

مطالب بالا تجربیات اخیرم در تزکیه هستند. لطفاً به هر چیز نادرستی اشاره کنید.

استاد، متشکرم! هم‌تمرین‌کنندگان متشکرم!

(ارائه شده در کنفرانس فای ان‌تی‌دی و اپک تایمز 2018)