(Minghui.org) من ۷۸ ساله هستم و در سال ۱۹۹۸ تمرین فالون دافا را آغاز کردم.
قبل از آن زمان، یکبار بهعلت حمله قلبی به اورژانس بیمارستان منتقل شدم. شوهرم سه روز در خانه از من مراقبت کرد و سپس ناپدید شد. از دخترم پرسیدم که کجا ممکن است باشد؟ تردید داشت که به من بگوید، اما سرانجام گفت که دچار سکته شده و برای درمان اضطراری در بیمارستان دیگری بستری شده بود.
پریشانخاطر شدم و احساس ناامیدی کردم. روند درمانم را متوقف کرده و برای دیدن شوهرم به بیمارستان مذکور رفتم. او در اتاق اورژانس بستری شده بود و انواع و اقسام لولهها به بدنش وصل بودند. نمیتوانست حرکت کند و در وضعیتی نباتی بهسر میبرد.
دافا شوهرم را نجات میدهد
در طول این دوره استرسزا، یکی از آشنایان، تمرین فالون دافا را به من معرفی کرد و گفت که میتواند به بهبود سلامت فرد کمک کند. پس از آن بسیاری از مردم شروع به تمرین فالون دافا کردند و کتابهای دافا به مقدار کافی برای همه وجود نداشت. تمرینکننده مزبور کتاب جوآن فالون خودش را به ما داد و تمرینات دافا را به من آموخت.
تمرین را در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۸ آغاز کردم. در اتاق شوهرم در بیمارستان نشستم و با صدای بلند فا را مطالعه کردم. وقتی خواندن را تمام کردم، تمرین مدیتیشن نشسته را کف اتاق انجام دادم. به مدت ۲۵ روز متوالی روزانه این کار را انجام دادم.
در روز بیستوششم، شوهرم ناگهان چشمهایش را باز کرد و نشست. خیلی هیجانزده بودم! قادر بود دست و پاهایش را حرکت دهد. به نظر من این یک معجزه بود!
روز بعد شوهرم را درحالیکه در بیمارستان قدم میزد همراهی کردم. فرزندانم، پزشکان و پرستاران شاهد قدرت فوقالعاده دافا بودند. آنها همه میدانستند که کسی در شرایط شوهرم نمیتوانست در چنین مدت کوتاهی از این وضعیت نجات پیدا کند!
شوهرم دوست داشت که فا را با صدای بلند برایش بخوانم و سایر بیمارانی که برای شنیدن وارد اتاق میشدند نیز ظاهراً بهسرعت وضعیت سلامتیشان بهبود یافت.
یک نفر گفت که میخواهد نسخهای از جوآن فالون را داشته باشد. کتاب خودم را به او دادم، زیرا کتابفروشیها کمبود کتاب داشتند (این موضوع به پیش از آزار و شکنجه فالون دافا مربوط میشود.) بنابراین، به مدت چند ماه، خودم کتابی نداشتم، اما از کارم پشیمان نشدم. احساس خوبی داشتم، زیرا آنها از داشتن این کتاب منفعت میبردند.
روشنگری حقیقت
پس از اینکه شوهرم توانست از بیمارستان به خانه برود، هر روز بیرون میرفتیم و با مردم درباره دافا صحبت میکردیم. مسافتهای بسیار طولانی راه میرفتیم اما خسته نمیشدیم. در سال ۱۹۹۹، زمانی که آزار و شکنجه آغاز شد، شروع به صحبت با مردم کردیم و به آنها میگفتیم که فالون دافا خوب و آزار و اذیت اشتباه است.
در سال ۲۰۰۱، من و شوهرم برای توزیع مطالب اطلاعرسانی دافا بیرون میرفتیم. مسئولیت او این بود که با مطالب در مکانی بنشیند و منتظرم بماند. او از انجام این کار خوشحال بود درحالیکه من مطالب را توزیع میکردم. وضعیت سلامتیاش بهتدریج بهبود یافت و میتوانست چند کلمه بیان کند. گرچه واضح و روشن نبودند، میتوانستم آنها را بفهمم. گاهی اوقات خوشنویسی چینی را تمرین میکرد و گاهیاوقات نیز میتوانست غذاهای سادهای برای شام آماده کند.
یکبار برای توزیع مطالب بیرون رفتم و وقتی به خانه برگشتم، شوهرم در وان حمام افتاده و خون همه جا را فراگرفته بود. سعی کردم او را بلند کنم اما نمیتوانستم. یکی از همسایگان را صدا زدم و توانستیم او را از حمام بیرون بکشیم و روی مبل قرار دهیم. بیوفقه با صدای بلند میگفتم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» بعد از مدتی شوهرم شروع به صحبت كرد. بار دیگر، قدرت شگفتانگیز دافا به ما نشان داده شد!
کمک به مردم برای خروج از حزب کمونیست چین
از سال ۲۰۰۵ به مردم کمک کردهام تا از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند. روزی، در جشن تولد یکی از بستگان، تقریباً به ۳۰۰ نفر کمک کردم از حزب کمونیست چین خارج شوند.
ازآنجاکه فا را خوب مطالعه نمیکردم، هنوز ذهنیت رقابتجویی بسیار قوی و وابستگی احساسات نسبت به دخترم داشتم. در سال ۲۰۰۶، دچار یک کارمای بیماری بسیار جدی شدم بهطوری که بهسختی میتوانستم راه بروم، اما همچنان بیرون میرفتم تا بتوانم با مردم درباره دافا صحبت کنم.
به خواندن شعر معلم ادامه دادم:
«زندگی کنید بدون اینکه دنبال چیزی باشید،
بمیرید بدون اینکه برای چیزی افسوس بخورید؛
تمام افکار اشتباه را بزدایید،
تزکیه کردن تا رسیدن به مقام یک بودا سخت نیست.»
(وجود نداشتن هنگ یین جلد۱)
فرزندانم وقتی از وضعیتم مطلع شدند مرا مجبور کردند به بیمارستان بروم. پزشک گفت که لازم است فوراً تحت عمل جراحی قرار بگیرم.
پس از عمل جراحی، زوج جوانی را دیدم که بهخاطر آتشسوزی در خانهشان دچار سوختگیهای شدیدی شده و در بیمارستان بستری شده بودند. بازوها و پاهای آنها به تخت بسته شده بودند و سوختگیها درد شدیدی داشتند. تمام شب را فریاد میکشیدند و نمیتوانستم بخوابم.
روز بعد من با آنها صحبت کرده و به آنها گفتم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را تکرار کنند. همچنین به آنها کمک کردم از لیگ جوانان، یکی از سازمانهای وابسته به ح.ک.چ خارج شوند. پس از آن، خوابشان برد.
هنگامی که دکتر و پرستار معاینه روزانهشان را انجام دادند، شگفتزده شدند ازاینکه زن و شوهر آرام شده بودند. به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاد و آنها نیز از حزب کنارهگیری کردند.
هنگامی که وضعیت سلامتیام کمی بهبود یافت، به اتاق هریک از بیماران میرفتم تا حقیقت را برای آنها روشن کنم. هر روز برنامهریزی میکردم تا به افراد بسیاری در خروج از حزب کمک کنم. در زمان انجام این کار ترسی نداشتم چون در ذهنم فقط یک فکر داشتم، باور به فا و بهدرستی عملکردن.
بیش از ۲۰ سال است که فالون دافا را تمرین کردهام. هر روز صبح برای صحبت با مردم درباره فالون دافا، بیرون میروم و بعدازظهر دو سخنرانی فا را مطالعه میکنم. از سال ۲۰۰۵ به بیش از ۱۹۰ هزار نفر کمک کردم از ح.ک.چ کنارهگیری کنند.
احساس میکنم که این قدرت عظیم دافا و مهربانی معلم است که انجام این کارها را ممکن کرده است.
وقتی نیروهای کهن میخواستند از نقاط ضعفم برای مداخله با من بهرهبرداری کنند، اولین فکرم این بود: «معلم، لطفاً به من کمک کنید! من یک شاگرد دافا هستم. معلم از من مراقبت میکنند.»
اصلاح فا هنوز پایان نیافته است. لازم است به مطالعه فا ادامه دهم و خودم را بهخوبی تزکیه کنم.