(Minghui.org) درود، استاد! درود، همتمرینکنندگان!
پسرم 16 ساله است. دو سال پیش، وارد آکادمی هنر فی تیان در نیویورک شد. طی این روند توانستم تزکیه خودم را بررسی کنم و مایلم برخی از تجربیاتم درارتباط با او را با سایرین بهاشتراک بگذارم.
ناامیدی والدین
پسرم از دوران کودکی همراه من و شوهرم تزکیه میکرد. وقتی سه ساله بود، شروع به شرکت در اردوهای تابستانی مدرسه مینگهویی کرد. اما همانطور که بزرگتر میشد، بیشتر و بیشتر تحت تأثیر جامعه عادی قرار گرفت. دو سال پیش که میخواست وارد کلاس دهم شود، گفت که گیج و سردرگم است. در مدرسهاش همجنسگرایی «بسیار خوب» درنظر گرفته میشد و او نمیتوانست درک کند که چرا دوستانش دوستپسر و دوستدختر دارند و اینکه همینطوری با دختر یا پسری قرار گذاشتن کاری عادی است، درحالی که او ازنظر سایرین غیرعادی است، چراکه دوستدختر ندارد.
نگران بودم، زیرا نمیدانستم چگونه این مسائل را برایش توضیح دهم. تنها چیزی که میتوانستم بگویم، این بود: «فا را بیشتر مطالعه کن. فا را بیشتر مطالعه کن.» او میگفت که اکثر همکلاسیهایش زمان زیادی را بیرون از منزل، صرف بازیهای کامپیوتری میکنند. هیچ کسی نمیخواست وقتش را بیرون از منزل با او بگذراند. تواناییاش در نواختن ویولون در حال بهتر شدن و به سطح 10 رسیده بود. اما، برای دورهای فقط در کلاس هفتگیاش شرکت میکرد و خودش تمرین نمیکرد. من و شوهرم نگران بودیم و نمیدانستیم باید چه کار کنیم. با این وجود، خوشبختانه پسرم ویولون را کنار نگذاشت.
در آن زمان متوجه شدیم که آکادمی هنر فی تیان در حال پذیرش تعدادی متقاضی است. خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بودم و نیکخواهی استاد را احساس میکردم!
بهترین مدرسه
استاد در «آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2016» بیان کردند:
«همانطور که الان میگفتم، هر چیزی در این دنیا شما را به خود جذب میکند، تا شما را از کسب فا بازدارد. و نه تنها شما، بلکه تمام والدین و حکومتها در دنیا، از این وضعیت آگاه هستند، اما هیچ کسی نمیتواند کاری انجام دهد! و فقط موضوع این نیست که مردم را از کسب فا بازمیدارند: مردم بهقدری تحت تأثیر قرار گرفتهاند که نمیتوانند کارشان را بهخوبی انجام دهند، نمیتوانند روی مطالعاتشان تمرکز کنند و زمان بسیار زیادی را صرف کامپیوتر و وسایل الکترونیکی میکنند. این چیزها شما را وسوسه میکنند تا آنها را تماشا کنید و با آنها بازی کنید. این دیگر یک وضعیت بشری نیست.»
پسرم طی اولین ماهی که به این مدرسه میرفت، هر روز با من تماس میگرفت و میخواست که به خانه برگردد. میگفت که مدرسه استفاده از اینترنت را به نیازهای تحصیلیشان محدود کرده است و اجازه ندارند از گوشیهای هوشمند استفاده کنند. میگفت: «زندگی در اینجا بسیار سخت است. شرایط زندگی بد است. نمیتوانم با آن سازگار شوم. باید ساعت 6 صبح بیدار شوم و ساعت 9 شب به خوابگاه برگردم. تکالیف منزلم نیز خیلی زیاد است.»
مدام به او میگفتم که مقاومت کند، چراکه دستیابی به چنین محیط تزکیه خاصی کار دشواری است. سپس گفت: «مادر اجازه دهید در خانه تزکیه کنم. حالا واقعاً میدانم که تزکیه چیست. مطمئناً فا را با پشتکار مطالعه میکنم و تمرینات را انجام میدهم.»
میدانستم آنچه واقعاً او را ناراحت میکند، هیچ یک از سختیها یا شرایط زندگی در آنجا نیست. دلیلش آن بود که دیگر نمیتوانست وقتش را در اینترنت بگذراند. آنقدر به این کار وابسته بود که رها کردنش به دشواری ترک اعتیاد به مواد مخدر بود.
برای مدتی مردد بودم که آیا به تماسهای تلفنیاش پاسخ بدهم یا خیر. با خودم فکر میکردم: «باید شکافهایی در تزکیهام وجود داشته باشد که بر وضعیت تزکیه او تأثیر میگذارند.» تصمیم گرفتم به درون نگاه کنم و متوجه شدم که خودخواه هستم. فکر میکردم تزکیه در آن مدرسه برای پسرم آسان است؛ در آنجا از پسرم مراقبت میشود؛ شانسش برای ورود به ارکستر شن یون بیشتر خواهد بود و غیره. همه افکار و نگرانیهایم تماماً درباره خودم بودند! متوجه شدم که وابستگی من میتواند باعث شود ماندنش در آن مدرسه برایش دشوارتر شود. بهتدریج مواد بد در خودم را یکییکی ازبین بردم. مدت کوتاهی پس از آن، معلمان کمکم با پسرم صحبت کردند و قلب او بهتدریج باز شد.
یک شب رؤیایی داشتم: بیرون مدرسه ایستاده بودم و پسرم را میدیدم که با یونیفرم مدرسهاش به سمتم میآید. ترسیده بودم- احتمالاً قصد داشت از من بخواهد او را به خانه ببرم. با کمال تعجب بسیار پاک و روشن بهنظر میرسید. به کلاسش اشاره کرد، به من لبخند زد و گفت: «مادر، وقت ندارم با شما صحبت کنم. باید بلافاصله به کلاسم بروم» و رفت.
فکری به ذهنم رسید: او فرزند استاد است! متوجه شدم که همه مریدان جوان دافا فرزندان استاد هستند! هر گونه نگرانی یا وابستگی که والدین ممکن است داشته باشند، مانع رشد فرزندانشان خواهد شد. فقط اگر خودمان را بهخوبی تزکیه کنیم، میتوانیم بهترین محیط را برای فرزندانمان فراهم و از ایجاد دردسرهای اضافه برای استاد جلوگیری کنیم!
طی این جریان تمام نگرانیهایم ازبین رفتند. پسرم نیز دیگر با من تماس نگرفت تا او را به خانه برگردانم. دو هفته بعد، با او تماس گرفتم تا ببینم چه کار میکند. او گفت: «چه خبر؟ حالا سرم خیلی شلوغ است.» از شنیدن آن خوشحال شدمو سریع تلفن را قطع کردم. پسرم در عرض فقط یک ماه اعتیادش به اینترنت را رها کرد. میدانستم استاد کمکش میکنند.
پسرم در این محیط مطالعه فا، انجام تمرین و فرستادن افکار درست بهصورت گروهی، کوشاتر شد. تمرین ویولنش را ازسر گرفت. او بهعنوان «تأثیرگذارترین تجربه» هفتگیاش گفت که یک بار در حال فرستادن افکار درست، بهوضوح احساس کرد که استاد بسیاری از مواد بد را از بدنش برداشتند. پس از آن احساس سبکی داشت و تمرکزش بالا رفت و توانست بهطور مؤثرتری ویولن را تمرین کند. متشکرم، استاد!
معلمان نیکخواه
پس از اینکه متوجه شدم شن یون نیاز به تعداد بیشتری نوازنده ویولا دارد، در فصل بهار از پسرم پرسیدم: «آیا تمایل داری سازت را به ویولا تغییر دهی؟» او گفت: «نه»
پس از برگشتنش به میدلتاون، با خودم در کشمکش بودم که بفهمم چگونه میتوانم او را متقاعد کنم سازش را به ویولا تغییر دهد. در ماه فوریه به دیدارش در مدرسه رفتم و با معلمانش ملاقات کردم. پسرم ظاهراً میدانست که چرا آنجا هستم. برای سه روز، به بهانههای مختلف با من دیدار نکرد. معلمانش او را تشویق کردند تا سازش را به ویولا تغییر دهد. او در نهایت با بیمیلی موافقت کرد، اما میدانستم که هنوز عصبانی است و بنابراین وقتی یکدیگر را دیدیم، با من صحبت نکرد. میدانستم که برایش خیلی دردناک است، زیرا باید سالهای بسیار زیاد کار و تلاش سخت روی ویولن را رها میکرد.
او درباره وضعیت خود با همکلاسیهایش صحبت کرد. در طول تبادل تجربه گروهی، آنها گفتند که معلمان نباید هیچ دانشآموزی را مجبور به اتخاذ تصمیمی کنند. پسرم به من گفت: «همکلاسیهایم دیدند که این کار چقدر برایم دردناک است و نمیخواستند که سازم را تغییر دهم.»
این موضوع توجه مدرسه را به خود جلب کرد. روز بعد، همه معلمان در بخش موسیقی با پسرم درباره تغییر سازش دیدار داشتند. پسرم بعداً به من گفت: «ساکت بودم، چراکه فکر میکردم همه معلمان میخواهند با استدلالهای مختلف مرا متقاعد کنند. با کمال تعجب همه معلمان به درون نگاه کرده بودند. هیچکدام از من انتقاد یا سعی نکردند متقاعدم کنند کاری را انجام دهم. وقتی محبت و مراقبت و تشویق واقعی از سوی آنها را احساس کردم، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. احساس کردم فشار از رویم برداشته شده است و پس از آن واقعاً میخواستم سازم را تغییر دهم.»
به رئیس گروه موسیقی گفتم: «متأسفم که دردسرهای بسیار زیادی را برای مدرسه ایجاد کردهایم.» او گفت: «هیچ مشکلی نیست. همه چیز خوب است. این به معلمانمان کمک کرد تا درباره مسئله پرورش استعدادها فکر کنند. ما معلمان با نگاه به درون، حالا بهتر درک میکنیم که هدف نهایی و واقعی تدریس دانشآموزان کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذیشعور است. بچهها میتوانند آن را احساس کنند.»
به پسرم گفتم: «تو خیلی خوشاقبال هستی! میتوانی در مدرسهای تحصیل کنی که مریدان دافا آن را اداره میکنند. چنین معلمان خوبی داری که تو را راهنمایی میکنند و به تو آموزش میدهند. معلمان در یک مدرسه معمولی دانشآموزانشان را این چنین خالصانه راهنمایی نمیکنند! ما واقعاً باید آنچه را که داریم، گرامی بداریم. همه بهترین اهداف و برنامهها را برای تو دارند.» معلم موسیقیاش از کسی خواسته بود یک ویولا به او بدهد تا آن را امتحان کند.
او بعداً در تبادل تجربهای نوشت: «تازه یادگیری ویولا را شروع کردهام. باید در آینده کوشاتر باشم. استاد اشاراتی به من دادهاند تا درد و رنج بیشتری را تحمل کنم. آموزههای استاد را بهیاد خواهم داشت و برای تحمل سختیهای بیشتر در مسیر تزکیهام آمادگی خواهم داشت تا بتوانم بهتر تزکیه کنم.»
میدانم که موضوع تغییر ساز به پسرم کمک کرده تا فوقالعاده رشد کند. متشکرم، استاد!
پسرم خالصتر و مهربانتر شد
پسرم در حال حاضر دو سال است که به این مدرسه میرود. در طول هر تعطیلاتی، متوجه تغییرات مثبت او شدهام. در پایان اولین تعطیلات زمستانیاش، از او خواستم که اگر تمایل دارد، لقمههای کوچکی برای راه با خود ببرد. او گفت برای خودش نه، اما برای هماتاقیهایش، تعدادی لقمههای کانادایی مخصوص میبرد. بار دوم، پنج لقمه برای همه هماتاقیهایش خواست. میگفت که میداند آن را دوست دارند. بعداً که او را میدیدم، هیچ چیزی برای خودش نمیخواست. میگفت اگر چیزی برایش ببرم، باید بهاندازه کافی و برای همه همکلاسیهایش ببرم. متوجه شدم که او اهمیت بیشتر و بیشتری به نیازهای همکلاسیهایش میدهد.
یک بار به خوابگاهش رفتم تا با هم برای خوردن غذا به رستوران برویم. او پرسید که آیا هماتاقیهایش هم میتوانند بیایند و من هم موافقت کردم. به یک رستوران غربی رفتیم. چهار دانشآموز دیگر از کانادا، آلمان و استرالیا بودند. بچهها با همدیگر صحبت میکردند. یکی گفت: «خاله، ما تازه غذا خوردهایم. گرسنه نیستیم و میتوانیم هر دو نفرمان یک پرس غذا بگیریم.»
آنها از من پرسیدند آیا میتوانند مقداری غذا برای هماتاقی دیگرشان ببرند که چون باید تکالیفش را انجام میداد، نتوانسته بود بیاید. اشک در چشمانم حلقه زده بود- آنها خیلی به هم نزدیک بودند! همچنین بسیار باملاحظه بودند و میخواستند پول کمتری خرج کنم. کودکانی که تمرینکننده دافا هستند، واقعا ًمتفاوت هستند!
دادن دیدگاههای درست به فرزندان
استاد در «آموزش فا در سان فرانسیسکو» بیان کردند:
«اما میتوانم به شما بگویم که دلیل ریشهای تمام بیماریهای نوع بشر درواقع انحطاط اخلاقیات انسانی است. بدون آغاز از آن نقطه، هیچ یک از مشکلات نوع بشر نمیتواند حل شود. با شروع از آن، تمام مشکلات نوع بشر میتواند حل شود.»
مدرسه فی تیان بر آموزش اخلاقیات به کودکان تمرکز دارد. طبق مقررات مدرسه، دانشآموزان نباید دوستپسر یا دوستدختر داشته باشند و با آنها قرار بگذارند. بعضی از دانشآموزان که قوانین را نقض میکردند، طبق مقررات مدرسه تنبیه میشدند.
یک روز پسرم گفت که هنگام تمرین ویولا نمیتواند تمرکز کند. گفت که چیزی را متوجه نمیشود. یکی از همکلاسیهایش از طریق تلفنِ همراه با یک از همکلاسیهای دخترش در تماس بود. وقتی معلمان متوجه این موضوع شدند، با او بهطور متفاوتی رفتار کردند. او گفت: «آیا تزکیهکنندگان نباید بردبار باشند؟»
برایش توضیح دادم که ما باید مقررات مدرسه را رعایت و نباید بر اساس اصول عادی مردم رفتار کنیم. اگر میخواهیم به این مدرسه برویم، باید از قوانینش پیروی کنیم. گفتم: «اخلاقیات در جامعه خیلی خیلی سقوط کرده است؛ ما تو را به این مدرسه فرستادیم تا راهنماییهای سنتی و درستی به تو بدهند. همکلاسیات قوانین مدرسه را نقض کرد، اما همچنان فرصتی در اختیارش گذاشته شده تا اشتباهش را اصلاح کند. اکنون بیشتر درک میکند که چه چیزی نادرست است.»
هرج و مرج رایج در جامعه امروز، کودکان را خیلی تحت تأثیر قرار داده است. معلمان مدرسه هر روز به دانشآموزان یادآوری میکنند که رفتار درست و اخلاقی چیست. یکی از معلمان گفت: «ما در حال مبارزه با سقوط اخلاقی بشریت هستیم!»
پسرم پرسید: «ما تزکیهکننده هستیم، بنابراین میتوانیم سختیها را تحمل کنیم. اما اگر مدرسه در آینده دانشآموزان عادی داشته باشد، چگونه میتواند آنها را اصلاح کند؟» گفتم: «شما دانشآموزان سال بالایی هستید. میتوانید یک الگو باشید. کمک به دانشآموزان عادی در مدرسه نیز راهی برای نجات مردم است.»
قدردانی من
دختری که از زمان تأسیس این مدرسه امیدوار بود بتواند به این مدرسه بیاید، نهایتاً سال گذشته در این مدرسه ثبتنام کرد. پدرش تزکیه نمیکند. یک سال برای او طول کشید تا بتواند به این مدرسه برود. او شعری در تشکر از مادرش- برای کمک به تحصیلش- نوشت.
مادرش با خواندن شعر به گریه افتاد و گفت: «دخترم در محیط این مدرسه آموخت که تزکیه چیست! او یاد گرفت که قدردان باشد. از شما، معلمان سپاسگزارم! استاد سپاسگزارم.» پدر غیرتزکیهکنندهاش نیز به دخترش گفت: «به تو افتخار میکنم. دخترم واقعاً بزرگ شده است.»
مایلم از همه معلمان، دانشآموزان، کارکنان و داوطلبان در این مدرسه تشکر کنم. بهخاطر متعهد بودن و کمکهای شما، فرزندانمان در این محیطِ سالم تزکیه رشد میکنند. استاد، متشکرم که برای این کودکان امکانپذیر ساختید در این دنیای پرهرج و مرج که اخلاقیاتش درحال سقوط است، سرزمین پاکی را بیابند!
استاد سپاسگزارم. از همگی سپاسگزارم.
(ارائهشده در کنفرانس فای واشنگتن دیسی 2018)