(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال 1999 شروع کردم و از جنبههای بسیاری تغییر کردهام. سابق براین خودخواه بودم؛ انگیزهام برای تمرین تزکیه نجات مردم نبود، بلکه خارج شدن از چرخه بازپیدایی و رسیدن به کمال بود.
زمانی که جوان بودم هنرهای رزمی را یادگرفتم و درباره یک قهرمان بودن خیالپردازی میکردم. به بازپیدایی معتقد بودم و سؤالات بسیاری درباره معنای زندگی داشتم.
پاسخ همه سؤالاتم را در جوآن فالون یافتم. در عرض سه ماه، بیماریهایی که سالها مرا به ستوه آورده بود، ازبین رفت. اما هنوز به رسیدن به کمال وابسته بودم.
استاد بیان کردند:
«اگر خودتان را براساس فا تزکیه نکنید، نمیتوانید فقط با تحمل کردن آزار و اذیت به بالاتر تزکیه کنید، چه برسد به اینکه [بتوانید] به استاندارد یک مرید دافا برسید.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴ غرب آمریکا»)
با این حال این نکته را نادیده میگرفتم که استاد از ما میخواهند که ازخودگذشته و فداکار باشیم.
زندانی شدم
زمانی که این آزار و شکنجه برای اولین بار شروع شد، میخواستم که یک قهرمان باشم. به اشتباه فکر میکردم که فرد باید بهمنظور رسیدن به سطحی بالاتر و رسیدن به کمال آزمونها را ازطریق آزار و شکنجه تحمل کند. زمانی که پرچمی در میدان تیانآنمن به اهتزاز درآمد، پلیس مرا تحت ضرب و شتم قرار داد، مرا به بازداشتگاهی برد و تحت شکنجه قرار داد.
انگیزهام برای تحمل شکنجه کاملاً خودخواهانه بود: فکر میکردم که از طریق رنج کشیدن به کمال خواهم رسید. همه افکار و اعمالم در حین شکنجه شدن متمرکز بر کمال بود. مرا آویزان کردند و تحت ضرب و شتم قرار دادند . چندین مرتبه از هوش رفتم. در نهایت روحیهام را از دست دادم و با پلیس همکاری کردم. بعد از اینکه آزاد شدم، احساس کردم که زندگیام به پایان رسیده است چراکه صرفاً نتوانستم با آزار و شکنجه مواجه شوم.
در محیط سخت بازداشتگاه ذهن یک فرد عادی سردرگم خواهد شد. برای یک مرید دافا، این محیط میتواند افکارش را آلوده و تیره کند. شستشوی مغزی اجباری تعدادی از تمرینکنندگان را به بیرون از دافا سوق داد. شکنجه جسمی و روانی بکار رفته روی تمرینکنندگان، برای نابود کردن وقار و اعتماد بین افراد طراحی شده بود.
تمرینکنندهای که از همکاری خودداری کرد در یک سلول انفرادی زندانی شد. او را مجبور کردند که مقالاتی را که به دافا تهمت میزد، ازبر کند. او دچار فروپاشی روانی شد و بعد از آزاد شدن در مراقبت از خودش مشکل داشت.
انگیزهام از دوری کردن از آزار و شکنجه خودخواهانه بود
فرد تحت شکنجه جسمی و روانی مداوم، باید به دافا ایمان محکم و استوار داشته باشد؛ در غیراینصورت ممکن است از مسیر تزکیه منحرف شود. بعد از اینکه آزاد شدم، میترسیدم که اگر دوباره تحت شکنجه قرارگیرم، بلافاصله تسلیم شوم و با خواستههای پلیس همکاری کنم. بهمنظور اجتناب از دستگیر شدن، فکر کردم که باید هیچ کاری انجام ندهم. بهمنظور محافظت از خودم، به هیچ فعالیت روشنگری حقیقت نپیوستم. زمانی که سایر تمرینکنندگان سعی میکردند که به من کمک کنند، حاضر به گوش دادن نبودم. همه اعتماد به نفسم را در تزکیه ازدست داده بودم و تمایلی نداشتم که خطر آزار و شکنجه دوباره را به جان بخرم.
احساس میکردم بدون توجه به اینکه چقدر تلاش کنم، هرگز دوباره قادر نخواهم بود که باجدیت تزکیه کنم. احساس کردم که روحیهام بقدری آسیب دیده است که قابل ترمیم نیست و فرصتم برای تزکیه را ازدست دادهام. فکر میکردم: «مهم نیست، بههرحال سطح آگاهی و روشنبینیام پایین است، بنابراین تا سطح بالاتری تزکیه نکردهام.»
به دلیل درک اشتباهی که از فا داشتم، فرصتهای بسیاری را برای روشنگری حقیقت برای مردم ازدست دادم. زمانی که پروژههای محلی نیاز به کمک داشتند، فقط بهطور منفعلانه درگیر میشدم و تا کمترین حد ممکن کار میکردم. به ندرت سه کار را انجام میدادم. غمگین بودم.
پیشرفت
احساس میکردم که با برخی مواد منفی و تاریک پوشیده شدهام که در حال عقب نگه داشتنم بود. میدانستم که اگر بتوانم از این مواد منفی خلاص شوم، این امکان وجود دارد که یک موجود روشنبین بزرگ شوم. در آن زمان درکم از سطوح تزکیهمان اینگونه بود.
سپس متوجه شدم که درکم از کیهان کهن نشأت میگیرد. من با آن بهاصطلاح آزمونهایشان همراه شده بودم و هرکاری که قرار است برای نجات مردم انجام دهم را انجام نمیدادم. در عوض درون نظم و ترتیبات نیروهای کهن گام برمیداشتم و تزکیه میکردم. برای مسیر تزکیه خودم مانع ایجاد میکردم.
زمانی که این موضوع را درک کردم، متوجه شدم که برخی از تمرینکنندگان دیگر نیز افکار و رفتار مشابهی دارند. برخی از آنها در نتیجه سؤتفاهم از فا سست شدند و برخی حتی تزکیه را رها و متوقف کردند. برخی بهطور منفعلانه سه کار را انجام میدادند. من نیز سه کار را انجام میدادم، اما مشتاق نبودم یا سعی نمیکردم که بهطور فعالانه مردم را نجات دهم. میدانستم که اشکالی در من وجود دارد اما نمیدانستم که چیست یا چطور بهتر عمل کنم. وقتی با همتمرینکنندگان صحبت کردم، تنها دلیلش «ترس» بود. با این حال، وقتی به گذشته نگاه میکنم، درک میکنم که مسئله بنیادی داشتن درکی سطحی و محدود از فا بود.
در نهایت مسئولیتهایمان را درک کردم
استاد در «آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۱۳ نیویورک بزرگ» بیان کردند:
«مریدان دافا مأموریتی دارند، و برای همین است که "مریدان دافا" نامیده میشوید. هدف شما کمال فردیتان نیست. این است که گروه بزرگی از حیاتها را به کمال هدایت کنید. بنابراین باید بروید و آن را انجام دهید.»
زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، درباره عظمت و شکوه یک مرید دافای دوره اصلاح فا بودن فکر نکرده بودم یا آن را درک نکرده بودم. اهمیت رفتن به فراسوی تزکیه شخصی فقط برای کمک به استاد در نجات مردم را درک نکرده بودم.
زمانی که درکم ارتقاء یافت، تمرکز تزکیهام تغییر کرد و در نهایت در راه ازخودگذشتگی و نوع دوستی، نجات مردم و جهان جدید گام برداشتم. حداقل انگیزهام برای تزکیه، از مراقبت خودخواهانه از خود، به انجام فداکارانه هر کاری که برای نجات مردم در توانم هست، تغییر کرد.
در آخر قدم پیش گذاشتن
در سال 2015، تصمیم گرفتم که دادخواستی حقوقی علیه رهبر سابق حزب کمونیست جیانگ زمین تنظیم کنم. حتی از نقطه نظر یک فرد عادی، تنظیم این دادخواهیهای حقوقی کار درستی برای انجام دادن است. اگرچه کار اشتباهی انجام ندادم، تحت شکنجه قرارگرفتم. ما تمرینکنندگان باید از قانون برای درخواست تجدیدنظر برای تمرین دافا استفاده کنیم و این دادخواستهای تجدید نظر طبق قانون چین قانونی هستند. از زاویهای دیگر، متوجه شدم که استاد در حال دادن فرصت به آن تمرینکنندگانی هستند که قدم پیشنگداشتهاند که بهتر عمل کنند و نظم و ترتیبات نیروهای کهن را نفی کنند.
استاد بیان کردند:
«زمانی که قادرید در مسیری درست قدم بردارید، یعنی افکار درستتان قوی است، کارها را بر طبق الزامات دافا انجام میدهید، و کارها را بر طبق الزامات استاد انجام میدهید، آن موقع درحال نفی کردن نیروهای کهن هستید، و به درستی در مسیرتان قدم برمیدارید. («آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده»)
تعالیم استاد به من اعتماد به نفس بخشیدند. اگر کارها را برطبق الزامات دافا انجام دهم، آنگاه در حال نفی نیروهای کهن هستم. معتقدم که میتوانم که مسئولیتهایم را بهانجام برسانم و اغلب به خودم یادآوری میکنم که یک مرید دافا هستم.
پیشرفت در درکم
با خواندن فا متوجه شدم که در حالی که در زندان بودم، افکارم مطابق با نظم و ترتیبات نیروهای کهن بود. در طول این سالها، همیشه از اینکه با پلیس همکاری کردم، احساس گناه میکردم. این شرایط دقیقاً آن چیزی است که نیروهای کهن میخواهند. شکنجه شدنم بخشی از فا نبود. استاد نمیخواهند که تمرینکنندگان بهمنظور نجات مردم تحت شکنجه قرار گیرند.
متوجه شدم که چقدر دافا عمیق و پرمحتوا است و عدم اعتماد به نفسم در طول آزار و شکنجه ناشی از کمبود ایمان محکم و استوارم به استاد وفا بود. زمانی که حقیقتاً برآنچه میخواندم تمرکز کردم، سطوح عمیقتر فا را دیدم و بسیاری از موانع در ذهنم حل و فصل شد.
افکارم درست شد. خواندن فا اعتماد به نفسم را افزایش میدهد و دیگر احساس نمیکنم که چیزی مشکل است. احساس میکنم که تا زمانی که کارها را برطبق الزامات دافا انجام دهم و با همتمرینکنندگان برای انجام خوب سه کار همکاری کنم، استاد به من کمک خواهند کرد.
هماهنگی برای نجات مردم
وقتی مطلع میشوم که تمرینکنندهای بهخوبی عمل نمیکند، به آنها کمک میکنم. برای برنامهریزی پروژهها با سایر تمرینکنندگان هماهنگ میشوم. ما به همتمرینکنندگان کمک میکنیم که در تزکیهشان رشد کنند و بدن واحد قدرتمندی شکل دهند که به ما در روشنگری حقایق و نجات مردم کمک میکند.
در منطقهام، گروه مستقلی شامل چندین محل مطالعه گروهی فا شکل گرفته است. ما بایکدیگر کار میکنیم بهطوری که وقتی تمرینکنندهای در منطقهمان و در مناطق اطراف دستگیر میشود، همگی مطلع شویم بهطوری که بتوانیم بلافاصله کمک کنیم. هماهنگی همچنین به ما اجازه میدهد که همه روشها و تکنولوژِهای جدید برای صحبت با مردم درباره آزار شکنجه را به اشتراک بگذاریم.
ما قادر بودهایم که این محیط رشد را خلق کنیم چراکه بهعنوان یک گروه درکمان از فا را ارتقاء دادهایم. بعد از اینکه درکم از فا عمیقتر شد، بهطور فعالانه به پروژهها پیوستم. انگیزهام از کمک دیگر خودخواهانه نیست؛ اکنون فقط آرزو دارم که مردم را نجات دهم.
قبل از اینکه درکم را ارتقاء دهم، همسرم مسئول پروژه نجات تمرینکنندگان محلی بود. او اغلب مجبور بود که با پلیس یا دادستانها صحبت کند. بهدلیل اینکه نگران امنیتش بودم، معمولاً با او جر و بحث میکردم. فکر میکردم که کارها را بهطور بدون فکر انجام میدهد و در روش انجام کارهایش نقایص فنی وجود داشت. برای مثال زمانی که با ماشینمان تا اداره پلیس یا دادگاه رانندگی میکرد، از او گله و شکایت میکردم و میگفتم که دوربینهای مدار بسته وجود دارند؛ شماره پلاک ما ضبط خواهد شد و تحت تعقیب قرارخواهیم گرفت.
نگرانیها و اختلافاتی که بر او تحمیل میکردم به او فشار میآورد و با نجات همتمرینکنندگان مداخله میکرد. اکنون، بهطور فعالانه با او کمک میکنم و کاستیهایش را کامل میکنم. من و همسرم بر حفظ افکار درستمان تمرکز میکنیم چراکه میدانیم که در حال انجام کار بسیار مقدسی هستیم.
حداقل احساس میکنم که بهطور حقیقی به فا متصل شدهام. هرزمان میبینم که پروژهای نیاز به کمک اضافی دارد، خیلی خوشحال میشوم که کمک کنم. معنی سختی را بهعنوان لذت درنظر گرفتن را بهطور حقیقی درک میکنم. اکنون درک میکنم که ما در حال کمک به استاد برای اصلاح فا هستیم و توان و انرژی این را دارم که هرگونه سختی را تحمل کنم.
حداقل پوسته تزکیه شخصی خودخواهانه ام را درهم شکستهام و حقیقتاً به فرد نوعدوستی تبدیل شدهام! حتی حس احترامم نسبت به استاد متفاوت شده، آن مقدستر و خالصتر شده است.
از شخصی که تنها انگیزهام تزکیه برای رسیدن به کمال بود به مرید دافایی تبدیل شدم که آرزوی نجات مردم را دارد.
اینها برخی از تجربیات تزکیهام هستند. لطفاً اگر مطلب اشتباهی گفتهام مرا اصلاح کنید.