(Minghui.org) من و همسرم در آستانه 80 سالگی هستیم و از سال 1997 تمرین فالون دافا را شروع کردهایم. پیش از تمرین فالون دافا، مانند درختان پژمردهای بودیم که برای بقاء تقلا میکردیم.
اکنون اطمینان داریم که بهخاطر تزکیه در دافا عمرمان طولانی شده است.
مطالب زیادی است که میتوانیم برای مردم بگوییم، اما تجاربمان را محدود به یک ماجرا میکنیم. درباره یک استاد مسن دانشگاه صحبت میکنیم که 4 بار مسافتی حدود 50 کیلومتر را طی کرد و به خانه ما آمد تا دافا را بیاموزد. این استاد یک دانشمند پرآوازه و مسئول چندین پروژه بزرگ علمی است. چرا چنین مردی در هفتادسالگی باید مسافت زیادی را بارها طی کند تا دافا را بیاموزد؟
رابطه من با این استاد 39 سال پیش و خیلی پیش از اینکه دافا را تمرین کنم آغاز شد. باید نزد پزشکی در مرکز استان میرفتم که 50 کیلومتر از محل سکونتم فاصله داشت. بیمارستان محلیمان برای درمان بیماریام مجهز نبود.
در سال 1976 به آبمروارید و کدر شدن عدسی مبتلا شدم که باعث بهوجود آمدن لکه و خطوطی در میدان دید شخص میشود. بهعلاوه اینکه مشخص شد به آمبولی شبکیه که انسدادی مانند حبابهای هوا در این قسمت است و التهاب شبکیه نیز مبتلا بودم.
زمانی که در مرکز استان بودم، این استاد معاشر محلی و حامیام بود و دائماً مرا به خانهاش و صرف غذا دعوت و به متخصصان معرفی میکرد. وضعیت سلامتیام بهبود یافت اما بیماریام کاملاً درمان نشد.
اولین سفر: شنیدن حقیقت
من و این استاد در تمام آن سالها در ارتباط بودیم. او وقتی شنید که همه بیماریهایم پس از شروع تمرین فالون دافا درمان شده است شگفتزده شد. برای او بسیار مهم بود که بفهمد من چطور درمان شدهام چراکه خودش نیز به آبمروارید و کدرشدن عدسی چشمش مبتلا شده بود.
به دلیل گرفتاری کاری، فقط میتوانست چند روز نزد من بیاید. او در تعطیلات سال نوی چینی 2012 به خانهام رسید.
اولین چیزی که متوجه شد این بود که من دیگر عینک نمیزنم. او پرسید که آیا عمل کردهام. دوباره گفتم بهخاطر تزکیه در دافا بهبود یافتهام. این موضوع برای او شگفتانگیز بود و میخواست از همه جزئیات مطلع شود.
گفتم: «متخصصانی که شما در سال 1976 به من معرفی کردید گفتند که هیچ درمانی برای وضعیت من وجود ندارد. باید وضعیت چشمانم به حدی میرسید که نتوانم انگشتهایم را ببینم و تا آن زمان کاندید جراحی نبودم. تا دهها سال شماره عینکم به شدت بالا رفت و سال 1996 بیناییام کاملاً تار شد و با لنز هم اصلاح نمیشد.
«خوشبختانه از سال 1997 که تمرین دافا را شروع کردم، چشمانم بهتر شد و با پیشرفت این بهبودی، قدرت لنزها کاهش یافت. بهعلاوه اینکه سلامتیام بهبود یافت و دیگر به هیچ بیماری مانند عارضه عروق کورنر، تپش قلب و التهاب معده دچار نبودم.
وقتی 80 ساله شدم توانستم جوآن فالون کتاب اصلی دافا را بدون عینک بخوانم. گفتم که چطور بیناییام نه تنها به حالت عادی بازگشت، بلکه بینایی همسرم نیز بهبود یافت تا جایی که دوباره توانست سوزن نخ کند، کاری که مدتها قادر به انجامش نبود.
پاسخ به سؤالات
من و همسرم بهعلاوه صحبت درباره تجارب شخصیمان، ماجراهای سایرین را هم که از مزایای دافا بهرهمند شده بودند، برای استاد تعریف کردیم. ما درباره افرادی حرف زدیم که از سرطانهای پیشرفته بینی، ریه، شکستگی استخوان، عارضه قلبی و جراحتهای شدید تصادف بهبود یافته بودند.
توضیح دادیم که این افراد یا در دافا تزکیه میکنند و حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن را ترک کردهاند یا صادقانه عبارت «فالون دافا خوب است» را تکرار کردهاند.
استاد پرسید: «چرا چنین اتفاقات بینظیری برای این افراد رخ میدهد؟ چطور خواندن جوآن فالون بیماریهای وخیم را درمان میکند؟» من گفتم: «دافا تزکیهای پیشرفته از مدرسه بودا است. آقای لی هنگجی، بنیانگذار دافا در سال 1992 این تمرین را به عموم معرفی کردند. اصول بنیادین حقیقت، نیکخواهی، بردباری همگی در کتاب جوآن فالون شرح داده شدهاند. تمرینکنندگان در کنار مطالعه کتاب، تمرینات پنجگانه ملایم را نیز انجام میدهند.»
سپس دوستم چند سخنرانی استاد لی در گوانگجو را نگاه کرد. او پیش از رفتن به خانه یک نسخه از جوآن فالون و یک دیویدی شنیون را خرید و مقداری بروشورهای روشنگری حقیقت را نیز همراهش برد.
سفر دوم: ترک ح.ک.چ
با اینکه استاد بسیار مشغول بود اما دوباره روز سال نوی 2013 به دیدنم آمد و دوستی را هم به همراهش آورد. در این سفر هر دو موافقت کردند که ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را ترک کنند.
دوست استاد هنگام رفتن به خانه از نرمافزاری مطلع شد که میتوانست از سد فیلتر اینترنتی ح.ک.چ عبور کند تا بروشورهای دافا را بخواند. او میخواست به وبسایت مینگهویی برود اما نمیدانست چطور از آن نرمافزار استفاده کند.
سفر سوم: یاد گرفتن تمرینات دافا
در طول سال نوی چینی 2014 استاد و دوستش دوباره به دیدنمان آمدند. پس از اینکه دلیل سفرشان را توضیح دادند، ما کامپیوتر را روشن کردیم و به دوست استاد نشان دادیم چطور از آن نرمافزار استفاده کنند. همچنین برخی از کتابها و نوشتههای استاد را نیز برای این دوست دانلود کردیم.
آنها میخواستند تمرینات را یاد بگیرند و زمان مناسبی نیز بود. دخترمان نیز خانه بود و ما میخواستیم خودمان تمرینات را انجام دهیم.
نکته شگفتانگیز این بود که دوست استاد بلافاصله توانست در وضعیت لوتوس بنشیند. همه لبخند زدند. آنها گفتند که چون همه ما تمرینکننده هستیم، متبرک شدهایم و آنها به ما غبطه میخوردند.
سفر چهارم: تمرینکننده جدید
استاد دوباره در سال نوی چینی 2015 آمد. خانه ما بهخاطر مهمانی بزرگ خانوادگی بسیار شلوغ بود به همین دلیل من نزد او در هتل محل اقامتش ماندم. این زمان بسیار خوبی بود که صحبت کنیم. او از من پرسید که آیا من تعجب نمیکنم که چرا او چند مرتبه آمده است.
گفت: «میدانستم که وضعیت سلامتیات بسیار ضعیف بود. اما حالا صورت سرخ و سفیدی داری و مانند یک جوان میتوانی کارها را انجام دهی و مانند یک فرد 80 ساله بهنظر نمیرسی.»
او ادامه داد: «بهعلاوه اینکه مهربانی و خصوصیات اخلاقی والایی داری. تغییرات ایجاد شده در تو، اثرات معجزهآسای این تمرین تزکیه را به من نشان داده است. من هم میخواهم دافا را تمرین کنم.»
از آنجا که استاد پیش از این درباره نه شرح و تفسیر حزب کمونیست شنیده بود، در کامپیوتر کتاب را برایش باز کردم و او یکجا آن را خواند. او این بار سه روز ماند و هنگام رفتن گفت که دوباره خواهد آمد.