(Minghui.org)
29 ساله بودم که در سال 2015 تمرین فالون دافا را شروع کردم. خانوادهام فقیر اما خوشقلب بودند. آنها روی من تأثیر گذاشتند تا قلبی برای دنبال کردن بودا و دائو داشته باشم. بزرگ که شدم در جستجوی خود در مسیر حقیقت، به معابد بسیاری در کوهها رفتم. یک بودیست غیرروحانی شدم و چند سال در مدرسه بودا تزکیه میکردم.
از دست دادن تقریبی فرصت تمرین در دافا
چند سال پیش در یک فرصتی با یک تمرینکننده فالون دافا آشنا شدم. او برایم به خوبی یک خاله بود و چون باور داشت که من مهربان هستم و پایه و اساس خوبی برای تزکیه دارم، میخواست من تمرین دافا را شروع کنم، اما من که آمادگی این تمرین تزکیه را نداشتم حاضر نشدم به حرفهای او گوش کنم.
اما استاد بیان کردند:
«ده هزار دوره زندگیِ مقدرشده
دافا مانند ریسمانی آنها را به هم متصل میکند...» («مسیر خدا شدن سخت است» از هنگ یین 2)
رابطه تقدیری من با دافا قوی بود.
از آنجا که توانایی آگاهی پیش از وقوع و پس از وقوع را داشتم، رابطهام با این خاله تمرینکننده را دیدم. بهرغم اینکه نمیخواستم گوش کنم، اما او برایم جوآن فالون میخواند. سپس جملاتی که درباره لایههای ذرات و لایههای کیهانها و زندگیهای میکروسکوپی و ماکروسکوپی بود، خرد مهر و موم شدهام را گشود. دیگر به دقت گوش کردم و عظمت فالون دافا را از آن کلمات احساس کردم.
وقتی صبح 18 مه 2015 او دوباره برایم جوآن فالون را خواند، تحت تأثیر قرار گرفتم. صدایی را در وجودم شنیدم: «من برای فا به دنیا آمدم.» نمیتوانستم توقف کنم و دائم این جمله را برای خاله تکرار میکردم «من برای فا به دنیا آمدم» ناگهان پرتو نور گرمی ما را احاطه کرد. میدانستم که هدف زندگیام را پیدا کرده بودم.
آن روز بعدازظهر وقتی استادم در معبد در سن 40 سالگی از دنیا رفت شوکه شدم. هنگام سوزاندنش به او گفتم که تمرینکننده فالون دافا شدم و از او خواستم به یاد داشته باشد که «فالون دافا خوب است.»
زمانی که مراسم را فیلمبرداری میکردم، دیدم یک گل نیلوفری آبی شکفت و میدانستم که استادم به مکان خوبی میرود.
پذیرش فالون دافا در زندگیام
با مطالعه بیشتر فا متوجه اهمیت روشنگری حقیقت درباره دافا و رشد و ارتقاء سریع در مراحل تزکیه شدم.
یک بودیست غیر روحانی مسن را دیدم. او تحت تأثیر آموزشهای حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و آموزشهای مدرسه بودا قرار گرفته بود. با اینکه دروغهای ح.ک.چ درباره فالون دافا را باور کرده بود، میدانستم که شخص مهربانی است و باید حقیقت به او گفته شود.
او در مورد این موضوع دچار سوءتفاهم بود که ح.ک.چ به همه حقوق میدهد. بنابراین من برایش گفتم که ح.ک.چ زمین افرادی که برایش کار میکنند را میدزدد. همچنین درباره اینکه چطور ح.ک.چ فرهنگ سنتی چین را ویران کرده و اخلاقیات جامعه را تنزل داده است صحبت کردم.
او را با اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری فالون دافا آشنا کردم و گفتم که این اصول چطور به مردم کمک میکند تا اشخاص بهتری شوند. گفتم که ماجرای خودسوزی میدان تیانمن صحنهسازی شده بود و دافا در تمام دنیا گسترش یافته است.
از آنجا که او بودایی بود، برایش گفتم که استاد لی هنگجی از تمرینکنندگانشان حفاظت میکنند و از آنها میخواهند که حقایق دافا و ح.ک.چ را برای مردم بگویند.
او سرانجام متوجه شد و موافقت کرد که ح.ک.چ را ترک کند. از من تشکر کرد و گفت که برای تمرینکنندگان آسان نیست به مردم کمک کنند حقیقت درباره دافا را درک کنند. بهویژه که ذهن افراد بسیاری مانند خود او مسموم شده بود.
این نقطه عطفی در زندگیام بود و از آن زمان یک تمرینکننده حقیقی فالون دافا شدم.