(Minghui.org)
درود استاد! درود همتمرینکنندگان!
فا را در سال 1997 کسب کردم و بیش از 20 سال است که در حال تزکیه هستم. بیش از شش سال بهعنوان خبرنگار روزنامه "اپک تایمز" کار کردهام و در حال حاضر پنجمین سال همکاری با شبکه رادیویی "صدای امید" را شروع کردهام.
متولد شده برای کسب فا
قبل از کسب فا هرگز از سلامت کامل برخوردار نبودم و از دوران کودکی همیشه دارو مصرف میکردم. این وضعیت تا قبل از شروع تزکیه در دافا ادامه داشت. وقتی برای اولین بار جوآن فالون را باز کردم و تصویر استاد را دیدم، احساس کردم استاد بسیار مهربان و قابل اعتماد هستند. بلافاصله شروع به خواندن کتاب کردم و کل کتاب را در سه روز به اتمام رساندم و چند بار دیگر آن را خواندم. با فای استاد عمیقاً ارتباط برقرار کردم. در حقیقت، وقتی شروع به خواندن کردم، استاد بدنم را پاک کردند. هر بار که کتاب را میخواندم، استاد به اندازهای معنا و ماهیت پشت فا را به من نشان میدادند که میتوانستم در سطحی که در آن بودم به آن روشنبین و آگاه شوم. در انقلاب زمستانی سال 1997 بود که متوجه شدم باید فالون دافا را تزکیه کنم. انقلاب زمستانی یک روز به یاد ماندنی است، و این روز سالگرد تزکیهام شد.
بهعنوان مرید دافا، مانند بسیاری از همتمرینکنندگان، شادی و لذتی که از تزکیه تجربه کردم را هرگز در زندگیام تجربه نکرده بودم. برای معرفی دافا به دیگران فعالانه در رویدادهایی شرکت میکردم و پر از شادی بودم. پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجه دافا را آغاز کرد، به تمام فعالیتهای بزرگ و کوچک که توسط انجمن محلی فالون دافا سازماندهی شده بود، پیوستم، از جمله راهپیمایی، افزایش سطح آگاهی درباره آزار و شکنجه، و نجات تمرینکنندگان از آزار و شکنجه در چین. از آن زمان تاکنون مسیر تزکیهام را تحت هدایت و مراقبت استاد به آهستگی پیمودهام.
پیوستن به پروژههای رسانهای
در سپتامبر 2007، بهعنوان راهی برای اعتبار بخشیدن به فا به رسانهها پیوستم.
در آن زمان کار در رسانه دشوار بود. این به ویژه برای من صادق بود، فردی بسیار درونگرا که در برقراری ارتباط خوب نیست. در ابتدا نمیتوانستم بهخوبی به لهجه کانتونی صحبت کنم و قبل از اینکه افراد بتوانند نام رسانه ما را در حین معرفیام درک کنند، چندبار از من میپرسیدند. آنها حتی تلفظم را اصلاح میکردند. به حدی خجالت میکشیدم که صورتم قرمز میشد.
در آن زمان نیروهای اهریمن وحشی بودند، و ماشین تبلیغاتی حزب کمونیست بهطور دیوانهوار در تلاش بود که دافا را بدنام کند. بسیاری از مردم حقیقت را نمیدانستند. در نتیجه، رسانه ما بهخوبی درک نمیشد، تعداد بسیار کمی مطلب مطبوعاتی دریافت میکردیم. گاهی اوقات خبرنگاران از رسانههای دیگر آنها را برای ما ارسال میکردند. آب و هوای هنگ کنگ گرم و مرطوب است. در زیر آفتاب سوزان باعجله به رویدادهایی که درباره آنها مطلع میشدیم میرفتیم و اغلب پس از اتمام رویداد در حالی که خیس عرق شده بودیم به آنجا میرسیدیم.
در طول مصاحبهها نیز چالشهایی وجود داشت. چندین بار، سازماندهندگان رویداد مرا به گوشهای میبردند و میپرسیدند که چگونه درباره رویداد آنها مطلع شدم، و از من میخواستند که گزارشی درباره آنها ندهم. چندبار وقتی تلاش کردم عکس بگیرم، شخصی لنز دوربینم را پوشاند. چندبار از ساکنین یا افراد دیگر درخواست مصاحبه کردم و چهار یا پنج بار پشت سرهم درخواستم را رد کردند. چندبار درخواستهایم برای دریافت مطلب مطبوعاتی رد شد. گزارشگران رسانههای دیگر هم ما را قبول نمیکردند. آنها با من صحبت نمیکردند و مرا در جمعشان راه نمیدادند. بهشدت احساس تنهایی میکردم و همه اینها به این دلیل بود که کارکنان رسانه ما فالون دافا را تمرین میکردند.
در چنین شرایطی، چندبار آن را از دست دادم و احساس رنجش، خستگی و افسردگی داشتم. با نگاهی به گذشته، از عدم تمایلم برای انجام وظایفم در آن زمان خجالت میکشم. سعی میکردم در طول روز کار کنم و اخبار را در شب ویرایش کنم، اما از رفتن به خط مقدم برای انجام مصاحبه اجتناب میکردم.
تقویت افکار درست در حین آبدیده کردن خود
آیا تسلیم شوم؟ مطمئن نبودم. تصمیم گرفتم آرام شوم و فا را مطالعه کنم. همتمرینکنندگان در رسانه برای تشویقم تجربیاتشان را به اشتراک گذاشتند. آنها به من یادآوری کردند که این واقعیت که توانسته بودم به پروژه رسانهای ملحق شوم، ممکن است تصادفی نبوده و میتواند نظم و ترتیب استاد باشد.
متوجه شدم دلیلش این است که با استاد عهد بستم که بتوانم به پروژههای رسانهای بپیوندم. بنابراین، نمیتوانستم تسلیم شوم. همه چیزهایی که میدیدم، بهخاطر موجودات ذیشعوری بود که بهدلیل مداخله و ممانعت نیروهای کهن و اهریمن از حقیقت بیاطلاع بودند. بهعنوان تمرینکننده، آیا نباید خودم را تزکیه کنم و بهبود دهم؟ چگونه میتوانم خودم را با غیرتمرینکنندگان مقایسه کنم؟ آنها افرادی هستند که باید نجات دهم! آیا رفتار غیردوستانه آنها بهخاطر این نبود که نجات نیافته بودند؟
با راهنمایی استاد، تصمیم گرفتم که عزمم را جزم کنم، غرورم را کنار بگذارم، وسایلم را برداشتم و برای تهیه خبر آماده شدم. به یاد میآورم که اغلب شعر استاد «صعود به کوهستان تای» را برای تقویت روحیهام ازبر میخواندم:
«از پلههای پرشیب بالا میروم، هزاران قدم مسیر،
باد میوزد، سراشیبی تند، سخت است که قدم برداشت؛
با نگاه به عقب، این دقیقاً مانند تزکیۀ فای راستین است،
توقف در میانۀ راه نجات را سخت میسازد.
پس اراده را آبدیده کنید، پای سنگین را بلند کنید،
درد را تحمل کنید، با تمام وجود پیشرفت کنید، وابستگیها را رها کنید؛
مریدان دافا، دهها میلیون-
بههنگام کمال مکان بلندتری در انتظار شماست.» («صعود به کوهستان تای» از هنگ یین)
"پس اراده را آبدیده کنید، پای سنگین را بلند کنید،" احساساتم در آن زمان را توضیح میداد. قدردان تشویق و دلگرمی استاد بودم. هنگامی که تصمیم گرفتم با افکار درست بیرون بروم، فوراً متوجه شدم که میدانم پاک و بدنم سبک شده بود و وزنههای سنگین از بین رفتند. احساس کردم که دوباره و دوباره متولد شدم. در آن لحظه، اشک از گونههایم پایین چکید؛ میدانستم که این استاد بودند که مرا تشویق میکردند.
درک موجودات ذیشعور با نیکخواهی
وقایع قبلی را توضیح دادم زیرا احساساتم حاد و همه چیز بسیار دشوار بود. جامعه ما را قبول نمیکرد و از رسانه ما دوری میکردند. هیچ ارتباطی با جامعه نداشتیم. آگاه شدم که باید فرصتها و محل ورود را شناسایی کنیم تا مردم بتوانند حقیقت را از مریدان دافا بشنوند. باید اعتماد جامعه را به دست آوریم.
استاد بیان کردند:
«تمام چیزهایی که با آنها مواجه میشوید و برخورد میکنید بهواسطه عواملی است که درون گستره خودتان حضور دارند. اگر بتوانید افکار درست کافی داشته باشید، آنگاه میتوانید درون گستره خودتان بلند و عظیم باشید و هر چیز بدی که ممکن است آنجا وجود داشته باشد را فرونشانید.» («آموزش فای ارائه شده در جلسۀ اپک تایمز»)
تعالیم استاد فراموش نشدنی بود. برای مقابله با چالشها از افکار درست استفاده کردم. وقتی آنها اجازه تهیه گزارش به من نمیدادند، با آنها تماس میگرفتم و میگفتم که در حال مداخله با آزادی مطبوعات هستند. وقتی شخصی درخواست مصاحبهام را قبول نمیکرد، مؤدبانه از او علتش را میپرسیدم. بعداً به او میگفتم: «چطور میتوانید کلمات ح.ک.چ را باور کنید؟ ح.ک.چ در بسیاری از مبارزات سیاسی شرکت کرده است. سرکوب فالون گونگ تنها یکی از آنهاست. معنی آن سرکوب یکسان است.» پس از آن، بیشتر تلاش میکردم تا فرد دیگری را برای مصاحبه پیدا کنم.
بسیاری از مردم بهدلیل تبلیغات حزب کمونیست اطلاعات کمی درباره فالون گونگ داشتند. گاهی اوقات، زمانی که کار رسانهایام انجام میشد، مردم در آن رویداد کنجکاو بودند تا خبرنگارانی را ببینند که برای آنچه آنها بهعنوان رسانه فالون گونگ تلقی میکردند، کار میکنند. بنابراین درباره دافا از من سؤال میکردند. این سؤالات، فرصتی عالی برای روشنگری حقیقت به آنها به من میداد. این مکالمات اغلب بیش از یک ساعت ادامه داشت.
درباره به اصطلاح "محاصره ژونگنانهای" در 25 آوریل 1999، "حقه خودسوزی" در میدان تیانآنمن، و تغییرات عمده در وضعیت سلامتیام از زمان شروع تزکیه، صحبت کردم. همچنین درباره جنبشهای سیاسی متعددی که توسط حکچ راه اندازی شده بود، از جمله نفوذ و دخالت شدید درباره امور در هنگ کنگ، صحبت کردم. نکاتی که به آنها اشاره میکردم، بر این واقعیت متمرکز بود که همه ما تحت آزار و شکنجه قرار گرفتهایم، هر یک از ما، و هیچکدام از ما نمیتوانستیم در سرکوب ح.ک.چ باقی بمانیم.
به آنها گفتم که مریدان دافا در رسانه نه تنها خدماتی را برای جامعه فراهم میکنند بلکه ماهیت شرور ح.ک.چ را نیز بهنمایش میگذارند تا مردم توهماتشان درباره حزب را کنار بگذارند. همانطور که حقیقت از یک فرد به کل گروه گسترش مییافت، کمکم با صحبت با هر فردی توانستم با تک تک آنها دوست شوم. در نتیجه گروهی از مردم حقیقت را درباره دافا میفهمیدند و به مریدان دافا احترام میگذاشتند و با من دوست میشدند. سپس آنها در کارهای آینده به من کمک میکردند و مقدمات را برایم فراهم میکردند و اطلاعاتی را درباره رویدادهای اجتماعی برایم میفرستادند.
ارتقاء تخصص بهعنوان راهی برای متقاعد کردن مردم
وضعیت بهتدریج تغییر کرد. اما در ابتدا احساس میکردم که نمیتوانم مقالات را بخوبی بنویسم، و مردم شک و تردید داشتند و با وجود تلاشهای مسئولانهام در ارائه گزارش، از من فاصله میگرفتند. بخاطر میآورم وقتی در حال صحبت با نماینده گروهی بودم، خبرنگاری از روزنامه دیگری از هنگ کنگ وارد شد. آن آقای محترم بلافاصله مرا ترک کرد و رفت که به او خوشامد بگوید و به من گفت که او اخبار را خیلی خوب گزارش میدهد.
متوجه شدم که من نیاز دارم تخصص روزنامه نگاریام را ارتقاء دهم. با خودم فکر کردم که بهعنوان یک تمرینکننده، میتوانم هر کاری را انجام دهم که مردم عادی توان انجامش را دارند. بنابراین، در حین یادگیری از سایر همکاران در رسانهمان، مطالبی را در مورد ارائه گزارش نیز مطالعه میکردم. پس از هر مصاحبهای که انجام میدادم، نگاهی به چگونگی پوشش رسانههای دیگر از همان ماجرا میانداختم و از مقالاتی که بهخوبی نوشته شده بودند و عبارات خوب بکار رفته در آنها یادداشتبرداری میکردم و این یادداشتها را بارها میخواندم تا بتوانم از این اصطلاحات و عبارات بهراحتی در کار خود استفاده کنم.
قبل از مصاحبه من نیز زمان بیشتری را صرف یادگیری سوابق پشت حادثه و مسائل کلیدی میکردم که میبایست تحت پوشش قرار میگرفت. به تدریج یادگرفتم که چگونه سؤال بپرسم، حتی سؤالات چالشبرانگیز. در حین انجام مصاحبهها، همچنین نسبت به کارهای معمولی که خبرنگاران معمولاً انجام میدهند تلاش بیشتری را صرف میکنم. نه تنها یادداشتبرداری، بلکه کل جلسه را نیز ثبت میکردم. در این مقالات مناسبترین نقلقولهایی را بیان میکنم که تفکرات و نگرانیهای جامعه را منعکس میکنند.
یک روز صبح زود نماینده گروهی که روز قبل با آنها مصاحبه داشتم، تلفنی با من تماس گرفت. کمی نگران شدم که آیا در گزارشم اشتباهی وجود داشته است، بنابراین پرسیدم: آیا این مقاله مرا دوست ندارید؟ او گفت: «نه! با شما تماس گرفتم که به شما بگویم کارتان را عالی انجام دادید، بهتر از چند رسانه دیگر.» احساس آرامش کردم و از دلگرمی استاد قدردانی کردم.
از این اتفاقات بیشتر و بیشتر رخ داده است. با گذشت زمان، اعتماد مردم را به دست آورده، با گروههای بیشتر و بیشتری ارتباط برقرار کرده و به بسیاری از منابع در جامعه دسترسی پیدا کردهام. این گروهها بهمنظور نشان دادن حمایت و احترام خود پیامهای تبریکی را برای ما ارسال کردند. این امر یک واکنش زنجیرهای ایجاد کرد به برخی از اعضای شورای شهر و گروههای اجتماعی رسیده است. به تدریج، اطلاعیههای رسانهای بیشتر و بیشتری برای رویدادهای سیاسی، و درخواستهایی برای مصاحبه با فعالان شورای شهر، وکلا و شخصیتهای سیاسی درباره مسائل اجتماعی حساس دریافت کردم.
هیچ فرصتی را برای نزدیک شدن به جامعه از دست ندادهام، متواضعانه امیدوارم که در سطح آنها باقی بمانم تا به ما نزدیکتر شوند و اعتماد کنند. نزدیک شدن اولین گام در روشنگری حقیقت است.
باملاحظه بودن در تمام اوقات و هدایت موجودات ذیشعور به انتخاب سمت درست
از زمان تحویل هنگ کنگ از انگلستان به چین، حزب کمونیست چین مداخله خود را در امور سیستمهای اداری، قضایی و آموزشی هنگ کنگ تشدید کرده است. همچنین افراد و گروههایی را که طرفدار دموکراسی هستند و در حمايت اجتماعی نقش دارند، سرکوب کرده است.
این کنترل که مردم هنگ کنگ را پیوسته تحت فشار قرار میدهد باعث شده که احساس خستگی و افسردگی کنند. اغلب در طول مصاحبهها، مردم به من اشاره میکنند که برای دههها در حال مبارزه بودهاند، اما آنها بیشتر و بیشتر در مورد آینده ناتوان و نامطمئن هستند. من با لبخندی خوشبینانه روی صورتم از چنین فرصتهایی برای تشویق آنها استفاده میکنم. «حزب کمونیست چین تمرینکنندگان فالون گونگ را دشمن شماره یک خود به حساب میآورد. همه ما هنوز اینجا زندگی میکنیم ما هنوز در حال مبارزه هستیم. از چی میترسید؟!»
به آنها گفتم که حزب کمونیست چین آنطور که به نظر میرسد قوی نیست. این بهاصطلاح قدرتش ادعایی بیاساس است و آنچه در ظاهر نشان داده میشود، صرفاً نشان دهنده بیثباتی و شکنندگی رژیمش است. خوبی پاداش داده میشود و پلیدی مجازات میشود: این قانون جهان است. ح.ک.چ فقط کارهای بدی انجام داده است، 80 میلیون چینی را کشته و مریدان دافا را مورد آزار و شکنجه قرار داده است. برای اقدامات خود پاسخگو خواهد بود و اکنون، عمرش رو به پایان است، و در آیندهای نزدیک، شاهد فروپاشی و نابودی آن خواهیم بود. وقتی آن لحظه فرامیرسد، بیایید به خیابانها برویم و جشن بگیریم . وقتی آنها این حرفها را شنیدند، با خوشحالی گفتند: «بله! صرفنظر از اینکه چه فرصتی پیش میآید تا زمانی که هنوز توانش را داریم باید از هر فرصتی برای مبارزه و سخن گفتن استفاده کنیم.»
اغلب پاسخ میدادم: «هنگامی که صدایتان را برای مقاومت بلند میکنید، ما اخبار را پوشش میدهیم. در غیر این صورت چه باید بگوییم؟» به آنها گفتم که وقتی فعالان طرفدار دموکراسی سرکوب میشوند، باید در مرکز توجه عموم مردم قرار گیرند. من پیامهایی برای آنها فرستادم تا به آنها بگویم که تنها نیستند. آنها همه موجوداتی هستند که از دافا حمایت میکنند. من باید از آنها مراقبت کنم، بگذار آنها از حقیقت آگاه شوند و نجات یابند.
کمکم به این افراد نزدیک شدم و از گذراندن وقت خود با آنها خوشحال بودم. با پیشرفت اصلاح فا، شیطان کمتر و کمتر قادر به ادامه آزار و شکنجه بوده است. در حین کار برای رسانههایمان، اعتماد متقابل میان مردم و من محکم شد. معتقدم که آنها میتوانند صمیمیت، بزرگمنشی و صداقتی که روح ما از تزکیه حقیقت، نیکخواهی، بردباری متجلی میکند را ببینند و احساس کنند. در حالی که مردم بیشتر و بیشتر مرا در رویدادهای خبری میبینند، اغلب جلو میآیند تا با من گفتگو کنند. گاهی اوقات آنها بنرها و پوسترهای خود را برای من نگه میدارند تا یک شات خوب بگیرند. در حالی که چند کلمهای صحبت میکردیم، آنها تنقلات خود را با من تعارف میکردند. گاهی اوقات، زمانی که قادر نبودم برای رویدادها در محل حضور داشته باشم، آنها عکس میگرفتند و برایم ارسال میکردند تا در مقالاتم از آنها استفاده کنم. آنها مرا به گروههای رسانههای اجتماعی خود اضافه کردند و دوستشان شدم. گاهی اوقات، متوجه شدم که آنها قبل از انتشار اخبار در مطبوعات، برای رویدادهایی آماده میشوند. آنها همچنین اغلب افکار و نظرات خود را در مورد رویدادهای خبری با من به اشتراک میگذارند.
در سالهای اخیر، محلهای روشنگری حقیقت و راهپیماییهایی که توسط مریدان دافا برگزار میشود، اغلب توسط «انجمن مراقبت از جوانان هنگ کنگ» (QGH) وابسته به حزب حاکم، مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. در گروه رسانههای اجتماعی اغلب مخاطبین خود را دیدم که نارضایتی خود را از انجمن مراقبت از جوانان هنگ کنگ و حمایتشان را از فالون گونگ بیان میکنند. گاهی اوقات، زمانی که مریدان دافا در حال برگزاری راهپیمایی بودند، برخی از اعضای گروه اخبار مربوطه را در پلتفرم گروه تماس منتشر میکردند تا اگر شخصی فرصتی برای رفتن دارد به آنجا برود و از راهپیمایی فالون گونگ در برخی از خیابانها حمایت کند، چرا که انجمن مراقبت از جوانان هنگ کنگ در آنجا مشکل ایجاد میکرد.
یک بار در یک راهپیمایی با شخصی مصاحبه کردم که خواستار برگزاری انتخابات عمومی بود، حدود ده نفر از اعضای انجمن مراقبت از جوانان هنگ کنگ تابلوهای نمایش حاوی نوشتههای افتراآمیز به دافا را نگه داشته بودند. افراد حاضر در راهپیمایی آنها را دیدند و فوراً فریاد زدند: «از فالون گونگ حمایت کنید! از آزادی عقیده حمایت کنید! جیانگ زمین باید در لیست تحت تعقیب قرار داده شود و مورد محاکمه قرار گیرد!»
در مقالات نوشتاری، در واقع همزمان باید یک فرد عادی و یک تزکیهکننده باشیم. کار ما باید مطابق با اصول گزارش حرفهای در مطبوعات باشد. علاوه بر این، بهعنوان مریدان دافا، باید بدون توجه به نگرش جامعه نسبت به ما، همواره فروتن و مؤدب باشیم. وقتی مینویسیم، نباید کسی را در نقطهای قرار دهیم یا آنها را به یک موقعیت دشوار بکشانیم. در غیر این صورت، ممکن است ارتباطمان را از دست بدهیم و احتمالاً آنها را از بین ببریم.
به یاد میآورم که برخی از دانشگاهیان و مفسران از گزارشهای ما ناراحت بودند؛ بنابراین صمیمانه به آنها گفتم که از فرصتهای مصاحبه سپاسگزارم و اگرچه ما راه زیادی را برای یادگیری و بهبود در پیش داریم، قلب خود را در کارمان قرار میدهیم. سپس، مطمئن شدم لینک آن مقاله را با آنها به اشتراک بگذارم و نظرات و بازخوردهایشان را جویا شوم.
مریدان دافا همیشه باید نسبت به دیگران باملاحظه باشند. هنگامی که با افراد از سرزمین اصلی چین مصاحبه میکردم، امنیتشان را در نظرمیگرفتم. ابتدا میپرسیدم که آیا اجازه میدهند که از آنها عکس بگیرم یا خیر. وقتی پاسخ مثبت بود، میپرسیدم آیا مطمئن هستند.
وقتی یک روزنامه نگار از سرزمین اصلی که بخاطر ارائه گزارش در مورد یک مقام فاسد مشهور شده بود برای اولین بار برای مصاحبه به هنگ کنگ آمد، ما گفتگو خوبی داشتیم. بعدها، زمانی که یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد، برای تماس با من بهمنظور شرکت در این مراسم پیشقدم شد. پس از آن، ما باهم صمیمی شدیم. او برایم یک ماجرای داخلی از مقامات فاسد تعریف کرد. بنابراین من چندین گزارش منحصر به فرد نوشتم. با این حال، نام واقعیاش را نقل قول نکردم. به او گفتم که نمیتوانم به خاطر یک گزارش به او آسیب برسانم. اعتماد متقابل بین ما برقرار شد و اکنون از حقایق در مورد دافا به خوبی آگاه است.
اغلب به دوستان و اطرافیانم میگویم وقتی که با موقعیتهای دشوار و خطرناکی مواجه میشوند، بگویند: «فالون دافا خوب است» به آنها گفتم این بهترین برکت است.
هر بار که بیرون میروم تا مصاحبه کنم، سعی میکنم فا را مطالعه و ذهنم را مصمم کنم و برای پاکسازی میدان بعدیام افکار درست میفرستم. با همکاران روزنامه نگارم با «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» رفتار میکنم. گاهی اوقات، نقاطی را معرفی میکنم که عکسهای خوبی بگیرند. گاهی اوقات به آنها کمک میکردم که میکروفون را نگه دارند. ما همچنین اطلاعات و جزئیات مخاطبین رسانه را به اشتراک میگذاریم. من هم اکنون ارتباط خوبی با خبرنگاران همکارم ایجاد کردهام. دوستانی در رسانههای خارجی دارم، و ما اغلب ترتیبی میدهیم تا بایکدیگر رویدادها را پوشش دهیم. روابط ما بسیار خوب است.
استاد بیان کردند:
«مسیرهای تزکیه متفاوت هستند
با این حال همه در داخل دافا هستند
با وابستگی نداشتن به هیچ چیزی
مسیر زیرپا بهطور طبیعی هموار است»
(«بدون مانع» از هنگ یین جلد ۲)
برای بیش از یک دهه، در حالی که در مسیر کار برای پروژههای رسانهای به آهستگی حرکت میکردم، فراز و نشیبها و ضربات بسیاری داشتهام. با تشویق و برکت استاد، با وجود سختی به کارم ادامه دادم. با پیشرفت اصلاح فا، مردم در جهان بیشتر از حقیقت آگاه هستند. رسانههای مردم عادی به تدریج ضعیف میشوند، در حالی که تأثیر رسانههای ما در حال افزایش است.
ما در حال حاضر از رویدادهای بزرگ و کوچک اطلاع داریم. بسیاری از گروهها بهطور فعال از ما خواستهاند که با آنها مصاحبه کنیم. افراد مشهور یا شخصیتهای سیاسی از رسانههای اصلی که توسط تمرینکنندگان فالون گونگ اداره میشوند آگاهی دارند. ما توسط استاد هدایت میشویم و غیرقابل توقف هستیم. گاهی اوقات وقتی به مسیری که پیمودهام فکر میکنم، احساسات درهم پیچیدهای دارم. از استاد برای راهنماییها و هدایت در مسیر بسیار سپاسگزارم. ایشان مسیری را برای اعتباربخشی به فا به من دادند تا بتوانم در هنگام کار برای رسانه رشد کنم.
اجازه دهید تا با قسمتی از شعر استاد «ارادهای الماسگون» تجربهام را خاتمه دهم:
«موجودات گم شده هرکدام بیمهابا کارهایی میکنند
نمیدانند خطر عظیم نزدیک میشود
وقتی تلاشهای بزرگی برای جلوگیری از خرابی انجام شده
چطور ممکن است ارواح پوسیده اجازه داشته باشند تا مداخله کنند
اراده و افکار از الماس فراتر رفته
بزرگترین و ریزترین را من انجام دادم»
(هنگ یین جلد ۲)
استاد، متشکرم! همتمرینکنندگان، متشکرم!
لطفاً به هرگونه کاستی اشاره کنید.
(ارائه شده در کنفرانس فای واشینگتن دیسی 2018)