(Minghui.org) من یک کشاورز 56 ساله و تمرینکننده جدید فالون دافا هستم. اولاً، میخواهم صادقانه از استاد برای نجاتم تشکر کنم! همچنین میخواهم از چندین تمرینکننده که مرا در مطالعه فا، انجام تمرینات و تزکیه کمک کردهاند تشکر کنم. از آنها برای کمکهای متواضعشان تشکر میکنم.
در تابستان سال 2016، بهطور ناگهانی دانههای قرمزی در گردن و سراسر بدنم پدید آمد. احساس درد یا خارش نمیکردم. به بیمارستانی در شهرستانمان رفتم و به من گفته شد که یک نوع بیماری پوستی است، اما داروهایی که دریافت کردم هیچ تأثیری نداشت. بعدها به یک کلینیک خصوصی رفتم. پزشک پیشنهاد کرد که برای معاینه کامل به یک بیمارستان بزرگ مراجعه کنم، که به من این احساس را داد که میتواند مشکلی جدی باشد.
همسر و دخترم مرا در مراجعه به بیمارستانی بزرگ همراهی کردند. تشخیص داده شد که مبتلا به سرطان ریه سلول کوچک هستم. همسر و دخترم سعی کردند آن را از من پنهان کنند، اما میدانستم که اتفاقی افتاده است. وقتی در نهایت فهمیدم، شوکه شدم. من هنوز جوان بودم. پس از آن، خنده و شادی از خانه ما رفت.
در 2 فوریه 2017 برای شیمیدرمانی در بیمارستان بستری شدم. بعد از هر درمان احساس وحشتناکی داشتم: حالت تهوع داشتم، استفراغ میکردم و نمیتوانستم چیزی بخورم یا بنوشم. ریزش موهایم نیز شروع شد. پس از شش جلسه شیمیدرمانی، تقریباً تمام موهایم را از دست دادم. بیناییام ضعیف شده بود و پاهایم خیلی سنگین بودند.
دیگر قادر به تحمل شیمیدرمانی نبودم و روند درمانم را به پرتودرمانی تغییر دادم. اما تأثیرات این روش درمانی واضح نبود، حدود 2000 یوان در روز و گران بود. برای نجات زندگیام، همسرم اصرار داشت که کل روند این درمان را سپری کنم. پس از آن وضعیتم بهبود یافت اما این روند طولی نکشید. چند هفته بعد وضعیتم بدتر شد. کاملاً ناامید شده بودم و تصمیم گرفتم درمان را متوقف کنم زیرا خانوادهام پیش از این ۱۱۰ هزار یوان پول خرج کرده بود.
21 اکتبر 2017 به یاد ماندنیترین روز در زندگیام بود. عمویم و همسرش به دیدنم آمدند. هر دوی آنها تمرینکننده فالون دافا هستند و از من خواستند تا فالون دافا را تمرین کنم. آنها به من گفتند که فقط استاد میتوانند مرا نجات دهند. پیش از این درباره دافا شنیده بودم. قبل از اینکه آزار و شکنجه شروع شود، چندین تمرینکننده در روستایمان وجود داشت. بخاطر تمرین فالون دافا، خواهرم که دچار هیپرپلازی گردن شده بود، بهبود یافت و همچنین روماتیسم پسرعموی همسرم نیز درمان شده بود، با اینکه به او گفته شده بود که فقط چهار ماه دیگر زنده است. هر دوی آنها هماکنون سالم هستند. قبلاً به فکر تمرین افتاده بودم، اما بخاطر آزار و شکنجه در انجام آن تردید داشتم.
این بار، با درخواست عمویم و همسرش، تصمیم گرفتم آن را بخاطر خانوادهام و زندگی خودم انجام دهم. شروع به خواندن جوآن فالون کردم، و همچنین به فایلهای صوتی سخنرانیهای استاد لی گوش دادم و سخنرانیهای تصویری را تماشا کردم. بهطور بیوقفه به خواندن، گوش دادن و تماشا کردن پرداختم و در نهایت متوجه شدم که تمام بیماریها و مصیبتهایم بهدلیل کارمای انباشته شده از زندگیهای قبلی است.
بهدقت فا را مطالعه کردم و خودم را مقید کردم که بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری عمل کنم. با ارتقاء مداوم خصوصیت اخلاقیام و انجام تمرینات، وضعیت سلامتیام بهطور روزانه بهبود یافت. بیست روز بعد، دانههای قرمز در بدنم کم کم ناپدید شدند، موهایم دوباره رشد کرد، پاهایم احساس سنگینی نداشت و نیرو وتوانم را دوباره بهدست آوردم.
شروع کردم تا دو نوهام را به مدرسه برسانم و کمی از کارهای خانه را انجام میدادم. همسرم دوباره لبخند میزد و خوشحال بود. او از صمیم قلب از استاد و دافا تشکر کرد. هر زمان که مردم از او میپرسند که چگونه بهبود یافتم، بدون هیچ تردیدی به آنها میگوید: او از طریق تمرین فالون دافا درمان شده است و استاد لی زندگیاش را نجات دادند.
حالا تمام دانههای قرمز در بدنم از بین رفتهاند. موهایم بهطور کامل رشد کردند و ضخیم و مشکی هستند، و پوستم لطیفتر از قبل شده است. جوانتر بهنظر میرسم. پدر و مادر همسرم شاهد معجزاتم بودند و آنها نیز شروع به تمرین فالون دافا کردند.
استاد به من زندگی دوباره اعطا کردند و خانوادهام را نجات دادند. هیچ کلمهای نمیتواند قدردانی مرا نسبت به استاد ابراز کند. از آموزه استاد پیروی خواهم کرد:
«فا را مطالعه کنید، فا را کسب کنید،
بر چگونگی مطالعه و تزکیۀ خود تمرکز کنید،
تکتک کارها را با فا بسنجید،
فقط اینگونه عمل کردن، تزکیۀ واقعی است.» («تزکیه راسخ» از هنگ یین)
میخواهم تجربه شخصیام را به اشتراک بگذارم. امیدوارم که مردم دروغهای حزب کمونیست را باور نکنند و در عوض حقایق فالون دافا را بیاموزند.