(Minghui.org) زمان زیادی به پایان مهلت ارسال مقالات به مناسبت گرامیداشت روز جهانی فالون دافا، باقی نمانده است. پس از ارسال مقالهای برای یکی از تمرینکنندگان، احساس کردم که عمیقاً تحتتأثیر تجربهاش قرار گرفتم و متوجه شدم که باید درباره آن مقالهای بنویسم.
کمک به این تمرینکننده درخصوص ویرایش و ارسال مقالهاش فرصتی به من داد تا تجربیات تزکیهام را مرور کرده و دست به این انتخاب بزنم که تجربیات روند تزکیهام را به رشته تحریر درآورم.
تمرینکننده آچینگ
آچینگ در یکی از شهرهای بزرگ استان ما زندگی میکند. چند روز پیش او را ملاقات کردم و تجربیات تزکیهمان را با یکدیگر به اشتراک گذاشتیم. او به من گفت که وبسایت مینگهویی مقالات تبادل تجربه به مناسبت گرامیداشت روز فالون دافا را دریافت میکند.
او گفت: «دیروز متوجه این اطلاعیه در وبسایت مینگهویی شدم و شما امروز اینجا آمدید. ازآنجاکه هرگز به مدرسه نرفتهام، نمیدانم چطوری باید مقاله تبادل تجربه را بنویسم.»
آچینگ مقالهای را به من داد که در وبسایت مینگهویی خوانده بود. وقتی معلم در شهر چیچیهار سخنرانی فا ارائه دادند، از تمرینکنندگان خواستند که تجربیات خودشان را بنویسند تا ببینند که چقدر فا را درک میکنند.
یکی از تمرینکنندگان مقالهاش را به معلم تحویل داد، معلم اظهار داشتند: «مقاله چندان خوبی نیست.»
معلم گفتند: «این ارزشمند است، زیرا شما آن را نوشتید.»
متوجه شدم که آچینگ میخواست تجربیاتش را به اشتراک بگذارد، اما نیاز به کسی داشت تا آن را برایش بنویسد. او به کمک من نیاز داشت. گرچه ما به مدت بیش از یک سال همدیگر را میشناختیم، اما با تجربههای تزکیهاش آشنا نبودم.
ابتدا از او خواستم که از شوهرش بخواهد تا مطالبی را که در نظر دارد برایش بنویسد، سپس آن را برایش تایپ میکنم. چند روز بعد به من گفت که مطالبش آماده است.
او نوشت که گرچه هرگز به مدرسه نرفته بود، پس از حدود سه سال تزکیه در دافا خودش یاد گرفت که بیشتر کتابهای دافا را بخواند و همچنین میتوانست کتاب جوآن فالون را بخواند.
او همچنین به اشتراک گذاشت که وقتی در مطالعه فا سست شده بود، از نظر ذهنی بههم ریخت و حتی تشخیص داده شد که دچار بیماری مهلکی شده است. هنگامی که ایمانش را نسبت به معلم و فا تقویت کرد، طولی نکشید که کارمای بیماریاش از بین رفت.
آچینگ به اشتراک گذاشت که وقتی برای خرید مواد غذایی به بازار رفت، یک فروشنده گوشت از او خواهش کرد که از او گوشت بخرد زیرا میخواست بهسرعت همۀ گوشتهایش را به فروش برساند. آچینگ آویزی که دارای اطلاعاتی درباره دافا بود به او داد و گفت که عبارات «فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند.
فروشنده به توصیهاش عمل کرد. روز بعد، وقتی آچینگ وارد بازار شد، فروشنده گوشت با صدای بلند به او گفت: «بیا اینجا!» او به آچینگ گفت که فالون دافا سحرآمیز است. «سی دقیقه بعد از از اینکه شما رفتید، درد دندانم برطرف شد. لطفاً مطالب دیگری درباره دافا به من بدهید زیرا میخواهم زمانی که وقت دارم آنها را بخوانم.»
آچینگ تزکیه کرده و همچنین سه کار را بهطور کوشا انجام داد. پس از آنکه تزکیه در دافا را شروع کرد، بسیاری از تغییرات مثبت در او رخ دادند، بهطوریکه به شوهرش نیز کمک کرد تا تمرینکننده شود.
رهاکردن افکار و نگرشهای بشری
از طریق مقالهاش به نقاط ضعفم آگاه شدم. بهخاطر افکار و نگرشهای بشری و وابستگیهایی که داشتم، برایم بسیار سخت شده بود که تجربیات شخصیام را بنویسم. بعد از ویرایش و ارائه مقالۀ آچینگ، سعی کردم وضعیتم را سروسامان دهم.
هنگامی که افکارم پاک و روشن شدند، همه چیز به آرامی به جریان افتاد و به نظر میرسید چیزهای بیپایانی برای نوشتن وجود دارند.
اگر هنوز اقدام به نوشتن مقالهتان نکردهاید، عجله کرده و شروع به انجام آن کنید. معلم در انتظار ما هستند. هیچ زمانی برای هدردادن وجود ندارد!