(Minghui.org) درود استاد محترم و همتمرینکنندگان،
پیوستن به کلوپهای اجتماعی و شرکت در جلسات مختلف برای برقراری ارتباط با افراد تأثیرگذار جامعه بهمنظور روشنگری حقایق و نیز نوشتن مقالات فرهنگی و تاریخی، چیزی است که برای کمک به استاد در اصلاح فا انجام میدهم.
من فردی خیلی اجتماعی نیستم و در گذشته اغلب از افرادی که در مسند قدرت هستند دوری میکردم، اما پس از شروع تمرین دافا، گامبهگام به سمت اجتماعی شدن پیش رفتهام. طی سالهای گذشته، با کارت ویزیت اپک تایمز، در مسیر نجات آنهایی قدم برداشتهام که رابطهای تقدیری با دافا دارند. تحت راهنمایی دافا وابستگیهای شخصی را رها کردم و شجاعت این را یافتم که از دوران تنهایی و درماندگی با موفقیت پشت عبور کنم.
رها کردن عقاید و تصورات و بهترین استفاده از فرصتها
این چند سال حضورم در کلوپ روندی از رها کردن منیت، غلبه بر مقاومتم در برابر اجتماعی شدن و اصلاح آداب و رسوم مرتبط با روابط اجتماعی در کلوپها بوده است. بهتدریج دایره آشنایانم را گسترش دادم و افرادی را که با آنها برخورد داشتم، موجوداتی درنظر گرفتم که در انتظار نجات هستند. به این ترتیب، در اصلاح فا بهتر عمل کردم.
نخست دوستان کلوپم نسبت به من پیشداوریهایی داشتند، زیرا فکر میکردند بهطرفداری از کسی حرف میزنم یا چیزی را ترویج میدهم. همانطور که بهتدریج منیتم را رها کردم و با کلوپ سازگاری یافتم، نگرش آنها نیز تغییر کرد و حالا به دوستانشان درباره جنایت برداشت اجباری اعضای بدن بهدست رژیم کمونیست چین میگویند. وقتی بروشورهای ترویج شن یون را در دستم میدیدند، میپرسیدند که آیا چیز خوبی دارم که با آنها بهاشتراک بگذارم یا خیر. بعضی از آنها بلافاصله از منشی خود میخواستند که بلیتهای شن یون را برایشان رزرو کند؛ سایرین از من میخواستند که برای سفارش بلیت کمکشان کنم؛ برخی نیز دوستان خود را به تماشای شن یون دعوت میکردند. گفتگو با مردم درباره فالون گونگ و ترویج شن یون بهاندازه گذشته دشوار نیست.
پس از پیوستن به روتاری بینالملل (کلوپ روتاری)، به اعضای نخبه اجتماعی در تایوان و سراسر جهان دسترسی دارم. به این ترتیب، میتوانم حلقههای اجتماعی خود را گسترش دهم که به نوبه خود کمکم میکند درباره فالون گونگ به مردم بگویم و منابعی را به آنها معرفی کنم. اگرچه اعضای باشگاه رفتار دوستانهای دارند، نخست درخصوص وفق دادن خودم با رقص و آواز خواندنهای پرسروصدای مردم عادی مشکل داشتم. با جستجوی درونم متوجه شدم که دلیلش دوستداشتنها و دوستنداشتنهای شخصیام، به علاوه منیتی بزرگی است که دارم. بهتدریج بر ناشی بودن و ترسم از اجتماعی شدن غلبه کردم. در مقایسه با موجودات روشنبین در تاریخ که برای غذا در میان مردم عادی گدایی میکردند تا آنها را نجات دهند، نسبتاً کمتر متحمل رنج میشوم. استاد بیان کردند:
«آيا ميدانستيد كه بودا براي نجات شما، قبلاً در بين مردم عادي براي غذا گدايي كرد؟ امروز، يكبار ديگر اين درب را کاملاً باز ميگذارم و اين دافا را براي نجات شما آموزش ميدهم. هرگز در مقابل سختيها و مشكلات فراوانی كه متحمل شدهام احساس دردناك و ناخوشايندي نداشتهام. پس چه چيزي داريد كه هنوز هم نميتوانيد آن را رها كنيد؟ آيا ميتوانيد چيزهايي را كه عميقاً در قلبتان نميتوانيد رها كنيد به بهشت ببريد؟» («تزکیه حقیقی» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
پس از ایراد دو سخنرانی در کلوپ، اعضای کلوپ نگرش مثبتی را درباره فالون گونگ نشان دادند و دادخواست علیه آزار و شکنجه در سرزمین اصلی چین را بهطور فعالانه امضاء کردند. یکی از اعضای جوان کلوپ که برای یک شرکت فنآوری سطح بالای مشهور کار میکند، تمرینکنندگان فالون گونگ را تحسین میکند که در صحبت با مردم درباره فالون گونگ در مکانهای گردشگری استقامت به خرج میدهند. یک بار که گردشگران از چین درباره جاذبههای گردشگری معروف در تایوان از او پرسیدند، او پاسخ داد که مکانهای گردشگری که تمرینکنندگان فالون گونگ در آنجا حضور دارند، مکانهای معروفی هستند. با داشتن دوستان بیشتر، میتوانیم شرایطی را فراهم آوریم تا آنها فالون گونگ را درک کنند و آنها را به افرادی تبدیل کنیم که در گسترش بیشتر اطلاعات کمکمان کنند.
جلسه هفتگی کلوپ باعث شد با سخنرانان و مهمانان آشنا شوم، اما گاهی به دلیل برنامه فشرده و خستگیام از حضور در این جلساتِ مستمر اجتناب میکردم. یک بار احساس کردم که تمایلی برای شرکت در جلسه عادی کمیته اداری ندارم، چون هیچ گونه سخنرانی آماده نکرده بودم، اما همچنان سعی کردم برای آن آماده شوم. همانطور که برای شرکت در جلسه خانه را ترک میکردم، به یاد آوردم که قول دادهام نسخهای از جوآن فالون را برای یکی از اعضای باشگاه ببرم. بعداً در پایان جلسه به اعضای کلوپ پیشنهاد دادم با مدرسه هنری که مریدان دافا تأسیس کردهاند، آشنا شوند. پیشنهادم پذیرفته شد. فعالیتهای برنامهریزیشده شامل یک سخنرانی از سوی مدیر مدرسه، حمایت مالی از مدرسه، حضور در فعالیتهای تبلیغاتیِ آن که دانشآموزانش برگزار میکردند و بازدید از مدرسه بود. قدردان استاد بودم که تشویقم کردند در این جلسه عادی شرکت کنم. از تنبلی و سستی اولیهام نیز شرمنده بودم. خوشبختانه این فرصت را از دست ندادم.
در ماه مارس گذشته، کلوپ روتاری سینگال در کره جنوبی، از کلوپ روتاری ناندیدِ تایپه بازدید کرد. سه نماینده کره جنوبی پس از تماشای کلیپ شن یون، اطلاعات نمایش شن یون در کره جنوبی و وبسایت کرهای اپک تایمز، مملو از تحسین بودند. رئیس منتخب جدید کلوپ روتاری سینگال بعداً در نامه تبریکش به من اظهار کرد که موفق شد اعضای کلوپش را به نمایش شن یون دعوت کند.
وقتی اولین بار به انجمن شرکتی آموزشی پیوستم، احساس تنهایی و انزوا میکردم. اکثر اعضای انجمن و مدرسین بین سرزمین اصلی چین و تایوان سفر میکردند، بنابراین این انجمن میترسید که سرزمین اصلی چین به آن برچسب بزند. رئيس بنیانگذار این انجمن بسیار مورد احترام دولت چین و تایوان، صنعت و دانشگاههای این دو کشور است. او نخست پیشداوریهایی درباره من داشت. نجات مردم را بالاترین اولویتم درنظر گرفتم و آن بهاصطلاح حس تحقیر را رها کردم. طی چند جلسه که او در آنها حضور داشت، هر فرصتی را غنیمت شمردم تا رسانهها و مجلات دافا را به او معرفی کنم. طی دو سال، رفتارش دوستانه شد، یک بلیت نمایش شن یون خرید و نسخهای از جوآن فالون را از من پذیرفت. او از آن زمان بسیار مهربان بوده است.
بهعنوان یک مرید دافا، باید روی تزکیه شخصیام، اصلاح فا و نجات مردم تمرکز کنم. با جمعآوری دانش مفید میتوانم فرصتهای خوبی ایجاد کنم. طی دورههای آموزشی این انجمن، درباره مسائل مختلف بحث میکردیم و دیدگاههای منحصربهفردم را بر اساس درکم از فا بهاشتراک میگذاشتم. به این ترتیب، احترام کسب کردم. از طریق پاسخدهیهای مداوم در کلاس، کمکهایم به مجله انجمن، انتشار گزارشهای خبری در اینترنت و صبورانه بازخورد دادن درخصوص محتواهایی که سایر اعضا منتشر میکردند، اعضای انجمن تحت تأثیر مهربانی و خرد یک مرید دافا قرار گرفتند و از حقایق دافا آگاه شدند.
درخصوص بعضی از اعضای کلیدی که برخلاف نظری عمل میکردند که به اشتراک میگذاشتم، گاهی احساس میکردم که از آنها فاصله میگیرم، اما آیا آنها افرادی نبودند که باید با نیکخواهی نجاتشان میدادم؟ بنابراین وابستگیام به مبارزهطلبی را رها کردم و با مهربانی با آنها رفتار کردم. به این ترتیب، رفتار آنها نیز دوستانهتر و دوستانهتر شدند و حتی برای سلام کردن پیشقدم میشدند. از این رویداد متوجه شدم که برخورد با مشکلات نقدبرانگیز به ما اجازه میدهد سطحمان را ارتقاء دهیم. نباید از چنین مشکلاتی دوری کنیم. از سوی دیگر، باید هر فرصتی را برای جستجوی درون گرامی بداریم و برای چنین برخوردی سپاسگزار نیز باشیم.
وقتی در دورههای انجمن حضور مییافتم، بهدلیل ترسم برخی از فرصتهای باارزش را ازدست میدادم. از اینکه انتظارات استاد و موجودات ذیشعور را برآورده نمیکردم، شرمنده بودم. مدیرعامل شرکت معروفی برای ارائه سخنرانی دعوت شد. او پرسید که امروزه چه کسی میتواند زندگی خود را فدای اصول کند. با شنیدن این حرف، نزدیک بود پاسخ دهم که مریدان دافا میتوانند، اما در آن لحظه مورد مداخله قرار گرفتم و افکار درستم را از دست دادم. نتوانستم پاسخی فوری بدهم و حتی حاضر به پاسخ دادن نشدم. در حالی که متأسف بودم، مدیرعامل آن شرکت با کمال شگفتی دو بار روی میزم زد. احساس کردم که گویا به سرم میزند. استاد از این طریق، درحال یادآوری این نکته بودند که باید مانند یک مرید دافا رفتار کنم. استاد چنین فرصت ارزشمندی را به من دادند تا حقایق فالون گونگ را به حاضرین آنجا بگویم، اما آن را گرامی نداشتم.
یک دوست آنلاین پس از خواندن گزارشهای خبریِ رسانههای دافا برای مدت یک سال، مرا به مهمانی شام محفل خصوصیشان دعوت کرد. دعوتش را با خوشحالی پذیرفتم. همانطور که بروشور ترویج شن یون را به رئیس انجمنشان میدادم، او گفت که قبلاً بلیتهای شن یون را خریداری کرده است، فالون گونگ را بهخاطر نقشش در شن یون و رسانهها تحسین کرد و از من خواست اپک تایمز را به حاضرین معرفی کنم. تقریباً 30 مهمان حضور داشتند، از جمله اعضای کلوپ روتاری، لاینز کلوپ و استادان. بعضی از آنها نیز به تماشای شن یون علاقهمند بودند. برخی از آنها تاجران تایوانی در چین بودند و «اپک تایمز» را خوانده بودند. آنها روزنامه ما را بهدلیل شجاعتش در مواجهه با یک قدرت دیکتاتوری تحسین کردند. این رویداد که به بسیاری از نخبگان اجتماعی کمک کرد درباره دافا بدانند، بهخاطر من و آن دوست فراهم شد، هرچند قبلاً هرگز همدیگر را ملاقات نکرده بودیم.
برخی از تمرینکنندگان پرسیدند که چرا به مهمانی این انجمن خصوصی رفتم. در واقع، هرگز به این فکر نکرده بودم که آیا آن یک محفل خصوصی است یا یک انجمن دختران. آنچه دیدم یک فرصت بود. از طریق تعامل با آشنایان در رسانههای اجتماعی، چند پاداش غیرمنتظره را دریافت کردم. اگر عقاید و تصوراتمان را کنار بگذاریم و روی تلاشهایمان برای نجات مردم تمرکز کنیم، درِ شانس به رویمان باز خواهد شد.
گفتن به مردم درباره دافا کلید نجات موجودات است
در جلسه مدیران انجمنی قبیلهای، مدیرکل مرا بهعنوان رئیس هیئتمدیره اپک تایمز معرفی کرد. مرد سالخوردهای روی میز زد و فریاد کشید: «آیا روزنامه اپک تایمز یکی از روزنامههای فالون گونگ نیست؟ آن با اتحاد تایوان و چین مداخله میکند!» متوجه شدم او همان شخصی است که وقتی تازه به این انجمن قبیلهای پیوسته بودم، از پذیرش روزنامه اپک تایمز اجتناب کرد. در آن زمان بیشازحد سرم شلوغ بود که بخواهم به این مشکل رسیدگی کنم. دو سال بعد، او بهطور غیرمنتظرهای این سیگنال قوی را فرستاد، درحالی که میخواست درباره دافا بیشتر بداند. پس از جلسه، بلافاصله برای یک دیدار شخصی با او برنامهریزی کردم.
در روز دیدارمان چهره سردی داشت و از گرفتن بروشور فالون گونگ اجتناب کرد. وقتی از آزار و شکنجه فالون گونگ مطلع شد، حقایق را نپذیرفت و فریاد کشید. در واقع، پدر و خویشاوندانش تحت آزار و شکنجه حزب شیطانی قرار گرفته بودند، با دولت کومینتانگ به تایوان مهاجرت کردند، تجارت را شروع کردند و از رهبران تایوانیهایی شدند که در خارج از تایوان زندگی میکردند. او اغلب به شانگهای سفر میکرد و مورد احترام مسئولین عالیرتبه چین بود. از آنجا که درباره این بهاصطلاح سرزمین مادریِ قدرتمند گیج و سردرگم بود، واقعاً شرارت حزب را تشخیص نمیداد.
درحالی که بیوقفه حرف میزد، فرصتی را غنیمت شمردم تا به او بگویم حزب شیطانی ارتقاء و ثروت را بهعنوان یک طعمه پیشنهاد داده تا او را شریک جرم باند کمونیستی برای کمک به آنهایی کند که مردم بیگناه را تحت آزار و شکنجه قرار میدهند. وقتی درباره رؤیای چین صحبت میکرد، نمونههایی برایش آوردم تا توضیح دهم حزب شیطانی از منابع در چین سوءاستفاده و آنها را تمام کرده است. بانکهای چین زیر مقادیر هنگفتی از بدهی هستند؛ دولتهای محلی عمیقاً بدهکار هستند؛ دادههای جعلیِ تولید ناخالص داخلیِ چین منجر به ظرفیت اضافی، آلودگی محیط زیست، مواد غذایی تقلبی و فرار مغزها میشود؛ رژیم کمونیست به قیمت جان تعداد بیشماری از مردم بیگناه، از قدرت سیاسی خود حمایت میکند. اینها کابوسهایی برای مردمِ چین هستند. در واقع، آن مرد مسن حقایق را میدانست. وطندوستیاش بود که باعث میشد حقایق را انکار کند. در نهایت، روزنامه اپک تایمز، مجله هفتگی اپک تایمز و کتاب محصول خونین را پذیرفت و گفت که دفعه بعد مرا به صرف غذا دعوت میکند.
در دیدار بعدیمان، او با خوشحالی درباره تاریخ و فرهنگ چین صحبت میکرد. در پاسخ به او، برخی حقایق تاریخی و تغییرات در پدیدههای نجومی را اضافه کردم. صحبت ما از زمان ناهار تا زمان صرف شام طول کشید. او با تماشای کلیپ شن یون، پر از تحسین شد و پنج بلیط خرید. پس از تماشای نمایش، گفت: «هیچ گونه نظر منفی درباره فالون گونگ ندارم. نمایش شن یون بسیار خوب است.» اما گفت با تمرینکنندگان فالون گونگی که در مکانهای گردشگری غرفههایی را برپا میکنند، موافق نیست. نمونههایی را برایش آوردم تا توضیح دهم که تمرینکنندگان فالون گونگ حقیقت، نیکخواهی و بردباری را تزکیه میکنند. آنها هرگز با عاملان آزار و شکنجه مقابلهبهمثل نمیکنند، اما امیدوار هستند که آن عاملان بتوانند قانون آسمان را درک کنند- دال بر اینکه خوبی پاداش داده میشود و شرارت مجازات میشود- و آینده خوبی را برایشان آرزو کنند. از آن به بعد، او به رؤیای چینی خود پایان داد و در جلسات انجمن قبیلهای من و عملکردم را بهطور مثبتی معرفی کرد.
بعداً کتاب نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را برایش خریدم، اما او گفت که نیازی به آن ندارد، زیرا درک خوبی از حزب کمونیست دارد، ولی با نگاهی اجمالی به این سرمقاله اپک تایمز، کاملاً متعجب شد و آن را گرفت. در ابتدای سال جاری، او که مدیرکل منتخب جدید بود، کتاب هدف نهایی کمونیسم را با خوشحالی گرفت و اپک تایمز را خالصانه تحسین کرد. استاد در «آموزش فا در کنفرانس فای 2003 آتلانتا» بیان کردند:
«روشنگری حقیقت به روشی درست و باز اصلیترین کارهایی هستند که مریدان دافا باید انجام دهند. همچنین به شما میگویم که تمام موجودات در دنیای امروز به خاطر این فا آمدند. اگر میخواهید که یک موجود بهروشنی این نکته را درک کند، باید بروید و حقیقت را برای او روشن کنید. این یک شاهکلید است، کلیدی که بازکنندۀ قفلی است که تمام موجودات برای مدتی طولانی با آن مهروموم شدهاند و در طول اعصار منتظر آن بودهاند.»
خوب انجام دادن سه کار و نگاهِ بدون قیدوشرط به درون
تزکیه بسیار جدی است. تکتک افکار ما باید به سطح خلوص برسند. در زندگی روزانهمان باید از وابستگیهای خود آگاه باشیم، گامبهگام آنها را از بین ببریم و فرصتها را برای پیشرفت بیشتر در تزکیهمان گرامی بداریم.
در یک همایش اقتصاد و تجارت، صاحب یک شرکت زنجیرهای چین- تایوانی گفت که باید کارت ویزیتم را به معاونش بدهم و کارت ویزیت دستیارش را نیز بگیرم، چراکه دستیارش بیشتر در دسترس است. فکر کردم شاید او به اپک تایمز حساس است. بعداً رئیس یک کارخانه داروسازی نیز خواست که با معاونش تماس بگیرم، در حالی که معاونش مرا بهاشتباه روزنامهنگار تلقی کرد. فکر کردم که این دو رئیس احتمالاً نمیدانند من رئیس هیئتمدیره یک شرکت هستم. فکر کردم اگر نامه شخصیام را که در کیفم آماده داشتم، بخوانند، میفهمند که رد کردن من بیادبی بوده است. همان شب خواب دیدم که همراه گروهی از مردم سوار یک کشتی میشوم. همه آنها از دری وارد شدند و من بیرون باقی ماندم. برای مدتی هیچ کسی را ندیدم که بیرون بیاید. بیش خودم شروع به گله و شکایت کردم و سپس از بدبختیِ آنها شاد شدم و فکر کردم: «اگر میدانستید من چه کسی هستم، افسوس میخوردید.» وقتی از خواب بیدار شدم، به وابستگی پنهانم به شهرت و حس ناخوشایند نادیدهگرفتهشدن پی بردم. با کمال تعجب، همه آن افراد ازطریق آن در وارد آسمان شده بودند، اما من بهدلیل وابستگیام هنوز در جهان بشری گیر افتاده بودم. استاد متشکرم که مرا ازطریق این رؤیا آگاه ساختید و سبب شدید وابستگی پنهانم را ببینم. به من فرصتی داده شد تا آن را ببینم و سپس رهایش کنم.
سه سال پیش، شروع به مشارکت در نوشتن و ویرایش اسناد تاریخی و ادبی کردم. حوزههای مرتبط برایم ناآشنا بودند، بنابراین باید تعداد زیادی از متون کلاسیک چینی را میخواندم. چگونه میتوان افکار مبتکرانه داشت و درعین حال جوهر فرهنگ الهی را حفظ کرد؟ هیچ مرجع محکمی وجود ندارد. وضعیت تزکیهام نقش مهمی در کارم دارد. اگرچه موفق میشدم قبل از مهلت پایان وظایفم را انجام دهم و کم میخوابیدم، در نوشتن و ویرایش پیشرفت کمی داشتم، اما مصر بودم هر روز دو صفحه از جوآن فالون را ازبر بخوانم. هرگز هیچ یک از نوبتهای فرستادن افکار درست را از دست ندادم. این روند مستلزم تحمل سختیهای زیادی است. در نیمی از سال، کل کتاب جوآن فالون را ازبر خواندم و به جمعآوری مقالهای درباره مورخی مشهور ادامه دادم. کمترین ایدهای درباره مقالهام نداشتم، اما سپس ناگهان ساختار روشنی برای مقاله به ذهنم آمد و آن را بدون مشکل به پایان رساندم.
از آنجا که مجبور بودم روی ترویج نمایش شن یون و ارکستر سمفونی شن یون وقت بگذارم، تمرکز روی ویرایش و نوشتن برایم دشوار بود. پس از کشمکش برای مقابله با درخواستهای محل کارم در ابتدای سال و حضور در تجمعات ضد آزار و شکنجه در هنگ کنگ، متوجه شدم همه آنچه نیاز دارم، افکار درست است نه طوفان فکری. با ذهنی صلحجو و تقوای حاصل از کار اصلاح فا، میتوانستم پس از رفتن به خانه روی خواندن و نوشتنم تمرکز کنم. از آن زمان، در چند کمپین ضد شکنجه در هنگ کنگ مشارکت داشتهام.
در گذشته وقتی به تجمعات ضد آزار و شکنجه در تایوان، هنگ کنگ و آمریکا ملحق میشدم، اغلب صحنههایی را میدیدم. برای نمونه همتمرینکنندگان با هم صحبت میکردند؛ تابلوهای نمایشی بهدرستی نگه داشته نمیشدند. شرکتکنندگان در یک خط مستقیم راه نمیرفتند. نخست اغلب به بیرون نگاه میکردم، مضطرب و منتقد بودم و نمیتوانستم با تمام وجودم برای ازبین بردن مداخلات افکار درست بفرستم. در نیمه دوم ژوئیه که دوباره به هنگ کنگ رفتم، تصمیم گرفتم سهم خودم را بهخوبی انجام دهم. این بار یک تابلوی نمایشی را عمودی نگهداشتم، توانستم همراه همتمرینکنندگان در خطی مستقیم در سمت راست و چپ و با نگاهِ مستقیم به جلو حرکت کنم. در این تجمع اصلاً ندیدم کسی صحبت کند یا رفتاری غیررسمی داشته باشد و احساس تشنگی و خستگی نیز نکردم. حتی وقتی در نیمهشب به خانه برگشتم، هنوز پرانرژی بودم.
گاهی سرم با کاری که در آن مشارکت داشتم، شلوغ و حفظ وضعیت ذهنی صلحجویانه برایم دشوار بود. سپس شروع به ازبر خواندن فا کردم. هنگام تمرکز روی ازبر خواندن فا، فا را در سطح بالاتری نیز درک میکردم. گرچه گاهی به دلیل مداخلات خارجی نمیتوانستم فا را بدون مشکل ازبر بخوانم، هنوز قادر به ازبر خواندن فا بودم، اما هنگام انجام تمرینات و فرستادن افکار درست بهخوبی عمل نمیکردم، زیرا ذهنم مشغول کارهایی بود که مشتاق انجامشان بودم. وقتی عمیقاً به درون نگاه کردم، منشاء مداخله را پیدا کردم. آن خودخواهی بود. نمیتوانستم منیتم را بهطور کامل رها کنم و در حالت ذهنی خالص و پاکی نبودم. هنگام انجام یک کار تمایل داشتم تحت تأثیر احساسات بشری فکر کنم. سپس همه وابستگیهایم به خودنمایی، ازخودراضی بودن و مبارزهطلبی ظاهر میشدند.
با درک این مسائل، بهراحتی توانستم فکری بیریشه را بیابم که مانعم میشد. به مقاومت در برابر آن ادامه دادم و سپس پیشرفت کردم.
نتیجهگیری
استاد در جوآن فالون بیان کردند: «وقتی تحمل کردن آن سخت است، میتوانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، میتوانی آن را انجام دهی.»طی چند سال گذشته، انواع مختلفی از دانش و اطلاعات را کسب کردم، با مردم عادی مراوده داشتم و از روشهای مختلف برای کمک به استاد در اصلاح فا استفاده کردم. این روند شامل مشکلات بسیار بزرگی بود که مرا به مبارزه میطلبیدند. گام نخست سختترین است. تا زمانی که از هیچ گونه سختی ترس نداشته باشیم، فا را بهعنوان معلم در نظر بگیریم و در برابر تمام چنین مشکلاتی ایستادگی کنیم، فا مسیر را برای تمرینکنندگان پیدا و در یافتن افرادی که منتظر نجات هستند، به آنها کمک خواهد کرد.
مردم استقامت و تلاش بیپایان تمرینکنندگان دافا را میبینند. اگرچه گاهی عملکردم ناشیانه بود، پشتکارم در حمایت از حقایق مورد تحسین و غبطه مردم عادی قرار میگرفت. علاوه بر این، یک انسان دارای سمتی است که درک میکند مریدان دافا درحال نجات او هستند. باید به خودمان یادآوری کنیم که هدف اصلیمان را از یاد نبریم و با افکار درست عمل کنیم تا افراد بیشتری را نجات دهیم.
بیایید شعر استاد «افکار درست و اعمال درست» در هنگ یین 2 را با هم بخوانیم:
«روشنبینان بزرگ از هیچ سختیای نمیهراسند
ارادهشان مانند الماس است
رها از وابستگی به زندگی یا مرگ
با اعتماد و ذهنی فراخ مسیر اصلاح فا را میپیمایند»
مطالب بالا تجربیات تزکیه من هستند. اگر هر چیز نادرستی وجود دارد، لطفاً به آن اشاره کنید.
متشکرم استاد. متشکرم همتمرینکنندگان.
(ارائهشده در کنفرانس فای 2018 آسیا)