(Minghui.org) از شگفتیهای دافا و مهربانی معلممان، آقای لی هنگجی، بسیار قدردانی میکنم. در مسیر تزکیهام خوشبخت، هدایت و حفاظت شدهام.
وضعیت سلامتیام بهبود یافت و خردم ظاهر شد
پس از شروع تمرینم در فالون دافا در سال 1998، معده درد، مشکلات قلبی و ضعف اعصابم همه ناپدید شدند. شگفتیهای دافا در ذهنیتم نیز منعکس شد. آن خردی به من عطا کرد که موجب کسب دستاوردهای فوقالعادهای در کارم شد.
من یک تکنسین کشاورزی هستم. محصولات کشاورزی که در طول سالها در حال آزمایش آنها بودهام، توسط کارشناسان استانی تأیید شد. آن محصولات عنوان برترین را به خود اختصاص داد و در سال 1999 در کل کشور ترویج شد. این دستاورد قابل توجهی بود که بدون فالون دافا نمیتوانستم کسب کنم.
در بهار سال 2000 کارگر کافی برای کاشت محصولات نداشتم، که بهطور غیرمنتظره 20 نفر از زادگاهم برای کمک به آنجا آمدند. آنها سخت کار کردند و خیلی زود به زمانبندی درست رسیدیم. در میان حامیان، 18 نفر از آنها تمرینکنندگان فالون دافا بودند. بهخاطر سختکوشی و فداکاری تمرینکنندگان، سایر افراد نیز به فالون دافا احترام گذاشتند.
مشکل نیروی انسانی بهخاطر تمرینکنندگان دافا حل شد، و پس از کاشت گیاهان در زمین؛ باران خوبی بارید. این امر برای بقا و رشد گیاهان مؤثر بود. بعضی از گیاهان حتی در سال اول میوه دادند. برداشت به نمایشگاه بینالمللی محصولات مزرعه ارسال شد و برترین جایزه را کسب کرد.
مردم درباره خوشاقبالی ما صحبت میکردند. به آنها گفتم دلیلش این است که ما فالون دافا را تمرین میکنیم، که به من کمک کرد همه مشکلاتم را حل کنم. از این فرصت برای روشنگری حقیقت درباره دافا استفاده کردم تا شگفتی آن را آشکار و به آنها کمک کنم تا شیطانی بودن حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) را درک کنند.
نجات از خطری قریبالوقوع
هر سال پس از برداشت، ساقههای گیاهان قدیمی باید برداشت شوند. کارگران تصمیم گرفتند که آنها را بسوزانند که روشی سریعتر بود تا اینکه بخواهند بهطور دستی آنها را از بین ببرند. اما نزدیک مزرعه خانهها، انبارها و کارگاهها قرار داشتند. روند سوزاندن بهخوبی پیش میرفت تا زمانی که ناگهان باد وزید. کارگران سعی کردند آتش را خاموش کنند، اما آتش در حال شعلهور شدن و به سمت خانهها در حرکت بود.
همه به شدت تلاش کردند تا آتش را خاموش کنند. حتی برای خاموش کردن آتش با آتشنشانی تماس گرفتند، اما آتش خیلی قوی بود و نمیتوانست متوقف شود. سپس فکری به ذهنم آمد تا از معلم لی کمک بخواهم.
فریاد زدم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است. فا کیهان را اصلاح می کند و شیطان بهطور کامل از بین میرود.» بارها این کلمات را فریاد زدم.
آتش بهشدت نزدیک به خانهها بود که ناگهان وزش باد کاهش یافت و به سمت یک مزرعه خالی تغییر جهت داد. از شادی گریه کردم و واقعاً از اینکه از وقوع فاجعهای اجتناب کردیم قدردان بودم. به کارگران توضیح دادم که در طول آتشسوزی چه گفتم. همه آنها از معجزات دافا قدردانی کردند.
دو کارگر که فریادهای مرا در جریان آتشسوزی شنیده بودند گفتند: «واقعاً سپاسگزاریم. بدون کمک معلم، در دردسر بزرگی میافتادیم.»
کارگر دیگری گفت: «این فوقالعاده است. به یاد خواهم داشت که هر زمان در آینده به دردسر افتادم این جملات را تکرار کنم: "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است."»
بعداً، به درون نگاه کردم و متوجه شدم که به تمام کردن سریع کارها وابسته هستم و اغلب جزئیات را نادیده میگرفتم. این درس خوبی برایم بود.
گفتن حقایق فالون دافا به مردم
در نزدیکی مزرعه، ساختمانهای بلندی در حال ساخت بود. آنها با ایجاد تپههای خاکی در اطراف و همچنین استخراج مقدار زیادی آب زیرزمینی، باعث مشکلاتی برایم شدند. استانداردهای یک تزکیهکننده را حفظ و در برخورد با آنها از حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی كردم.
در برخورد با آنها مشکلات زیادی داشتم. چند بار با آنها ملاقات کردم، اما هیچکس با من حرف نمیزند. یکبار درحالیکه آنها در جلسه بودند، نصفه روز در آنجا منتظر آنها ماندم. مزاحم جلسه آنها نشدم و با آنها با مهربانی صحبت کردم.
دیگران میگفتند که بیش از حد با آنها مهربان بودم، و اینکه آنها مرتکب اشتباه شدند و لازم نیست که خیلی صبور باشم و با آنها مدارا کنم. فردی پیشنهاد کرد که شخص دیگری را استخدام کنم تا از کارها مراقبت کند. پیشنهادات آنها را رد کردم، به آنها گفتم که من یک تمرینکننده دافا هستم، و از «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» پیروی میکنم، و باید با درستی با آن مقابله کنم.
به همین خاطر، بسیاری از افراد خوبیِ دافا را درک کردند. برخی از افرادی که علیه دافا بودند، تغییر کرده و همه از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شدند.
یکی از مدیران عامل در معاملاتمان بسیار ناسازگار بود. او از جبران خسارت برای ما اجتناب کرد، اما من از گفتن حقایق درباره فالون دافا به او اجتناب نکردم.
گفتم: «بهعنوان یک تمرینکننده، اگر فقط به فکر گرفتن خسارت بودم، برای صحبت با شما درباره فالون دافا اصرار نمیورزیدم.»
او گفت: «در برخورد با شما، متوجه شدم که شما تمرینکنندگان دافا با دیگران متفاوت هستید. مهربانی، راستی، تحمل و صبر شما با هیچکس قابل مقایسه نیست.»
سپس از ح.ک.چ خارج شد و بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت.
گفتن حقایق درباره دافا در اداره پلیس
کسی که حقایق درباره دافا را نمیدانست گزارشم را به پلیس داد. در 15 ژوئیه 2014 بهطور غیرقانونی در خانه دستگیر شدم. این فکر را حفظ کردم که نظم و ترتیبات نیروهای کهن را قبول ندارم.
برای بازجویی به اداره پلیس منتقل شدم. از آنجاییکه پلیس نتوانست اطلاعات "مفیدی" از من دریافت کند، برای تحقیق بیشتر مرا به اداره دیگری بردند. میدانستم که این اتفاقات تصادفی نبود و فرصتی برای من بود که درباره فالون دافا با مأموران صحبت کنم. در قلبم، از معلم کمک خواستم.
به پلیسی که مکالمهمان را بر روی کاغذ مینوشت سلام کردم. از من خواست که آنطرف میز بنشینم. او گفت: «دولت آن (فالون دافا) را ممنوع کرده است. چرا هنوز آن را تمرین میکنی؟»
توضیح دادم: «این ممنوعیت فالون دافا، قانون اساسی را که از آزادی عقیده شهروندان محافظت کرده نقض میکند. دستور آزار و شکنجه به دلخواه جیانگ زمین (رهبر پیشین حزب) بود. همه مردم میدانند که تمرین فالون دافا وضعیت سلامتی و خصوصیات اخلاقی فرد را بهبود میبخشد. از زمان شروع تمرین فالون دافا، هرگز دارو مصرف نکردهام و یک ریال هم از پشتوانه مراقبتهای پزشکی دولت استفاده نکردهام. مقدار زیادی از پول دولت پسانداز شده است. چرا نباید تمرین فالون دافا را انجام دهم؟ با گفتن چیزهای بد درباره دافا، دروغ نخواهم گفت. به همین دلیل است که آن را کنار نخواهم گذاشت.»
ادامه دادم: «چه کسی نمیخواهد وضعیت سلامت خوبی داشته باشد؟ لطفاً در آینده بهترین تلاشتان را برای کمک به تمرینکنندگان انجام دهید. هنگامی که با عدالت و درستی همراه شوید، آسمان به شما پاداش خواهد داد.»
ظاهراً با آنچه که گفتم موافق بود و به من گفت که مقامات عالیرتبه به آنها دستور دادند، و به همین ترتیب آنها فقط مسئولیتهایشان را انجام میدادند. آنها پنج روز مرا بازداشت کردند و سپس به خانه برگشتم.