(Minghui.org) من کارمند بازنشسته 76 ساله از گروه تونل راه آهن چین هستم، که همسرم تمرینکننده فالون دافا است. بعد از تجربه قدرت این تمرین تزکیه، تصمیم گرفتم که من هم دافا را تمرین کنم.
سه سال قبل، دچار سکته مغزی شدیدی شدم. هوشیاری و احساسِ دست و پای راستم را ازدست دادم. قادر به حرکت نبودم، حتی نمیتوانستم دهانم را باز کنم.
اعضای خانوادهام فوراً مرا به بیمارستان اصلی شهر بردند. درست بعد از ساعت 6 عصر بود.
حدود ساعت 8 غروب، سه تا چهار تمرینکننده فالون دافا به دیدنم آمدند. آنها به من گفتند این عبارات را تکرار کنم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» و برای پاک کردن محیط از عوامل اهریمنی افکار درست فرستادند.
نمیتوانستم دهانم را باز کنم، اما ذهنم شفاف بود.
چند تمرینکننده فالون دافا صبح روز بعد به ملاقاتم آمدند. از من خواستند بلند بگویم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
ناگهان، توانستم دهانم را باز کنم و سه بار بلند گفتم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» همچنین گفتم: «استاد لی هنگجی، لطفاً به من کمک کنید!»
دست و پای راستم دارای حس شدند و 10 دقیقه بعد توانستم تمام انگشتانم را حرکت دهم. خیلی هیجانزده بودم و تکرار میکردم: «میخواهم فالون دافا را یاد بگیرم! میخواهم در دافا تزکیه کنم!»
بعدازظهر میتوانستم دست و پایم را آزادانه حرکت دهم و روز سوم، توانستم از تختخواب خارج شوم و خودم به توالت بروم. یک هفته بعد، از بیمارستان مرخص شدم و به منزل رفتم. تمرین فالون دافا را شروع و کتابهای فالون دافا را مطالعه کردم، تمرینات را انجام دادم و به روشنگری حقیقت درباره دافا پرداختم.
نگرانی درباره بازتاب حزب کمونیست
قبلاً متوجه شده بودم که فالون دافا خوب است و مزایایی را که همسرم در طی سالها تجربه کرد، را دیده بودم. اما بهخاطر ترس از آزار و شکنجه وحشیانه حزب کمونیست تمرین نمیکردم. همچنین عضو حزب کمونیست بودم، فکر میکردم بدون توجه به اینکه فالون دافا چقدر خوب است، اگر حزب اجازه نمیدهد مردم تمرین کنند، پس من هم از ترس ازدست دادن "کاسه برنج"جرأت نمیکنم آن را انجام دهم.
فالون دافا زندگیام را نجات داد. علاوهبر احساس قدردانی زیاد، متوجه اهمیت حمایت از عدالت و حفظ وجدان خوب نیز شدم. میخواستم بهجای اینکه ساکت باشم و در محدوده راحت خودم باقی بمانم، بهخاطر فالون دافا صحبت کنم.
یک روز، از کارگر مهاجر از استان فوجیان تماسی تلفنی دریافت کردم. او شنیده بود که من از همان نوع سکته مغزی که پدرش مبتلا شده، بهبود یافتم و حتی سالمتر از قبل شدم.
به او گفتم که به لطف فالون دافا، نه تنها از سکته مغزی ، بلکه از بیماریهای دیگر مانند برونشیت شدید نیز بهبود یافتم.
بهمحض شنیدن فالون دافا گفت، تلفنی درباره آن صحبت نکن و آدرس پدرش را به من داد.
بعداً من و همسرم به عیادت پدرش رفتیم و برخی از کتابهای دافا، مطالب روشنگری حقیقت و هدایایی را با خودمان بردیم. وقتی درباره فالون دافا به آنها گفتیم، والدینش خیلی ترسیدند و گفتند: «معلمی در زادگاهمان تا آستانه مرگ تحت ضرب و شتم قرار گرفت.»
آنها ادامه دادند: «دبیر حزب در روستایمان هر روز اعلام میکند که اگر تمرینکننده فالون دافا را ببینیم باید به او گزارش دهیم. ما تحت کنترل شدید هستیم و هر چیزی درباره فالون دافا بشنویم، خیلی میترسیم.»
بعد از اینکه از آنجا رفتیم، آنها به دبیر حزب گزارش دادند که ما از بستگانشان بودیم و فقط برای عیادت رفته بودیم.
مشتاق یادگیری حقیقت درباره دافا
افراد بسیاری هستند که از مسئولین نمیترسند. آنها مشتاق هستند که حقیقت را بدانند و درنتیجه بهره بردهاند.
یک بار من و همتمرینکنندهای برای ملاقات مرد جوانی که در محل کار آسیب دیده بود به بیمارستان رفتیم. درباره تجربیات شخصیام از دافا به او گفتم.
او کارگر مهاجر از نیجیانگ بود و بسیار خوشحال بود که درباره فالون دافا میشنید. تکرار میکرد: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» از سازمانهای جوانان کمونیست نیز خارج شد.
زخمهایش بهسرعت التیام یافتند و سه الی چهار روز بعد از بیمارستان مرخص شد. درحالحاضر بسیار سالم و مرد جوان شادی است.
من و همسرم هر روز حقیقت دافا را برای مردم روشن میکنیم. احساس میکنم بزرگترین امتیازی که از تمرین فالون دافا بهدست آوردهام این است که یاد گرفتهام همیشه رعایت دیگران را بکنم و همواره نسبت به اطرافیانم مهربان و دوستانه باشم.
احساس بسیار خوبی است که میتوانم زندگی معنیدار و شادی داشته باشم و احساس بسیار خوبی است که به استاد گوش میدهم و اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را رعایت میکنم.