(Minghui.org) در 5 مارس 2015 تعدادی برچسب با حقایقی درباره فالون گونگ را روی تختخوابم گذاشته بودم و قصد داشتم آنها را به همتمرینکنندگان بدهم. این زمانی بود که اجلاس کنگره ملی خلق و کمیته ملیِ کنفرانس مشورت سیاسی خلق چین در چین برگزار شد. هنگامیکه این اجلاس برگزار میشد، مأموران پلیس اغلب تمرینکنندگان فالون گونگ را تحت آزار و اذیت قرار میدادند.
همسرم به من گفت: «بیا، بیرون را نگاه کن. دانههای برف واقعاً بزرگ هستند.» مدتی ریزش برف را تماشا کردم و برگشتم غذا درست کنم.
ما دریک مجتمع آپارتمانی زندگی میکنیم. معمولاً فقط گارد آهنی پشت در را قفل میکردم و درهای داخلی را برای تهویه باز میگذاشتیم. هنگامیکه مشغول آشپزی بودم، ناگهان متوجه شدم سه مأمور پلیس بیرون گارد آهنی هستند. یکی از مأموران پرسید: «آیا شما xxxهستید؟ آیا فالون گونگ را تمرین میکنید؟ پس از اینکه گفتم من هستم، او درخواست کرد که در را باز کنم.
بهیاد آوردم که برچسبهای فالون گونگ هنوز روی تخت است و یک سیدی از یکی از سخنرانیهای استاد در اتاق با صدای کاملاً بلند پخش میشود. از درون قلبم گفتم: «استاد، خواهش میکنم به من کمک کنید!»
آنگاه در را باز کردم و مأموران را به درون دعوت کردم. فکر میکردم که باید نقش رهبری را برعهده بگیرم بنابراین گفتم: «هرسال بهدنبال من میگردید. برای یافتن من به دفتر پسرم نیز رفتهاید. چه کار اشتباهی انجام دادهام؟ به چه کسی آسیب رساندهام؟»
او گفت: «اوه نه، این فقط دستوراتی از مافوقهایمان است. تدابیر امنیتی کنونی بهدلیل دو کنفرانس است. ما فقط میخواهیم شما را کنترل کنیم ــ چیز دیگری نیست.»
من دستگاه پخش سیدی را خاموش کردم. دو مأمور بیرون در اتاق خوابم ایستاده بودند، جایی که برچسبها قرار داشتند. آنها به داخل اتاق نگاه کردند، اما وارد آن نشدند. از فرصت استفاده کردم برای مأمور دیگر درباره حقایق فالون گونگ صحبت کنم.
به او گفتم که از یک بیماری خونی رنج میبردم که ناشی از نقص سلولهای بنیادی خونساز بود که برای آن هیچ درمانی وجود نداشت. اما با تمرین فالون گونگ سلامتیام را بهدست آوردم.
به او گفتم که فالون گونگ یک روش تزکیه از مدرسه بودا است و آن تزکیهای بسیار جدی است. بهطور معمول مردم نمیتوانند بودا را ببینند ــ آنها بر باورشان تکیه میکنند. اگر بگویم که دیگر تمرین نمیکنم، بودا دیگر از من مراقبت نخواهد کرد و بیماریام دوباره برمیگردد. او جدی بهنظر میرسید درحالیکه به من گوش میداد و میتوانستم بگویم که با صحبتهایم مخالف نبود. او گفت: «شما درخانه تمرین کنید، اما بیرون نروید. ما باید برویم.» سه مأمور رفتند و بارش برف قطع شد.
پس از رفتن آنها، به اتاق همسرم رفتم و به او گفتم: «دو مأمور پلیس بدون حرکت بهمدت 20 دقیقه در کنار در اتاق خواب ایستادند، اما برچسبهای روی تخت را لمس هم نکردند.»
همسرم پاسخ داد: «وقتی چنین میدان انرژی قدرتمندی در خانه ما هست، آنها چه کار میتوانند بکنند؟»
من میدانستم که استاد برچسبهای فالون گونگ را از مأموران محافظت میکنند. اکنون درک بهتری از اشعار استاد دارم:
«[اگر] افکار مریدان بهاندازه کافی درست باشد استاد نیروی آسمانی را برمیگرداند»
(«پیوند استاد و مرید» از هنگیین 2)
هنگام شب، پس از فرستادن افکار درست، سه فالون یک اندازه را دیدم که در مقابل چشمانم میچرخیدند، یک خط مستقیم را از چشم راست به چشم چپم شکل داده بودند. لبه این فالونها سفید بودند، اما داخلشان شفاف بود.
میدانستم که استاد مرا تشویق میکنند. استاد درتمام اوقات با ما هستند.