(Minghui.org) مایلم تجربیات تزکیهام در زمینه تماسهای تلفنی با چین- برای کمک به نجات مردم- را در اینجا با سایرین بهاشتراک بگذارم.
سابقاً وقتی شرایط مناسبی داشتم، ازطریق تماس تلفنی حقایق را برای مردم در چین روشن میکردم، اما به گروه تماسهای تلفنی در پروژه جهانی برقراری تماس تلفنی با مردم چین (بهمنظور تشویق مردم به خروج از ح.ک.چ) نمیپیوستم و فقط هنگامی که وقت آزاد داشتم، خودم بهتنهایی با مردم تماس میگرفتم. پس از تماسهای روتین بیشمار، این کار برایم آسان شده بود، اما هر وقت درباره آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون دافا در چین مقالاتی میخواندم، قلبم مملو از غم و اندوه میشد.
پیوستن به سامانه تماس تلفنی
بهتازگی تصمیم گرفتم در یک جلسه آموزشی از سوی گروه تماس تلفنی شرکت کنم. این جلسه برایم الهامبخش بود و بدون تردید تصمیم گرفتم به این پروژه بپیوندم. میخواستم بخشی از این گروه باشم تا بتوانم به نجات مأموران پلیسی که نیروهای کهن کنترلشان میکردند، کمک کنم. اعتقاد داشتم معلم این جریان را برایم نظموترتیب دادهاند تا این وظیفه را بهانجام برسانم.
اما بهمحض اینکه برای این کار آماده شدم، با دو آزمون سخت مواجه شدم. نخست اینکه، زمان آزاد زیادی نداشتم؛ و دوم اینکه مانند دانشآموزی جدید باید همه چیز را از ابتدا یاد میگرفتم.
قبلاً وقتی زمان آزاد داشتم، میتوانستم با چین تماس بگیرم و آن کار آسانی بود. حالا که چیزهای جدیدی یاد میگرفتم، باید مطالب جدیدی را میخواندم، به جلسات آموزشی میپیوستم و به تبادل تجربیات سایرین گوش میدادم.
زمانی که صرف تماسهای تلفنی میشد، بسیار زیاد بود. میدانستم که مورد آزمایش قرار میگیرم تا ببینم آیا میتوانم سختیها را تحمل کنم. یک تمرینکننده دافا نباید از تحمل سختیها بترسد!
در ضمن باید فروتن میبودم و از همتمرینکنندگان یاد میگرفتم. قبل از شروع تمرین فالون دافا، اغلب تعریفهایی را از جانب سایرین میشنیدم که سبب میشدند فوقالعاده به خودم مغرور شوم. دوست داشتم خودنمایی کنم و بهدنبال شهرت بودم. این عادتها پس از شروع تزکیه نیز همراهم بودند. بارها اینطور بود که فقط میخواستم به سایرین نشان دهم چقدر عالی هستم!
درحالیکه بیش از ده سال در ایالات متحده هستم، به بعضی از پروژههای دافا در اینجا پیوسته و در پروژههای گروهیشان «باتجربه» شده بودم، اما حالا که داوطلب شده بودم چیزهای جدیدی یاد بگیرم، فرصتهای بیشتری به من میداد تا وابستگیام به «منیت» را کاملاً رها کنم.
تجارب تزکیه در سامانه تماس تلفنی
به هنگام همکاری در این سامانه، میتوانستم تلاش جمعی گروهم را احساس کنم. تلاشی که قدرتمند بود! مهربانی و نیکخواهی تمرینکنندگان در تماسهای تلفنیشان تجلی مییافت. حمایت از سوی یکدیگر فوقالعاده زیاد و میدان انرژی مثبت بود و اغلب مرا تشویق میکرد تا کوشاتر باشم.
رشد و بهبود قابلتوجهی نیز در تزکیهام داشتم. فقط چند ماه پس از همکاری در این پروژه، از کمک سایرین بسیار بهرهمند شده بودم. هر زمان تماسهای تلفنی را به پایان میرساندیم، تجربیاتمان را با هم بهاشتراک میگذاشتیم و احساس میکردم که از طریق این تبادل تجربهها پیشرفت میکنم.
اخیراً با معاون یک اداره پلیس تماس گرفتم. پس از بارها تلاشم برای تماس با او، درنهایت گوشی را برداشت. فقط بعد از گفتگوی کوتاهی خواست که تماس را قطع کند و گفت که سرش شلوغ است.
بهسرعت افکارم را سامان دادم و گفتم: «امیدوارم خوب باشید. فقط 2 الی 3 دقیقه از وقتتان را میگیرم.»
چند نکته آماده کرده بودم که میخواستم به او بگویم و سپس به صحبتم پایان دهم.
او در سکوت گوش داد و سپس گفت: «فوقالعاده ممنونم. سپاسگزارم.» برایش بسیار خوشحال بودم.
وقتی ازطریق تلفن تماس میگرفتیم، چیزهای مختلف زیادی اتفاق میافتادند و اغلب احساس میکردم معلم مراقبت ما هستند و کمکمان میکنند.
یک بار درباره برخی «موارد خاص» با پلیس تماس گرفتم. تعداد زیادی از افراد قبل از اینکه گوشی را بگذارند، فقط برای مدت کوتاهی به حرفهایم گوش دادند. استراتژیام را تغییر دادم و سعی کردم ابتدا مهمترین نکات که معمولاً برای اغلب افراد سؤل است را بگویم. اگر آنها همچنان به صحبتهایم گوش میدادند، با دقت مطالب را شرح میدادم، اما اگر گوشی را میگذاشتند، دستکم درباره موضوع تماسم میدانستند.
یک بار شماره تلفنی را انتخاب کردم و با آن تماس گرفتم و پرسیدم: «سلام دوست من. آیا شما در شهر ... هستید؟»
او جواب مثبت داد.
در ادامه گفتم: «ببخشید به کمکتان نیاز دارم. آیا درباره فردی به نام دایونگ که در زندانی در شهر شما محبوس است، میدانید؟»
آن شخص پرسید: «درباره چیست؟»
سپس گفتم: «حقیقت این پرونده در خارج از کشور افشاء شده است. یک دانشجوی دانشگاه در هاربین به نام دایونگ در زندان تحت آزار و شکنجه قرار گرفته و در وضعیتی بحرانی قرار دارد. حالا چند ماه است که نمیتواند چیزی بخورد. کارکنان زندان گفتهاند که اگر حتی قرار باشد بهزودی بمیرد، اجازه نمیدهند برای درمانهای پزشکی زندان را ترک کند. پدر و مادرش ناامید شدهاند، بنابراین به دنبال کمک در خارج از کشور هستند. آنها امیدوارند که بتوانند به مسئولین آن زندان بگویند دست از کارهای بد بردارند.»
او پرسید که آیا دایونگ هنوز زنده است.
«بله دایونگ بهدلیل اعتقادش به حقیقت، نیکخواهی و بردباری بهطور غیرقانونی دستگیر شد. مردم در سراسر جهان فالون دافا را تمرین میکنند. میدانم که برخی از مأموران پلیس افراد بدی نیستند و رژیم کمونیست آنها را مجبور به انجام کارهای بد میکند. بسیاری از عاملان این آزار و شکنجه در سطح بینالمللی تحت تعقیب هستند و اعضای خانوادهشان به هنگام مسافرت به خارج از کشور با مشکل مواجه میشوند.»
سپس او گفت: «وقتی فردا به سر کار بروم، تحقیق میکنم و نگاهی به فایل دایونگ میاندازم.»
«متشکرم! شما فرد مهربانی هستید.»
قبل از تماس، ذهنم خالی بود. نمیدانستم چه کسی گوشی را برمیدارد. فقط درباره گفتگویی ساده که بهآسانی قابل درک باشد، فکر میکردم. امیدوار بودم که بتوانم تماس را بهخوبی اداره کنم. در واقع این معلم هستند که پشت همه چیز هستند و کارها را انجام میدهند.
معلم بیان کردند:
«این آزار و شکنجه همانطور که نیروهای کهن آن را درنظر میگیرند، یک آزمایش مرگ و زندگی و مشقتی منزهکننده برای مریدان دافا و روندی از گداختهشدن برای رسیدن به طلای حقیقی است. اما به هر حال، شما بهعنوان تزکیهکننده مسئولیتهای واقعاً عظیمی را به عهده گرفتهاید. شما در حال نجات تمام موجودات هستید. شما کارمای زیادی ندارید، حداقل نه آنقدر زیاد. با این وجود، همه شما میدانید که در جامعۀ بشری این جمع کثیر موجودات ساده نیستند، حتی حیوانات ساده نیستند. بسیاری از موجودات از سطوح بسیار بالایی به اینجا آمدهاند، و ما باید آنها را نجات دهیم. موجوداتی که نماینده تمام آنهایی هستند که قرار بود در کیهان کهن ازبین بروند، و ما باید آنها را نجات دهیم. بنابراین وقتی این موجودات را نجات میدهیم، موجوداتی که آنها نمایندهشان هستند نیز نجات خواهند یافت.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی 2018»)
اینکه هنگام صحبت ازطریق تلفن با برخی چالشها مواجه شویم، دور از انتظار نیست، اما اینکه از فرصتها برای تزکیه و پاکسازی خودمان استفاه کنیم، چیزی ضروری است.
بسیاری از زمانها که احساس میکردم برقراری تماسهای تلفنی نتایج خوبی نداشته، آن عمدتاً یک یادآوری برایم بود تا به درون نگاه کنم.
کوشا بودن
یک بار چند تمرینکننده با هم جمع شدند تا تماسی تلفنی بگیرند. ما با یک بازداشتگاه تماس و تعداد زیادی شماره گرفتیم، اما هیچکدام از آنها پاسخ ندادند. به شمارهگیری ادامه دادیم و در نهایت پاسخ گرفتیم.
فردی که به تلفن پاسخ داد، نگرش خوبی نداشت، اما همچنان با نیکخواهی با او صحبت کردم. فقط پس از حدود یک دقیقه صحبت، او تلفن را قطع کرد. فکر میکردم دوباره به تلفن جواب میدهد، بنابراین بیش از 10 بار سعی کردیم دوباره با او تماس بگیریم، اما او جواب نداد.
وقتی بعداً با هم تبادل تجربه کردیم، متوجه شدم که یکی از تمرینکنندگان قبلاً روی خط دیگری با او صحبت کرده بود، بنابراین او گوشی را روی من قطع میکرد. خوشحال بودم که تماس تلفنیام نیکخواهانه بود و منجر به ناراحتی نشد.
همه ما مدت کوتاهی است که در تماسهای تلفنی در سامانه آرتیسی همکاری میکنیم، اما همگی افکار درستی قوی داریم.
نتیجهگیری
استاد بیان کردند:
«باهم پیشرفت کنید، تماماً کوشا،بهسوی آیندهای روشن.» («هماهنگی با فا» از هنگ یین)
نجات موجودات ذیشعور هدف من است. اگر براینکه بهتنهایی تماسهای تلفنی را انجام دهم، اصرار میورزیدم، احتمالاً به نتایج خوبی منجر میشد، اما شینشینگم خیلی بهبود نمییافت.
از سوی دیگر، زمانی که تمرینکنندگان بهصورت گروهی تماس میگیرند، تشویق و حمایت متقابلِ اعضا به تکتک اعضای گروه کمک میکند تا رشد کنند و این چیزی است که معلم میخواهند.
مایلم از این فرصت استفاده کنم و از همه آنهایی که طی تمام این سالها بر تلاشهایشان در سامانه تماس تلفنی استقامت بهخرج دادهاند، تشکر کنم. استقامت شما فرصتهایی را برای مشارکت تعداد بیشتری از تمرینکنندگان فراهم آورده است.